آیت الله جوادی آملی در بخشی از تفسیر آیه 169 سوره بقره (وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ) به مسئله راه تشخيص دين خدا اشاره کرد و گفت: [خداوند] بعد از اقامه براهين توحيد و اقامه دليل بر شرك آنگاه راه تحقيق را در برابر انسان ميگشايد كه انسان حياتش را بر اساس تحقيق اُستوار كند؛ [يعني] يا محقِّق باشد يا از كسي اطاعت كند كه اهل تحقيق است. و كفار نه خود محقّقاند نه از كسي تقليد ميكنند كه اهل تحقيق باشد و مباني فكري آنها نه به عقلِ مبرهن متكي است نه به نقل قطعي، زيرا وقتي به كفار گفته ميشود شما از وحي پيروي كنيد، جواب ميدهند كه ما تابع سنت نياكانيم، آنگاه ميفرمايد: ﴿أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ﴾. يعني معيار اصلي ﴿مَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ است كه آن ﴿مَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ را گاهي انسان با عقل تشخيص ميدهد گاهي با ظواهر نقل.
وی افزود: اينكه گفته ميشود عقل حجت است (برهان عقلي حجت است) يعني در حد طريق معتبر است نه در حد هدف. نه اينكه بايد از عقل پيروي كرد، اساس ﴿مَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ است. اگر گفته ميشود كه بايد از عقل اطاعت كرد يعني از راهنمايي عقل كمك گرفت و راه را به وسيله عقل تشخيص داد و به وحي آشنا شد. متبوع و مطاع حقيقي وحي است.
عقل و نقل راه تشخيص وحي
صاحب تفسیر تسنیم تصریح کرد: عقل طريق تشخيص وحي است ـ چه اينكه ظواهر نقلي هم طريق تشخيص وحياند ـ نه اينكه عقل در مقابل وحي قرار بگيرد. همان طوري كه حكيم در مقابل معصوم نيست، عقل هم در مقابل وحي نيست، [بلكه] عقل در مقابل دليل نقلي است (نه در مقابل وحي). دليل نقلي راه تشخيص وحي است عقل هم راه تشخيص وحي است. ﴿مَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ كه معيار اصلي است و متبوع و مطاعْ خداست و سخن خدا، آن متبوع حقيقي را گاهي با برهان عقلي تشخيص ميدهند گاهي با ظواهر نقلي. بنابراين عقل در مقابل وحي نيست (چون عقل راه است)، عقل در مقابل ظواهر نقلي است. اينكه ملاحظه ميفرماييد ميگويند: «يدل عليه الكتاب و السنة و الاجماع و العقل» در حقيقت اين چهار راه را مقابل هم قرار ميدهند. ظواهر قرآن طريق تشخيص وحي است، ظواهر سنت طريق تشخيص قول خداست، اجماع، طريق تشخيص قول خداست و عقل هم بشرح ايضاً، طريق تشخيص قول خداست. عمده اطاعت از خداست و لاغير و براي تشخيص رضاي حق و سخن حق، گاهي از ظواهر نقلي استفاده ميشود گاهي از براهين عقلي.
كفار و پيروي جاهلانه نياكان
این مدرس عالی حوزه علمیه ادامه داد: آنگاه خداي سبحان فرمود: نياكان اينها اگر هم عاقل و مهتدي نباشند باز اينها گوش به سنت نياكان ميدهند؛ نه اهل استدلال عقلياند كه از راه عقل به وحي برسند و نه توان آن را دارند كه از ظواهر نقلي استمداد كنند، بلكه در حقيقتْ نقلي در اين زمينه نيامده كه بتپرستي آنها را تصحيح كند. چون نياكان آنها نه عاقلاند و نه مهتدي، خود اينها كه دنبالهروِ نياكاناند هم، نه عاقلاند و نه مهتدي، در نتيجه فرمود: ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾ . چون نابينايند يعني قلبشان نميبيند بنابراين اهل تعقل نيستند و چون ناشنوايند [يعني] گوششان به وحي نيست پس مهتدي هم نخواهند بود؛ نه راه اهتداي شرع را طيّ كردهاند، نه راه عقل را پيمودهاند.
جواز تقليد محققانه در اصول دين
آیت الله جوادی آملی در بخشی دیگر از تفسیر آیه 169 بقره، بر جواز تقلید محققانه در اصول دین تأکید کرد و گفت: در مسئله تبعيت از نظر ديگران در اصول دين (به نام تقليد) اين را همان طوري كه در كتابهاي اجتهاد و تقليد ملاحظه فرموديد و مقداري هم در كتابهاي كلام ملاحظه فرموديد اين است كه مشهور بين علما اين است كه تقليد در اصول دين روا نيست. اين بحث يك بحثِ كلامي است ولي در كتابهاي اجتهاد و تقليدِ اصول آمده است. آن اصولهايي كه مبسوط و مفصل است مثل قوانين مرحوم محقق قمي(رضوان الله عليه)، در كتاب شريف قوانين در بحث اجتهاد و تقليد مفصل بحث كرده است ؛ در حدود پنجاه صفحه بزرگ در اين زمينه بحث كرده كه تقليد در اصول دين رواست يا نه، نظر واجب است يا نه، مظنّه كافي است يا نه، ادلّهٴ حكما چيست، ادلّهٴ اماميه چيست، ادلّهٴ معتزله چيست كه اينها قائلاند به اينكه دليل نظرْ عقلي است و نه شرعي و دليل اشاعره چيست كه ميگويند وجوبالنظر شرعي است، نه عقلي، فرق بين اجتهاد و تقليد در مسائل اعتقادي چيست، آيا تقليد رواست يا نه، ادلّهٴ اكثر علما كه قائلاند به عدم جواز تقليد در اصول دين آنها را نقل ميكند (دليلهاي روايي آنها دليلهاي عقلي آنها را نقل ميكند) و تا حدودي مبسوطاً بحث ميكند و تقريباً موافق با مشهور نيست؛ ميفرمايد كه تقليد فيالجمله از كسي كه سخن او حق است و اطمينانآور رواست، آنچه كه بر مسلمانها لازم است ايمان به ﴿مَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ است (تبعيت از ﴿مَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ است) اين ايمان گاهي با برهان عقلي حاصل ميشود گاهي به تبعيت از كساني كه سخنان آنها مورد اطمينان است؛ يا حكماي متعهد و متعبّدند، يا افرادي هستند كه از ظواهر ديني بهرههاي خوبي دارند.
استدلال قائلان به عدم كفايت تقليد در اصول دين و پاسخ محقق قمي
وی افزود: در آنجا وقتي ادلّهٴ عدهاي را نقل ميكند كه تقليد كافي نيست (زيرا تقليد حدّاكثر مظنّه ميآورد و مظنّه در اصول دين نارواست) چندين اشكال دارند كه يكي از شبهاتشان همان مسئله دور است، دور در دو قسمت خلاصه ميشود: قسمت اول دور دربارهٴ وجوبِ نظر است شرعاً (كه اشاعره بر آناند) اشاعره ميگويند نظر شرعاً واجب است، به ادلّهٴ شرعي تمسك ميكنند؛ ولي اشكال دور متوجه آنهاست كه ما شرع را هنوز ثابت نكرديم تا به ادله شرعي استدلال كنيم؛ محور دوم دور اين است كه (يا نقض و ايراد نقضي آن است كه) شما كه ميگوييد تقليد در اصول دين روا نيست براي اينكه حدّاكثر مظنّه ميآورد و مظنّه كافي نيست، به همين ادلّهٴ لفظيّه تمسك ميكنيد كه حداكثر بيش از مظنّه مفاد ديگر ندارد، اين آياتي كه شما اقامه كردهايد گرچه سنداً يقينياند ولي دلالتاً نصّ نيستند (ظاهرند)، شما به عموم تمسك ميكنيد، به اطلاق تمسك ميكنيد، به اصالةالحقيقه تمسك ميكنيد به انشاءالله قرينهاي در كار نبود و مخصّصي از خارج نيامده است تمسك ميكنيد و مانند آن، و با استمداد از اين اصول لفظي و اصول عقلايي به اين ظواهر قرآني استناد ميكنيد، اين بيش از مظنّه ثمر ديگر ندارد و تقليد هم كه در حدّ مظنّه است، شما ميگوييد چون تقليد علم نميآورد و مظنّهآور است از اين جهت جايز نيست، در حالي كه اين ادلّهاي كه شما اقامه كرديد هم بيش از مظنّه اثر ديگر ندارد. شما با دليل ظنّي ميخواهيد ثابت كنيد كه ظن حجت نيست! با دليل ظني ميخواهيد ثابت كنيد كه تقليد چون مظنّهآور است معتبر نيست! اين اشكالات را مرحوم محقق قمي در همان كتاب قوانين دارند.
دلايل محقق قمي بر ناگريز از مقلد بودن توده مردم
صاحب تفسیر تسنیم در تشریح دلایل محقق قمی در مورد تقلید گفت: بعد ميفرمايند كه اگر شما بخواهيد به ادلّه لفظيه استناد كنيد، ساير ادلّه را هم بايد مورد توجه قرار بدهيد؛ مسئله عسر و حرج را توجه داشته باشيد، مسئله ﴿لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إلاّ وُسْعَهَا﴾ را در نظر بگيريد، آنگاه حكم بكنيد. خب اگر اقامه برهان عقلي بر فردفرد واجب باشد، آيا اين ميسور هر انسان سادهانديشي است كه برهان عقلي اقامه كند بر وجوب معاد، بر وجود مبدأ و بر وحي، رسالت و نبوت و امثال ذلك يا مقدور بسياري از افراد نيست؟ اگر مقدور بسياري از افراد نيست پس بايد بپذيريد كه اين تكليف بر آنها لازم است (بر آنها واجب است كه مؤمن باشند) چون اجتهاد ميسورشان نيست و جاي احتياط هم نيست (چون مسئله اعتقادي است نه مسئله عمل تا به دو طرف عمل كند) پس چاره جز تقليد نيست. در مسائل عملي سه راه باز است: اجتهاد است و احتياط است و تقليد؛ منتها اجتهاد ميسور افراد عادي نيست، احتياط هم صعب است، هم تشخيص آن دشوار است و هم عملش مشكل، پس چاره جز تقليد نيست. ولي در مسائل اعتقادي بيش از دو راه نيست: يا اجتهاد يا تقليد، ديگر نميشود انسان احتياطاً هم به مسئله قول به عصمت معتقد باشد هم به قول عدم لزوم عصمت! هم به اتحاد صفات ذاتي و عينيت صفات معتقد باشد هم معتقد باشد كه صفات عين هم نيست يا عين ذات نيست! احتياط كه در عقايد معنا ندارد، جمع بين آراء در عمل ميسّر است و نه در عقيده. بنابراين گذشته از اينكه تشخيص موارد احتياط صعب و دشوار است، عمل به احتياط هم حوزه خاص دارد كه آن فروع دين است (در اصول دين جا براي احتياط نيست). ميماند مسئله اجتهاد و تقليد، اجتهاد هم كه ميسورشان نيست (حرج است و امثال ذلك) تقليد كافي است. البته اصل وجود خدا را ميتوان با براهين ساده هم تشخيص داد.
بيان علامه مبني بر عدم كفايت ايمان و معرفت مقلدانه و پاسخ محقق قمي
آیت الله جوادی آملی تأکید کرد: مشهور بين علما اين است كه تقليد در اصول دين جايز نيست؛ اما بر خلاف مشهور عدهاي هم قائلاند كه تقليد جايز است اما نه تقليدي كه در حدّ تقليد كفار و اهل كتاب باشد (تقليد كور) بلكه انسان در تقليد محقّق باشد كه از چه كسي تقليد كند و حرف چه كسي را بشنود. اگر مقدورش نيست كه براهين عقليه اقامه كند، حرف كساني كه عمري به صلاح و سداد معروف بودند و عمري را هم به برهان انس داشتند (حرف آنها) كافي است. يعني كسي كه در مدت عمر امتحان خوبي داد كه جز با برهان و عقل نميانديشد و جز از وحي از چيزي اطاعت نميكند و حكيم امين است، خب انسان اگر مقدورش نباشد كه برهان عقلي بر مسائل اعتقادي اقامه كند، از او نظر بگيرد رواست. فروع دين را از فقها ميگيرد، اصول دين اگر ميسورش نبود كه برهان اقامه كند از حكمايي اينچنين و از صاحبنظراني آنچنان اخذ ميكند (اين خلاصه نظر مرحوم محقق قمي(رضوان الله عليه) است. و چون اين بحثهاي اصول دين متأسفانه كم شد و مباحثي كه كمتر سودمند است جاي اينها را گرفت، لذا اين بحثهاي اجتهاد و تقليد نه در كتابهاي كلامي مطرح است نه در كتابهاي اصولي. بحث، بحثِ كلامي است منتها در اصول راه پيدا كرده است.
نظر شما