به گزارش خبرگزاری مهر، كلمه حق در قرآن معاني فراواني دارد كه در بيشتر موارد با مسائل حقوقي بي ارتباط است. اين كلمه در قرآن حدود 247 بار به این ترکیب 227 بار به صورت الحقّ، 17 بار به صورت حّقا و 3 بار به صورت حّقه به کار رفته است. اما در بيش از دويست مورد مفهوم حقوقي ندارد، مثلا گاهي به عنوان صفت براي خداي متعالي استعمال شده است مانند؛ ذلك بأن الله هو الحقُّ؛ اينها به خاطر آن است كه خداوند حق است. گاهي در مورد كارهاي خداوند به كار رفته است مثل؛ ما خلق الله السموات و الارض و ما بينهما الا با لحقَّ؛ خدا آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آن دو است جز به حق نيافريد. مراد آن است كه كار خدا لهو، لعب، لغو و عبث نيست، بلكه يكسره حكيمانه است.
حدود چهل جا در قرآن كلمه"حق" به گونه اي به كار رفته كه مفهوم حقوقي دارد. در بيشتراين موارد كلمه مذكور به يكي از اين دو صورت استعمال شده است؛ به عنوان صفتي براي فعل انسان مكلف به كار رفته است مثل؛ ذلك بانهم كانوا يكفرون بايات الله و يقتلون النبيين بغير الحقَّ؛ اين خواري و بي نوايي و گرفتار خشم خدا بودنشان از آن روست كه به آيات الهي كفر مي ورزيدند و پيامبران را به ناحق مي كشتند. در اين آيه عمل يهوديان يعني كشتن پيامبران به "ناحق" وصف شده است. در بيشتر موارد كار كسي با صفت"به حق"،شايسته و مشروع" وصف مي شود كه وي حقي به مفهوم حقوقي داشته باشد ووقتي فعل خاصي را به "ناحق ناشايسته و نامشروع" وصف مي كنند كه فاعل آن صاحب حق به مفهوم حقوقي نباشد. مثلا اگر كسي حق كشتن ديگري را داشته باشد و اين حق خود را اعمال كند و او را بكشد مي توان گفت عمل او"به حق" بوده است، برخلاف كسي كه شخصي را بكشد كه حق كشتن او را ندارد،در چنين صورتي عمل او"ناحق" قلمداد مي گردد.
همچنين كسي كه در خانه خود سكني گزيند يا با اذن صاحب خانه وارد آن شود كاري "به حق" مي كند، زيرا هر كسي حق دارد كه در خانه خويش سكني گزيند يا با اذن صاحب خانه وارد آن شود. پس اگرچه "حق داشتن" و به "حق بودن" دو مفهوم متغايرند و اولي به آدميان نسبت داده مي شود و دومي به افعال و اعمال آنان،لكن در بيشتر موارد هر دو مفهوم بر هم منطبق مي شوند و درباره شخصي كه كاري مي كند كه حق انجام دادن آن را دارد مي توان گفت حق دارد كه چنين كند يا كارش كار حقي است.
از جمله مواردي كه كلمه"حق" در قرآن به اين معنا استعمال شده اين آيات مي باشد؛ آيات 21/112/181 از سوره آل عمران و آيه 155 از سوره نسا كه در آنها كشتن پيامبران الهي عملي "به غيرحق" معرفي شده است. همچنين آيه 151 از سوره انعام و آيه 33 از سوره اسرا كه در آنها از قتل نفس محترمه به ناحق نهي شده است و آيه 68 سوره فرقان كه يكي از ويژگي هاي بندگان راستين خدا را اين مي داند كه نفس محترمه را جز به حق نمي كشند و آيه 33 از سوره اعراف كه مي فرمايد؛پروردگار من.... بغي به غير حق را حرام نموده است و آيه 23 از سوره يونس و آيه 42 از سوره شوري كه در هر دو به "بغي در زمين به ناحق" اشاره مي كند.
درآيات 146 از سوره اعراف و 39 از سوره قصص و 15 از سوره فصلت و 20 از سوره احقاف و 40 از سوره حج و 75 غافر، همين تعبير به كار رفته و بعضي از افعال ناشايست به "ناحق" وصف شده است.
فعل قضا و حكم به معناي داوري نيز يكي از افعال انسان است كه در قرآن گاهي باصفت"به حق بودن"وصف شده است. قضاوت آنگاه به حق است كه قاضي و حاكم حق داوري داشته باشد و طبق موازين معتبر حقوقي داوري كند در غير اين صورت"به ناحق" خواهد بود. قرآن مي فرمايد؛اي داوود!ما تو را خليفه و نماينده خود در زمين قرار داديم،پس در ميان مردم به حق داوري كن.
در قرآن در مورد داوري به حق علاوه بر تعبير"بالحق" دو تعبير"بالعدل" و "بالقسط"هم به كار رفته است كه نشان مي دهد اين سه مفهوم خيلي به هم نزديكند؛ درآيه 42 از سوره مائده به پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمان مي دهد كه؛ و اگر حكم كردي در ميان ايشان به قسط حكم كن كه خدا عادلان را دوست دارد. و درآيه 58 سوره نساء مي فرمايد؛ خداوند به شما فرمان مي دهد كه امانت ها را به اهلش بازگردانيد و هنگامي كه ميان مردم داوري مي كنيد به عدالت داوري كنيد.
در قرآن داوري هاي الهي نيز با "قسط" و "حق" وصف شده است. مانند؛ پيامبر گفت؛پروردگارا؛به حق داوري فرما. و الله يقضي بالحقَّ؛ و خداوند به حق داوري مي كند. در دو آيه نيز حق در مورد تكليف استعمال شده است؛ حقاّ علي المتقين؛اين حقي است بر پرهيزكاران. (آيه 180/124 سوره بقره) حقاّ علي المحسنين؛اين حقي است برنيكوكاران. (آيه 236/بقره)
در اين آيات اگر چه تكاليفي براي متقين و محسنين معين و ثابت شده است با اين همه تعبير"حقا" به كار رفته است البته حقي برآنان و اين خود مويد آن است كه هر جا حقي براي كسي هست حقي"تكليفي" بر كسي ديگر نيز وجود دارد.
نظر شما