دکتر شریف لکزایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در گفتگو با خبرنگار مهر به چند سؤال در حوزه اسلامی سازی علوم انسانی پاسخ داده است که اکنون از نظر شما می گذرد.
*آیا سخن گفتن از علوم انسانی اسلامی صحیح است یا بومی سازی علوم انسانی؟
حجت الاسلام رشاد یک بار فرمودند که دو اصطلاح اسلامی سازی علوم انسانی و بومی سازی علوم انسانی را معادل هم استفاده نکنید. ترجیح ایشان این بود که از اصطلاح اسلامی سازی علوم انسانی استفاده شود نه بومی سازی علوم انسانی.
به نظرم بسته به نیتی که داریم یا بسته به معنایی که از این دو اصطلاح مراد می کنیم می توانیم هر دو را استفاده کنیم. طبیعتا منظور ما از بومی سازی؛ ایرانی سازی و اسلامی سازی است، چون معتقدیم که فرهنگ ما متشکل از ابعاد و جنبه های ملی و بومی و هم متخذ و برگرفته از آموزه های وحیانی اسلامی است. به هر حال ریشه هایی داریم؛ برخی از این ریشه ها به دوران باستان و نگاه هایی و ارزشهایی که وجود داشته و سنن و آداب و رسومی که بر جای مانده بر می گردد. طبیعتا اینها، ریشه ها و هویت ماست. ضمن اینکه بعد از ورود اسلام به ایران ما از آموزه های وحیانی برخوردار شدیم و هویت و ریشه های ما در آموزه های اسلامی هم جایگیر شد و طبیعتا غنی و عمیق شد و پر و بال پیدا کرد. به هر حال تمدن تأسیس شده توسط ایرانیان در دوران گذشته متخذ از مبانی و آموزه های دینی و اسلامی است و هم ارزشهای بومی و ملی ما بر آن تأثیر گذاشته است. کما اینکه جنبه ها و ابعادی را از غرب گرفتیم و از اندیشه های غربی هم مباحثی را أخذ کردیم و تحت تأثیر اندیشه های غرب هم هستیم، به ویژه در دوره معاصر که این تأثیرپذیری خیلی بیشتر هم شده است. بنابراین بنده تمایز خاصی بین اینها قائل نمی شوم.
وقتی خودم اصطلاح بومی سازی را به کار می گیرم منظورم اندیشه هایی است که در این مرز و بوم وجود دارد و فرهنگی که ما در این مرز و بوم از آنها یاد می کنیم و آنرا مورد توجه قرار می دهیم که وجه برجسته آن اسلام است. جدا از آداب و رسوم و سننی که ما از ابعاد ملی خودمان اخذ می کنیم به هر حال آن ابعاد معنایی، ارزشی و آنهایی که می تواند به ما راهبرد بدهد و ما را به پیش ببرد ابعاد اسلامی است که آموزه ها و دانشهای اسلامی است که در آن مرز و بوم جریان داشته و جریان دارد و طبیعتا اگر بخواهد اتفاقی در حوزه های مختلف در جامعه و در این مرز و بوم بیفتد باید از همین ناحیه باشد. تأثیرگذاری آموزه های اسلامی و دانشهای ما باید این تحول را ایجاد کنند و سبب شوند.
به نظرم این موضوع چندان جای بحث و مناقشه ندارد. به نظرم محل نزاع اصلا این نیست که تفاوتی بین این دو اصطلاح وجود دارد یا نه؟! ندیدم که صاحب نظران در این قسمت اختلافی داشته باشند جز همین یک موردی که قبلا گفتند و حجت الاسلام رشاد فرموده بودند که بومی سازی را استفاده نکنید و به جای آن از اسلامی سازی را به کار ببرید.
*چه شرایطی باعث شد تا علوم انسانی اسلامی از سوی برخی کارشناسان مطرح شود؟
تأسیس علوم انسانی اسلامی فرآیند آگاهانه ای را دنبال می کند، البته شاید عنوان و اصطلاح علوم انسانی اسلامی یا علوم اسلامی انسانی تعبیر جالبی نباشد، چون ما معتقدیم علوم اسلامی، انسانی هم هست. بنابراین وقتی گفته می شود علوم اسلامی، دایره و حوزه و گستره اش همان مباحثی است که انسان را شامل می شود و در حوزه انسان است و به هر حال انسانها را از این دانشها برخوردار می کند. بنابراین وقتی می گوئیم علوم اسلامی، طبیعتا انسانی را هم در بر دارد. احتمالا کسانی که از این اصطلاح استفاده می کنند می خواهند با علوم انسانی غربی تمایزسازی کنند. اگر بپذیریم و این اصطلاح را با تسامح استفاده کنیم یک فرآیند آرمانی دارد در واقع به تعبیری می توان گفت که پروژه است نه پروسه. ما منتظر نمی مانیم که این دانشها خودشان ساخته شوند بلکه این ما هستیم که اینها را می سازیم و بحث مفصلی است که این امر چگونه اتفاق می افتد و چه کارهایی باید انجام گیرد. ما تلاش خودمان را می کنیم و دوست داریم که این آموزه ها در جامعه ما جریان داشته باشد و حوزه های دانشی ما متأثر و مبتنی بر آموزه های اسلامی باشد. بنابراین در این فرآیند تلاشی و برنامه ریزی صورت می گیرد و ما به صورت آگاهانه این فرآیند را انتخاب می کنیم و به پیش می بریم. بنابراین اسلامی سازی علوم انسانی فرآیند جبری نیست یا فرآیندی که ما منتظر باشیم تا خودش به این سمت و سو برود، بله! تا حدی به صورت تدریجی این اتفاق باید بیفتد و می افتد اما این بدان معنی نیست که ما آگاهانه نمی توانیم تأثیر بگذاریم و نمی توانیم این فرآیند را انتخاب کنیم. طبیعتا این ما هستیم و این جریانی است که می خواهد این فضا در دانشهای ما اتفاق بیفتد که اینها اسلامی باشد.
*در صورت امکان و تحقق علوم انسانی اسلامی، این علوم چه نسبتی با علوم انسانی رایج غربی دارد؟
برخی گمان می کنند اسلامی سازی علوم انسانی به معنای مقابله با غرب و دانشهای غربی و علوم انسانی غربی است. حداقل نظر خودم این نیست که واقعا ما می خواهیم با دانشهای غربی مقابله کنیم بلکه اساسا ما این را نمی پذیریم و چنین چیزی را نادرست می دانیم. این تفکر غلط است که بخواهیم با آن چیزی که وجود دارد مقابله کنیم. شاید به نوعی بتوانیم بگوئیم در پی تعامل هستیم. در پی تعامل، گفتگو و بده ـ بستانی در حوزه دانشی با اندیشه غرب و دانش غرب و علوم انسانی موجود هستیم. طبیعتا این تعامل می تواند ما را احیا کند و ما را رشد و پیشرفت دهد و پرسشهای جدیدی برای ما ایجاد کند و ما با رجوع به میراث خودمان می توانیم این را پاسخ دهیم. بنابراین به نوعی شاید بتوان این را مطرح کرد که اصلا حیات به ما به این تعامل بستگی دارد و بحث مقابله، انکار و رد و ... درست نیست. طبیعتا ما از غرب می آموزیم، از علوم انسانی غربی می آموزیم؛ منتها در این میان این نگاه و اعتقاد را هم داریم که خودمان حرفی برای گفتن داریم. بنابراین باید تعاملی شکل بگیرد بین این دانشهایی که وجود دارد و علی القاعده دانشهای اسلامی که ما معتقدیم متناسب با این جامعه ما با توجه به باورها، فرهنگ و ارزشهایی که به هر حال در جامعه ما وجود دارد طبیعتا نیاز داریم دانش متناسب خودمان را مطرح کنیم و به هر حال تولید کنیم تا بتواند به ما پاسخ دهد.
همان طور که قبلا اشاره کردم حتی برخی از ریشه ها و هویت ما به غرب باز می گردد و اندیشه های غربی و علوم انسانی غرب و حتی در غرب تعریف می شود. بنابراین ما بی نیاز از غرب و علوم انسانی غربی نیستیم. راهی که به نظر می رسد صواب است باید مطرح شود و مورد توجه قرار گیرد تعامل با دانشها، آموخته ها و اندیشه هایی که در غرب وجود دارد. بنابراین با حذف مقابله با دانشها و اندیشه های غربی بحث تعامل پیش کشیده می شود و تعامل است که می تواند ما را رشد دهد و در این مسیر به ما کمک کند و با طرح پرسشهای جدید بتوانیم نگاه ها و دانشها و توانمندیهای جدید را به دانش خودمان بیفزائیم.
تمایزات زیادی ما بین علوم انسانی اسلامی و علوم انسانی غربی وجود دارد؛ هم تمایزات تمدنی یعنی تفاوتهایی که در حوزه تمدنی اسلام با حوزه تمدنی که در غرب اتفاق می افتد را باید لحاظ کنیم و هم باید تمایزات دینی و فرهنگی را لحاظ کنیم که در جامعه اسلامی به یک گونه اتفاق افتاده است و مثلا مکتبهای فلسفی را به وجود آورده است که با حوزه تمدنی غرب متفاوت است که از قضا در قرون وسطی با تأثیراتی که اندیشه و فلسفه اسلامی ایجاد کرد تحولاتی ایجاد شد. این تمایزات فلسفی، دینی و فرهنگی و فکری را هم باید حتما لحاظ کنیم که به هر حال اینها متفاوت است ضمن اینکه تمایزات جامعه شناختی و روان شناختی هم وجود دارد یعنی ما از این حیث هم می توانیم بین اینها تمایزاتی را قائل شویم و بگوئیم اینها هم به لحاظ جامعه شناختی و هم به لحاظ روانشناختی متفاوت هستند.
با توجه به نظر حکمت متعالیه و دیدگاهی که در حکمت متعالیه وجود دارد هر بدنی نفس خود را خلق و هستی می دهد و در واقع نمی تواند از جای دیگری به او الصاق شود. بنابراین هر جامعه ای هم نیازمند دانش متناسب خودش است. طبیعتا دانش انسانی که در غرب وجود دارد در حوزه مادیات و همین دنیا عمل می کند و خوب هم عمل کرده و شاید به لحاظ خیلی از مراتب از ما هم جلوتر باشند. به لحاظ امنیت و هم به لحاظ سلامت، بهداشت و به لحاظهای مختلفی از جوامع ما ممکن است جلوتر باشند و هستند و طبیعتا در این حوزه کارهای خوبی انجام دادند، اما در این فضایی که ما در حوزه علوم انسانی ترسیم می کنیم هم حوزه ما قبل تولد انسان را لحاظ می کنیم و هم موقعی که یک انسانی وفات می کند و حتی بعد از آنرا هم لحاظ می کنیم یعنی در واقع این فضای مبدأ و معاد در حوزه علوم انسانی اتفاق می افتد و انسان مسلمان نمی تواند از حوزه علوم انسانی و دانش اسلامی انسانی برکنار باشد و طبیعتا وحی و دانشهای اسلامی است که می تواند این را پوشش دهد و تبیین و توجیه کند. طبیعتا این امر در دانشهای معمولی که در اندیشه غرب رایج است مغفول واقع شده و حضور و وجود ندارد و ما معتقدیم که اساسا وجه تمایز همین است.
*اقداماتی که در این مدت صورت گرفته چقدر مفید بوده و چقدر کار صورت گرفته است؟
پیدایش علوم انسانی اسلامی به صورت دستوری ممکن نیست. این گونه نیست که از بالا دستوری داده شود و بعد از مدتی طبیعتا این علوم بخواهد تولید شود. چنین چیزی امکان ندارد. از یک طرف معتقدم که این انتخابی، اختیاری و ارادی و در واقع فرآیندی است و از طرف دیگر این گونه نیست که وقتی دستوری برای این کار صادر شد به سرعت دانش انسانی اسلامی تولید شود. طبیعتا یک فرآیندی باید طول بکشد که یک امر تدریجی است و به نوعی می توان گفت که طبیعی هم هست یعنی باید زمانی بگذرد تا دانشها بتوانند شکل بگیرد و در حوزه های مختلف پژوهشهای متعددی صورت بگیرد و این کار در نظام آموزشی ما وارد شود و اساتیدی بیایند و این دانشها را مطرح کنند و تدریس صورت بگیرد و دانشجویانی تربیت شوند و محققانی تربیت شوند تا یک فضایی شکل بگیرد. بعد از این فضا آن موقع ما به این نکته برسیم که در این حوزه مورد بحث به یک نقطه قابلی رسیدیم. بنابراین ما کارخانه تأسیس دانش نداریم تا با دستوری دانشی تولید شود بلکه باید تلاشی صورت گیرد. تلاش عاقلانه و آگاهانه ای صورت گیرد و از مجاری طبیعی خودش که طبیعتا حوزه های علمیه و دانشگاه ها هستند صورت گیرد و بنابراین بر این اساس، اسلامی سازی علوم انسانی دستوری هم نخواهد بود و نمی تواند باشد.
*یعنی دولت نمی تواند هیچ نقشی در این امر داشته باشد؟
علی القاعده دولت تا حدی می تواند به این فرآیند کمک و موانع را برطرف و شرایط را تسهیل و تسریع کند اما اتفاقی که باید بیفتد اتفاق معنایی و جدی و اتفاقی است که در حوزه معنایی باید صورت گیرد تا عده ای به این اجماع برسند که ما به چه سمت و سویی حرکت می کنیم تا بتوانیم از آن بهره بگیریم برای اینکه بتوانیم دانش مورد نیاز خودمان را تولید کنیم.
البته در بخش دستوری، ممکن است این آسیب را ببینیم که ممکن است از طرف افراد، مناصب و پستهایی چنین توقع و انتظاری باشد ولی این انتظار و توقع نمی تواند بدون الزاماتش باشد. الزاماتش این است که شرایط تسهیل و تسریع و تمهید و موانع هم برطرف شود که ما این اقدامات را نمی بینیم. متأسفانه امروزه در حوزه علوم انسانی اسلامی در کشور فقط حرف زده می شود و شعار داده می شود. دانشگاه ها و مراکز فرهنگی و علمی ما با مشکلات اولیه ای روبرو هستند و دست و پنجه نرم می کنند که نمی توان به راحتی در این سمت و سو حرکت کرد و طبیعتا موانع زیادی وجود دارد که این موانع باید برطرف شود. متأسفانه اراده ای که مثلا در شورای عالی انقلاب فرهنگی دیده نمی شود تا در طول این سالها کار به صورت منسجم و حساب شده و آگاهانه به پیش می رفت.
نظر شما