محمدرضا شمس، نويسنده كودك و نوجوان در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به اينكه افسانهها به دوران كودكي بشر تعلق دارند، به همين جهت، كودكان امروز از شنيدن آن، لذت میبرند گفت: من بر اين باورم كه قدمت افسانهها، حتی به پيش از اين دوران برمیگردد، به اين معنی كه از وقتی انسان به دنيا میآيد،افسانهها هم متولد میشوند و در طول زندگی با او و همراه او هستند به همين خاطر به گروه سنی خاصی تعلق نداشته و با همه افراد ارتباط برقرار میكنند.
نویسنده داستان«من، بابابم، دماغ زن بابام» براين باور است كه اگر چه افسانهها از نسلي به نسل ديگر منتقل میشوند اما هر كس، در هر زمان با توجه به شرايط موجود، محدوديتهای جغرافيایی و شرايط اقليمی به ويرايش قصه و افسانه و به روز كردن آن پرداخته و اين امر به ماندگاري اين ميراث ارزشمند كمك كرده است. در حقيقت امروز شكل ثبت و ضبط ما تغيير كرده است و با توجه به رشد روزافزون صنعت و تكنولوژی ناچاريم، علاوه بر انتقال سينه به سينه، به مكتوب كردن و انتشار افسانهها نيز بپردازيم.
شمس به ضرورت بازنویسی و بازآفرینی افسانهها اشاره و بیان کرد: گاهی بازآفرينی افسانهها،آن هم در دنيای شتاب زده معاصر، جذابتر و تاثيرگذارتر است. او نقيدالممالك، خالق «اميرارسلان نامدار» را پيشروتر از رولينگ میداند و معتقد است: «نقيد الممالك»، نديم ناصرالدين شاه، سالها پيش وقتی از داستانهای تكراری چون «سمك عيار» و...خسته میشود، همه افسانهها را در هم میآميزد، خاطرات ناصرالدين شاه و مسائل روز هم توجه میكند و داستان تازهای بر اساس قصههای قديمی به نام «امير ارسلان نامدار» خلق میكند كه در زمان خود هواداران بسيار داشته است؛ به عبارتی افسانههای قديمی و مفاهيم روز را چون تكههای پازل كنار هم میگذارد و اين كاری است كه سال ها بعد، رولينگ انجام می دهد.
گردآورنده«افسانههای ملل» در پاسخ به اینکه بعضی معتقدند افسانهها، خرافهپرستی را رواج میدهند گفت: افسانهها، باور و دانش مردم آن زمان را تبیین میکنند. مردمی که به اندازه درک و دانش خود، جهان را تفسیر کردهاند. پس بخشی از افسانهها تفسیر دنیا و قسمتی دیگر از آن نبرد انسان با خودش است.
شمس، افسانهها را جهان درون انسان دانست و افزود: قصهها با «یکی بود یکی نبود» شروع میشوند و در بیمکان، بیزمان میگذارند؛ در افسانههای جدید است که سخن از مکان و گاه زمان به میان میآید. از سوی دیگر افسانهها، دنیای درون انسان را نشان میدهند برای مثال گرگی که در«بز زنگولهپا» بچهها را میخورد بخش پنهان مادر است؛ بخشی که به تعبیر یونگ به سایه رانده شده است.
نویسنده کتاب«بادکنک قرمز» با اشاره به اینکه در افسانهها خیر بر شر پیروز میشود گفت: در افسانههای جن و پری ، جن نیروی شر و پری نیروی خیر است یا عناصر جادوگری را میتوان شر به حساب آورد. افسانهها به بچهها یاد میدهند که خیر و شر را بشناسند و با تضادهای خود کنار بیایند و این همان چیزی است که باید به کودکان آموزش داده شود.
شمس علت گرایش ناشران به انتشار افسانه را اطمینان به بازگشت سرمایه دانست و افزود: امروز مخاطبان، گرایش بسیار به افسانهها دارند و ناشران هم میدانند که با انتشار مجموعه قصهها، سرمایهشان برمیگردد و ضرر نمیکنند.
نظر شما