برتراند آرتور ویلیام راسل، فیلسوف، منطقدان، ریاضیدان، مورخ، جامعه شناس و فعّال صلحطلب بریتانیایی بود که در قرن بیستم میزیست. راسل از پیشتازان فلاسفه در قرن بیستم محسوب میشود و «جنبش مخالفت با آرمانگرایی» را در اوایل قرن بیستم رهبری میکرد.
از راسل به همراه گوتلوب فرگه و لودویگ ویتگنشتاین، به عنوان بنیانگذاران فلسفهٔ تحلیلی یاد میگردد.
باید توجه داشت که بيشتر فيلسوفان، كم و بيش روش تحليل را در پژوهشهاي خود به كار بردهاند ولي تحليل به معناي امروزي آن نخستين بار در نوشتههاي برتراند راسل پديدار شد.
بنابراين، به يك معنا راسل (البته، بااتکا به اثار لايبنيتس و فرگه در منطق رياضي) پدر فلسفه تحليلي به معناي امروزي آن است؛ هرچند ممكن است ديگران برنامه تحليلي او را تا اندازه اي پيش برده باشند يا دقت بيشتري در تحليل به كار آورده باشند.
راسل روش تحليل خود را چنين توصيف ميكند: «روش ثابت من اين است كه کار خود را از پديده اي گنگ و سربسته ولي چيستاني و گيجكننده مي آغازم؛ چيزي كه بيگمان قابل تصوراست ولي من قادر نيستم انرا با دقت و سختي بيان كنم. فرايندي را كه من به دقت دنبال ميكنم، مانند فرايند مشاهده پديده اي با چشم غيرمسلح و سپس وارسي آن بوسيله يك ميكروسكوپ است. من دريافتم كه با تمركز و توجه دقيق، بخشها و تمايزاتي نمايان ميشوند كه هيچيك در آغاز، ديدني و آشكار نبوده است؛ درست همانگونه كه به وسيله ميكروسكوپ ميتوانيد باسيلهايي را كه بدون ميكروسكوپ تشخيص ناپذيرند، در آب آلوده ببينيد.
راسل كه رياضيدان برجسته بود كوشيد براي رياضيات مباني منطقي يقيني فراهم كند و به اين نتيجه رسيد كه اين دانش از اصول منطقي سرچشمه گرفته است.
او با همكاري استاد مشهور رياضي كمبريج، نورث وايتعهد، كتاب اصول رياضيات را نوشت. اين كتاب باعث شد كه نام راسل به عنوان يكي از بنيانگذاران منطق جديد كه داراي زباني سمبليك و نشانه اي است، تثبيت شود.
در اين كتاب اعلام شد كه نه تنها گزاره هاي رياضي را مي توان به زبان منطق در آورد و از اصول منطق استنتاج كرد، بلكه ديگر گزاره هاي علمي و فلسفي را نيز مي توان به چنين زباني بيان كرد و با اين كار معني دقيق آن را سنجيد.
بنابراين، راسل منطق را هم براي استوار كردن رياضيات و هم براي پاسخ به بسياري از پرسش هاي فلسفي لازم دانست. او براي اثبات نادرستي برخي نظريه هاي فلسفي و متافيزيكي در جستجوي خطاي منطقي آن بر مي آمد و با روش تحليل منطقي به نقد آنها مي پرداخت.
بر مبناي اين انديشه، ابزار اصلي تحليل فلسفه تحليلي، منطق بود. در فلسفه تحليلي جريانات فكري مختلفي در ارتباط با منطق و فلسفه زبان به وقوع پيوست: اتميسم منطقي، منطق گرايي، فلسفه زبان، پوزيتيويسم منطقي.
نظر شما