حجت الاسلام والمسلمین دکتر علیرضا قائمی نیا، رئیس پژوهشکده حکمت اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در گفتگو با خبرنگار مهر به چند سؤال در حوزه اسلامی سازی علوم انسانی پاسخ داده است که اکنون از نظر شما می گذرد.
*آیا سخن گفتن از علوم انسانی اسلامی صحیح است یا بومی سازی علوم انسانی؟
به نظرم این دو اصطلاح تفاوت معنایی دارند و آن چیزی که باید دنبال شود، اسلامی شدن علوم انسانی است، چون هم باید معنای صحیح اش مد نظر قرار گیرد.
بومی شدن یعنی متناسب شدن با فرهنگی که ما داریم که الزاما همه ابعاد این فرهنگ، اسلامی نیست. بومی سازی علوم انسانی یعنی علوم انسانی غربی متناسب با فرهنگ داخلی خودمان ترجمه یا معنا شود، اما اسلامی سازی ابعاد مختلفی دارد، اسلامی سازی علوم انسانی یعنی مبانی دینی و تأثیر ابعاد مختلف تفکر دینی و اسلامی در این علوم لحاظ می شود تا خود را نشان دهد.
*چه شرایطی باعث شد تا علوم انسانی اسلامی از سوی برخی کارشناسان مطرح شود؟
به نظرم ریشه این قضیه به قبل از انقلاب اسلامی و حتی به زمان مرحوم اقبال یا حتی به زمان برخی از سنتگرایانی که قبل از سنتگرایان معاصر می زیستند، بر می گردد و این بحث در زمان آنها مطرح شده است. زمانی که سنتگرایان با مدرنیته و مدرنیسم و ابعاد مختلف آن آشنا شدند که در علوم با آنها مواجه می شویم، از این جهت تلاش می کردند این علوم را نقد کنند و تبعات منفی این علوم را نظاره می کردند، تدریجا به نقد این علوم و ایده اسلامی شدن علوم پرداختند.
به صورت کلی دو دسته را می توانم نام ببرم؛ یکی برخی از روشنفکران مانند اقبال که در فضای انتقادی نسبت به مدرنیسم زندگی می کردند و یکی هم سنت گرایان قدیمی بودند که نگاهشان به علوم متفاوت بود. تدریجا این نگاه ها در دوره جدید به جریانی تبدیل شد و جامعه اسلامی و روشنفکران اسلامی خصوصا در دوره قبل از انقلاب اسلامی احساس می کردند که این علوم مشکل آفرین است. این علوم هم عمر چندانی ندارد و تدریجا ابعاد مختلف این علوم روشن می شد و پیامدهای منفی آنها در جوامع انسانی خود را نشان می داد. تدریجا این خودآگاهی در جامعه روشنفکران دینی پیدا شد که نگاه متفاوتی به این علوم باید پیدا شود و ابعاد دینی مختلفی را در آنها لحاظ کرد.
*اقداماتی که در این مدت صورت گرفته چقدر مفید بوده و چقدر کار صورت گرفته است؟
به نظر من هنوز در آغاز راه هستیم و هنوز علوم انسانی اسلامی در دوره پیشاپارادایمی بسر می برند و پارادایم ها و چارچوبهای دینی شکل نگرفته است. هنوز بیشتر در مورد ضرورت و برخی از امکانات بحث می کنیم. هنوز چارچوب لازم برای تولید علوم انسانی اسلامی شکل نگرفته است، لذا این بحثها را نباید طوری تلقی کرد که پارادایم شکل گرفته است، هنوز بحث از ضرورتهاست، یعنی بحث نوعی خودآگاهی است که جامعه دینی به آن رسیده که باید این بحثها صورت گیرد.
*در صورت امکان و تحقق علوم انسانی اسلامی، این علوم چه نسبتی با علوم انسانی رایج غربی دارد؟
به نظر من از چند جهت تفاوت خواهند داشت؛ یکی از جهت مبانی. مبانی علوم انسانی اسلامی با مبانی علوم انسانی غربی متفاوت خواهد بود. نحوه حل مسأله این علوم متفاوت خواهد بود و در واقع حتی قطعا این علوم در سطح تئوریها و نظریات می تواند تفاوت داشته باشد.
تفاوت عمده ای که میان علوم انسانی اسلامی با علوم انسانی غربی وجود دارد این است که کسانی که علوم انسانی اسلامی را مطرح می کنند می گویند تا حدی دغدغه های دینی ما در این علوم رعایت می شود. مبانی فکری اسلامی در این علوم رعایت می شود اما از این جهت که علم و مانند دیگر علوم است، پس فرقی ندارد و باید توفیقات آنرا سنجید.
نظر شما