به گزارش خبرنگار مهر، عباس قدیرمحسنی در «قصههای آقا کلهپوک»، ماجرای شخصی را روایت کرده که چیزهای زیادی را میداند و میفهمد و به همین خاطر به او کلهپوک میگویند: آقا کلهپوک، آن روزهای اول اصلا کلهپوک نبود و هیچکس به او نمیگفت: «کلهپوک». او از روزی که به خیلی چیزها فکر کرد و خیلی چیزها را فهمید شد «کلهپوک».
او اول در مورد آدمها فکر کرد و فهمید بعضی از آدمها زشت هستند و بعضیها خوشگل. بعضیها کچل هستند و بعضیها مودار... بعد از این کشفها، آقا کلهپوک درباره حیوانات فکر کرد و فهمید بعضی از حیوانات سم دارند و بعضیها دم...
اما کشفهای آقا کلهپوک، همینجا تمام نشد. او پس از این کشفها به اطرافش نگاه کرد و خیلی چیزها را درباره اطراف خود فهمید و کشف کرد. تازه بعد از فهمیدن همه این چیزها بود که آقا کلهپوک فهمید همه به او میگویند: «کلهپوک»؛ چون او درباره چیزهایی که فهمیده بود با صدای بلند حرف میزد و گاهی هم، البته فقط گاهی، حال گربهها و کلاغها و گنجشکها را از خودشان میپرسید.
عباس قدیرمحسنی، نویسنده مجموعه داستان «آقا کلهپوک» در این مجموعه، داستانهای مردی را روایت کرده که خیلی چیزها میفهمد و زبان اشیا و جانوران را درک میکند و مشکل اینجاست که آنچه میفهمد و کشف میکند را به زبان میآورد.
به نظر میرسد قدیر محسنی در این مجموعه، نیم نگاهی هم به شاعران و نویسندگان بزرگی چون مولانا و حافظ و جبران خلیل جبران داشته یا روایت داستانها بهگونهای است که شعر یا داستان این افراد را به خاطر تو میآورد. برای مثال، داستان نخست این مجموعه «با فکرهای آقا کلهپوک آشنا شوید» خواننده را به یاد داستان «پیامبر و دیوانه» جبران خلیل جبران میاندازد. مردم زمانی شخصیت اصلی داستان را آقا کلهپوک صدا میکنند که او بسیاری چیزها را بیواسطه درک میکند؛ همانگونه که شخصیت داستان خلیل جبران، زمانی دیوانه نامیده میشود که نقاب از رخ برمیدارد و خود واقعیاش را به مردم نشان میدهد.
در جای دیگری از این داستان آمده است: «تازه بعد از فهمیدن همه این چیزها بود که آقا کلهپوک فهمید همه به او میگویند: «کلهپوک»؛ چون او درباره چیزهایی که فهمیده بود با صدای بلند حرف میزد...» این بخش از داستان، یادآور بیت معروف حافظ درباره منصور حلاج است: «آن یار کزو گشت سر دار بلند/ جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد.» انگار همه آدمها ظرفیت پذیرفتن چنین مسئلهای را ندارند.
در «داستانی درباره آینده»، آقای کلهپوک، یک طوطی میخرد. این طوطی، آینده را میداند. همانگونه که میداند آقای کلهپوک، خانم عطرفروش را دوست دارد؛ پس ماجرای کلهپوکی را تعریف میکند که عاشق خانم عطرفروشی میشود. کلهپوک داستان ما هم دو گوش دارد، دو گوش دیگر قرض میکند تا پایان داستان را بشنود. اما طوطی برای او شرطی میگذارد: «باید من رو آزاد کنی. اون وقت قصه رو تا پایان تعریف میکنم» ... طوطی از قفس رها میشود؛ بیآنکه پایان داستان را برای آقا کلهپوک بگوید. این داستان، تا حدودی یادآور داستان «طوطی و بازرگان» مولاناست.
انگار تنها آقای کلهپوک است که وقتی عاشق یک خانم عطرفروش میشود به او عطر هدیه میدهد، به مغازه او میرود و شیشه عطر زنانه میخواهد. کادو میکند و پول عطر را میپردازد و بعد هم غیب میشود؛ مثل خانم عطرفروش که بعد از آن روز، دیگر کسی او را ندید.
«قصههای آقا کلهپوک»، مجموعه 12 داستان را دربرمیگیرد. با فکرهای آقا کلهپوک آشنا شوید، یک داستان ترسناک، داستانی درباره آینده، یک داستان خیالی، یک داستان بزرگ، یک داستان خندهدار، یک داستان عطسهای و... از جمله داستانهای این مجموعه هستند؛ داستانهایی که با زبانی ساده روایت میشوند.
این مجموعه داستانها را انتشارات سروش در 1500 نسخه و به قیمت 2 هزار تومان برای گروه سنی «ب» و «ج» منتشر کرده است. عباس قدیرمحسنی، نویسنده و طوی علینژادی تصویرگر مجموعه «قصههای آقا کلهپوک» است.
نظر شما