به گزارش خبرنگار مهر، رمان «دوشنبه» روایت یک روز از زندگی پرفراز و نشیب شخصیتی است که مخاطبان، پیش از این در رمان اول بارسقیان با نام «یکشنبه» او را شناختهاند. خواننده در این کتاب دوباره و در یک پرده طولانی با داستانی از همین شخصیت روبرو میشود.
این رمان دو فصل اصلی با نامهای «طلوع» و «غروب» دارد. در یک دوشنبه مردادماه، روزى گرم و طولانی، قهرمان داستان ساعت 7 صبح از خانهاش بیرون میآید و خواننده داستان او را تا ساعت 12 شب دنبال خواهد کرد. در خلال سطور کتاب است که پیشینه این شخصیت مشخص خواهد شد و مخاطب با او بیشتر آشنا میشود. رمان «دوشنبه» در ادامه نگارش «یکشنبه» نوشته شده است، اما نویسنده آن معتقد است دنباله آن محسوب نمیشود. البته شخصیت اصلی این داستان، شخصیت اصلی رمان یکشنبه است.
شخصیت اصلی «دوشنبه» همان کاراکتر اصلی رمان قبلی بارسقیان «یکشنبه» است که در این کتاب دوشنبهای از زندگیاش روایت میشود. به علاوه زندگی و فضای زندگیاش هم تغییر کرده است. نوشتن این رمان از عید نوروز 91 تا این اواخر به طول انجامید. البته طرح آن از زمستان سال 90 در ذهنم بود بنابراین میتوانیم اینگونه حساب کنیم که پروسه تولد و تولید این رمان یک سال به طول انجامیده است.
بارسقیان در پایان کتاب توضیحاتی داده است که دو نکته اول آنها به این ترتیب است: قطعه اولی که شخصیت اصلی ترجمه میکند، ترجمهای است از مقدمه تام استاپارد بر نمایشنامه راک اندرول، نوشته خودش/ دو قطعه بعدی در همان فصل، ترجمه کتاب عروج انسان، نوشته دکتر ژاکوب برونفسکی است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
کجا خواندم که در چکسلواکی داستانی وجود ندارد؟... ما همه تصمیم به رکود گرفتهایم. همه مشغول تولید انبوه خاکستر هستیم... و بیان تاریخ خاکستری در روزنامههای خاکستری... یادم نمیآید. صبح... امروز صبح...
جهان نگاهش را میگیرد طرف دیگر. پارسا بلند میشود. کتابها و تبلتش را جمع میکند. رو میکند به من. «فقط اینو میدونم که به خاطر همینهاست که الان خود آقا مجبور شده میزش رو که همیشه دورش مینشستیم جمع کنه بندازه دور. خودش هم میدونه. همینهاست که آدم رو بیخودی فراری میده. همین جعلهای...» حرفش را میخورد. دستش را برای او دراز میکند، جهان حرکتی نمیکند. پارسا رو میکند به من. باهاش دست میدهم. با ابرو اشاره میکنم که چیزی نشده، درست میشود. صورتش را به جهان نزدیک میکند. «همیشه ندید میگیری، همیشه خودت را به اون راه میزنی...» و میرود...
با رفتنش انگار بین من و جهان هم حرفی نمیماند. یک اساماس. احمد. کی میرسی؟ به صندلی تکیه میدهم. رو میکنم به جهان. ناراحت بودنش واضح است و چیزی نمیتواند شادش کند. هیچچیز. لبخندزنان میگویم «سلام»...
این کتاب با 178 صفحه، شمارگان هزار و 200 نسخه و قیمت 8 هزار و 800 تومان منتشر شده است.
نظر شما