تناسب دموکراسی و ایدئولوژی چیست؟ دموکراسی چیست؟ آیا دموکراسی هدف و یا اهدافی را دنبال میکند؟ یا به عبارتی دیگر آیا دموکراسی هدف و یا اهدافی را ارائه میکند؟ آیا اگر دموکراسی هدف و یا اهدافی را ارائه می کند خود نوعی ایدئولوژی نیست؟ اگر دموکراسی ایدئولوژی است پس چرا ایدئولوگهای دموکراسی از نامیدن دموکراسی به عنوان یک ایدئولوژی ابا داشته و دموکراسی را ایدئولوژی ندانسته بلکه دموکراسی را ضد ایدئولوژی معرفی میکنند؟ آنتی ایدئولوژی بودن دموکراسی به چه معناست؟ اگر دموکراسی ایدئولوژی نیست پس چیست؟
بهترین راه برای رسیدن به پاسخ و پاسخهایی منطقی برای این پرسشها بررسی و مقایسه دموکراسی و ایدئولوژی است. ایدئولوژی، واژه ای یونانی است که از دو بخش "ایده" به معنای "آرمان" و "لوژی" که در اصل "لوگوس" همان واژه معروف یونان باستان به معنای "عقل" است. پس در کل معنای ایدئولوژی "آرمان عقلی" است. اکنون باید نگریست که این آرمان عقلی چیست و چه میگوید؟ ایدئولوژی مجموعه طرحها و نقشهها و اندیشههای آرمانی برای ساختن جامعه انسانی هستند. برخی که معمولاً دموکراسی خواهان و نظریه پردازان دموکراسی هستند ایدئولوژی را با "اتوپیسم"1 برابر دانسته و برابر تعریف میکنند. آیا به واقع این چنین است؟ به واقع این چنین نیست که هر ایدئولوژی "ناکجا آباد"گرایی و "بهشتآباد"گرایی را به مردم و پیروان خود ارائه کند. پس باید مشخص کنیم نوع خوب ایدئولوژی دارای چه ویژگی و نوع بد آنچه چگونه است؟ ایدئولوژی ها به دو دسته کلان که نخست اتوپیک و دوم رئالیست ایده آلیست هستند تقسیم می شوند .2
ایدئولوژی های اتوپیک سبک حکومتی آنها بسته و همراه با دیکتاتوری و استبداد هستند. اما ایدئولوژیهای رئالیست ایده آلیست سبک حکومتی آنها باز و همراه با دموکراسی می باشند. شاید چنین پنداشته شود رئالیسم در جبهه مقابل ایده آلیسم است. چنین پنداری به دور از واقع نیست. آنگاه که فرد و گروه و جامعهای آرمان و آرزویی را برای خود تداعی می کند که اکنون در اختیار ندارد ایدهآلگرا شده است. اما آنگاه که ایده آل قابل تحقق و اجرا در جامعه انسانی است این ایده آل مبتنی بر رئالیسم است. در همین راستا آنگاه که ایدهآلی صرف تداعی و طراحی شود که قابل تحقق و اجرا در جامعه انسانی نباشد ایدهآلیسم صرف ارائه شده که برابر با اتوپیسم است و آنرا باید نوع بد نامید. اما ایدئولوژی نه فقط باید قابل تحقق و اجرا در جامعه باشد تا ایدئولوژی خوب نامیده شود بلکه ایدئولوژی پیش از اجرایی بودن در جامعه باید اصلا و اساسا برای آزادی و رفاه انسان که در کل جامعه باز نامیده می شود طراحی شده باشدتا ایدئولوژی خوب نام گیرد.
پس ایدئولوژیهای خوب هم برای آزادی و رفاه انسان طراحی شده اند و هم قابل اجرا در جامعه هستند. اما ایدئولوژیهایی که حتی برای آزادی و رفاه انسان طراحی شده باشند اما قابل اجرا در جامعه نباشند ایدئولوژی های بد هستند. ایدئولوژی هایی که در همان گام نخست تحت هر نام و عنوانی برای جامعه بسته طراحی شوند تکلیفشان مشخص است و نمره ای به جز بد دریافت نخواهند داشت.
هر چند مجمل به تعریفی درباره ایدئولوژی دست یافتیم. پس اکنون باید بکاویم تا ماهیت دموکراسی بر ما آشکار شود و بر ما معلوم شود که جنس دموکراسی از چیست و آیا دموکراسی ایدئولوژی هست و یا نیست؟ واژه دموکراسی از ریشه دو واژه یونانی "دموس" به معنای "همه مردم" و "کراسی" به معنای "حکومت" است که در کل معنای دموکراسی "حکومت همه مردم" است. در قالب شعار حکومت همه مردم بسیار زیباست اما در عمل آیا این شعار زیبا یک فریب بزرگ نیست؟ چگونه همه مردم خواهند توانست حکومت کنند. این سخن بی شباهت به یک فریب بزرگ نیست. پس ایجاب می کند برای صیانت از ذات و حقوق و رفاه خود اندک اندک ذره بین را به پیکر این پدیده که آنرا دموکراسی می نامیم نزدیک کنیم تا بر ما بیشتر و بیشتر آشکار شود که ماهیت حکومت همه مردم چیست و اصلا آیا امکان دارد حکومتی بوجود آورد که همه مردم حکومت کنند؟ پس باید نخست در میان خدایان برای خرد جایگاهی برگزین کرد و سپس جامها را نیاز خرد نمود تا توانست با هوشیاری کامل گام برداشت تا اگر چاهی با شاخه زیتون استتار شده باشد آنرا بیابیم و با سر اندرون آن واژگون نشویم.
پس باید شک را نسبت به خرد این قهرمان انسان دوست به کناری گذاشته و مشعل و بیرق را به او سپرده تا هم رهبری کند و هم راه بنمایاند و ما با اطمینان کامل در پیروی از او پا جای پایش بگذاریم. شاید سرزمین موعود آن چنان هم دور از دسترس انسان نباشد اما به علت رویگردانی از خرد دچار حیرانی و سرگشتگی بیابان شده است. پس باید تحت زعامت خرد بنگریم دموکراسی چیست؟ اکنون پس از تعریف تحتاللفظی دموکراسی باید تاریخ دموکراسی را کاوید و نمودهای تاریخی آنرا مشاهده کرد تا توانست هرچه بهتر به چیستی دموکراسی دست یافت.
آنگاه که سخن از تاریخ دموکراسی به میان می آید نگاههای اکثریت قریب به اتفاق به یونان باستان عصر سقراط و شاید یکی دو قرن پیشتر از سقراط خیره میشود. شیفتگی انسان فلسفی و سیاسی به این دوران بی جهت نیست اما از لحاظ تاریخی اشتباهی برای تاریخ دموکراسی صورت گرفته است. نزدیک به سه قرن پیش از سقراط تا زمان وی سوفسطاییان بزرگی چون "سولون" و "پروتاگوراس" در تاریخ قد برافراشتند و برای دموکراسی و جمهوری قانون نوشتند و به دفاع از حقوق فردی و حقوق شهروندی همت گماشتند. حتی پس از سقراط "اپیکوریها " 3 و "رواقیون" 4 و "کلبیون" 5 به حمایت از حقوق فردی و شهروندی انسان بسیار پرداختند. پس وفور این همه سوفیست و فیلسوف و فلسفههای بزرگ در درازای هزاره نخست پیش از میلاد مسیح در سرزمین یونان عامل بسیار قدرتمندی برای جلب توجه مورخین و محققین به این سرزمین و این تاریخ باشکوه است. اما تاریخ دموکراسی بس طولانی تر و چشم نوازتر از ظهور دموکراسی در سرزمینهای یونانی است و از سرزمین فلاسفه و سوفسطائیان بزرگ بسی فراتر می رود و ریشه در سرزمینهای غیر دارد.
اما کسانی که با تاریخ دموکراسی آشنایی ندارند دموکراسی آن چنان در اندیشه آنها پدیده نوینی تلقی می شود که تاریخی فراتر از قرن بیستم برای این پدیده قائل نمی شوند. به واقع این چنین نیست و این باور ناآگاهانه ریشه در جوامع بسته دارد که عدم آگاهی از محصولات این جوامع است و انسانهای خام در قامت حیوانات رام ارابه استبداد و تباهی را بر پشت حمل می کنند.
دموکراسی کهن پیری است که عمر آن به درازای عمر شهر می رسد. دموکراسی و شهر با هم متولد شدند و دموکراسی دوقلوی شهر است. دموکراسی و شهر فرزندان اندیشه هستند و آنگاه که با یکدیگر باشند شادی و آفرینش بسیار می کنند. نخستین شهرهایی که توسط انسان در 4000 هزار سال پیش از میلاد مسیح در بینالنهرین بنیان گذاشته شدند نظام سیاسی آنها دموکراسی بود، البته مطمئناً در آن زمان عنوانهای جمهوری و دموکراسی ساخته و پرداخته نشده بودند و آن نظامهای سیاسی باز هر چند که به معنای امروزی دموکراسی و مردم سالاری و جمهوری بودند اما دارای نام و عنوانی غیر بودند. آن شهرهای تمدن سومری که در بینالنهرین به وجود آمده بودند در اصل دولت شهر بودند و حداکثر چند روستا توابع آنها بود و هرچند برای سیستمهای سیاسی خود عنوانهای امروزی را یدک نمی کشیدند اما در عمل و به واقع مردم سالار بودند و حاکمیت آن دولتشهرها نتیجه اراده عمومی بود. 6
اراده عمومی چیست؟ تصمیم اکثریت یک جمع برای انتخاب یک گزینه در میان چند گزینه را باید اراده عمومی نامید. اراده عمومی به دو صورت تبلور می یابد که یکی رأی مستقیم و دیگری رأی غیر مستقیم است. آنگاه که جمعی در مکانی اجتماع کنند و اکثریت با زبان و اشاره دست گزینه ای را برگزیند رأی مستقیم صورت گرفته است. اما آنگاه که به علت وفور جمعیت هر شخص نظر خود را مکتوب سازد و در صندوق رأی اندازد و صندوق رأی انعکاس دهنده نظر اکثریت و اراده عموم باشد رأی غیرمستقیم صورت گرفته است. رأی مستقیم روش مردمسالاری دولت شهرهای باستان است که دارای جمعیتی محدود بودند و حوزه سلطه سیاسی فقط به یک شهر محدود می شد، اما رأی غیرمستقیم روش مردمسالاری جوامعی است که آنها را کشور مینامیم و به علت شهرهای فراوان و وفور جمعیت ناگزیر باید صندوق رأی زاینده اراده عمومی باشد.
با توسعه و گسترش شهرها رفته رفته سیستم "جامعه باز بدوی" نیز به پیش میخرامید. پس از تمدن سومر سیستم جامعه باز بدوی نزدیک به دو هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح در جزیره کرت پذیرفته شد و کرتیان این روش را بر جامعه و دولت شهرهای خود حاکم کردند. اما همچنان دموکراسی مسلط بر این دولتشهرها به صورت بدوی به حیات خود ادامه می داد و چندان تدوین و نگارشی نسبت به آن صورت نگرفته بود و چندان اما و اگرها و باید و نبایدها در آن وارد نشده بود. این روند ادامه داشت تا اینکه یونانیان و به خصوص بخش ایونی یونان "دموکراسی بدوی" را از کرتیها فراگرفتند و این روند ادامه یافت. زمانی که سوفیستها در یونان باستان قد برافراشتند بسیاری از آنها همانند "سولون" به تدوین و نگارش قوانین برای دموکراسی و جمهوری همت گماشتند.
این مجمل شرح مختصری بود از تاریخ دموکراسی. اما همچنان جنس این مجهول، معلوم نشد و بر ما آشکار نیست که چرا دموکراسی را مردمسالاری می نامند؟ پس باید نگریست دموکراسی ها به مردمان خود چه می دادند. در جوامع باز و دموکراسیهای بدوی که برای نخستین بار در بینالنهرین به وجود آمدند محتمل است که جنیست در اراده عمومی دخالتی نداشته و مردان و زنان با یکدیگر برای امور سیاسی و اجتماعی تصمیم میگرفتند و با یکدیگر اراده عمومی را به وجود می آوردند. اراده عمومی برای انتخاب زمامدار و تصویب قوانین توسط رأی مستقیم تبلور می یافت، البته در دموکراسیهای بدوی به این علت که بشریت هنوز در باتلاق برده داری فرو نرفته بود و برده ای وجود نداشت اراده عمومی تبلور واقعی تری داشت و قشری بنام بردگان وجود نداشتند که تحت این عنوان از مقام و جایگاه شهروندی بیرون شده و برای تصمیمات عمومی دخالت داده نشوند.
هرچند واژه دموکراسی صنعت یونانیان بود اما در عمل دموکراسی یونانی به معنای خود چندان پایبند نبود و تا حدودی از معنای اصیل خود بیرون می آمد و از حوزه فراگیر و همه گیر دموکراسی باستانیتر که دولتشهرهای سومری و کرتی به آن پایبند بودند نزول می کرد. در دموکراسی یونان باستان زنان از صحنه تصمیمات کلان سیاسی کنار گذاشته شدند. همچنین قشری از انسانها تحت عنوان برده به بیگاری گماشته می شدند و چون برده بودند شهروند نبودند و چون شهروند محسوب نمی شدند در انتخابات و تصمیمات کلان سیاسی دخالت داده نمیشدند.7 اما روش سیاسی یونان باستان با وجود داشتن این دو کارت زرد یعنی وجود بردگان و عدم حضور زنان در انتخابات و تصمیمات کلان سیاسی از میدان دموکراسی بیرون نمی شود. بلکه به عنوان یک دموکراسی قدرتمند یکی از بازیکنان اصلی میدان دموکراسی در طول تاریخ خواهد بود.
هر چند دموکراسی یونان باستان از صورت بدوی خود تا حدودی تعدیل شد و دو پله نزول کرد اما به علت حضور تمامی مردان بالغ در رأیگیری و تصمیمات کلان اجتماعی و سیاسی نظام سیاسی دولتشهرهای باز یونان باستان از روش دموکراسی به روش "اتوکراسی" 8 و زمامداری فردی سقوط نمیکرد، البته برخی این انتقاد را وارد می آورند که تمامی مردان بالغ یونانی در انتخابات و تصمیمات مهم سیاسی شرکت داده نمی شدند و فقط مردان طبقات اشراف و طبقات بالای اجتماع حق شرکت در انتخابات را داشتند. هرچند این باور جای تردید و بحث فراوان دارد اما حتی اگر این باور را بپذیریم باز هم به علت وجود تعداد فراوانی تصمیمگیرنده نظام سیاسی از حالت باز و دموکراسی به حالت بسته و دسپوتیست(استبداد) فردی سقوط نمی کرد. اما دموکراسی های امروزی که نزدیک به دو هزار سال به تاثیر از دموکراسی های دولت شهرهای یونان باستان "البته دوباره هم" در غرب سر برآوردند رفته رفته نه فقط با قالب یونانی برابر شدند بلکه به مرور از صورت یونانی دموکراسی نیز فراتر رفتند و خود را با قالب و صورت بدوی دموکراسی برابر کردند.
مسلم شد که دموکراسی یک فریب نیست و چون اراده عمومی معطوف به شخصی و معطوف به قانونی می شود پس دموکراسی "حکومت همه مردم" است. همچنین به این نتیجه دست می یابیم که تمامی انسانها در چارچوب و خط و مشی ایدئولوژیها زیست می کنند و دموکراسی هم یک ایدئولوژی است. اما دموکراسی به این علت که واقعگرا و قابل اجرا در جامعه میباشد یک ایدئولوژی رئالیست ایدهآلیست است. اما از همه چیز مهمتر چون که دموکراسی اصلا و اساسا طرحی برای آزادی و رفاه انسان است و جامعه باز را ارائه میکند یک ایدئولوژی خوب است. در همین راستا چون ایدئولوژیهای بد همچون مارکسیسم از خود چهره و عوارضی بد بر جای گذاشتند ایدئولوگهای دموکراسی مشی خود را ایدئولوژی نمیدانند. اما جان کلام این مطلب این است که مطمئنا شهروندان جامعه بسته مسافران کشتی الجزایر هستند و شهروندان جامعه باز مسافران کشتی نوح.*
پی نوشت:
1_ اتوپیسم – از ریشه اتوپیا به معنای "ناکجاآباد" و "بهشتآباد" و "خیالآباد" است – در کل اتوپیا به معنای تخیلگرایی صرف است.
2_ کتاب فرهنگ فلسفی و فلسفه سیاسی – از نگارنده این مطلب – بخشهای ایدئولوژی و دموکراسی – نشر پایان.
3_ اپیکوریها – اپیکوریها پیروان اپیکوروس هستند که در سده چهارم پیش از میلاد میزیست و فلسفه وی به اپیکورسیم شهرت یافت.
4_ رواقیون – رواقیون پیروان زنون هستند که در سده چهارم پیش از میلاد می زیست – زنون چون شاگردان خود را در زیر رواقی در حاشیه شهر آتن گرد می آورد وبه آنها فلسفه می آموخت به رواقیون اشتهار یافتند.
5- کلبیون – کلبیون پیروان آنتیس تن شاگرد سقراط بودند که در اواخر سده پنجم و اوایل سده چهارم می زیست – آنتیس تن شاگردان خود را در میدانی بنام "سینوسارش" که به معنای "سگ سفید" است گرد می آورد و به آنان فلسفه میآموخت و به همین خاطر به کلبیون اشتهار یافتند. منابع شمارههای 3 و4 و5 – کتاب فیلسوفان یونان – نوشته دیوگنس لائرتیوس – ترجمع بهراد رحمانی – نشر مرکز. کتاب فلسفه یا پژوهش حقیقت – نوشته جمعی از نویسندگان – ترجمه سیدجلالالدین مجتبوی – نشر حکمت.
6- تارخ فکر – فریدون آدمیت – نشر روشنگران و مطالعات زنان – خواندن این کتاب با ارزش را به جد به علاقه مندان این حوزه سفارش میکنم.
7- البته نباید فراموش کنیم برده داری یونانیان باستان از جنس برده داری مصریان و برخی دیگر کشورهای عصر باستان نبود . بلکه در یونان باستان بردهها بیشتر به صورت کارگران مزرعه و خانه بودند که بدون مزد به کارگماشته میشدند. یونانیان باستان به خصوص آتنیها بر این باور بودند وفور بردگان باعث اوقات فراغت بیشتری برای یونانیان خواهد بود تا به امور متعالی همچون فلسفه و سیاست و مناظره بپردازند.
8- اتوکراسی - استبداد فردی که گاها به توتالیتریسم هم ختم میشود.
*قیصر کللی
نظر شما