خبرگزاری مهر- گروه هنر: انیمیشن «رنگو» محصول سال ۲۰۱۱ است. فیلمی که هم به عنوان بهترین انیمیشن سال شناخته شده و هم در شمار یکی از ۱۰ فیلم برتر سال ۲۰۱۱ قرار گرفته است.
فیلم «رنگو» موفق شد تا با جذابیتهای بصری، شخصیتآفرینی جذاب و خلق لوکیشنی متفاوت، مخاطب را جذب کند و با تکیه بر هنر فیلمسازی و زیباشناختی و بعد فلسفیاش، نظر مثبت منتقدان را نیز متوجه خود سازد.
کارگردان این انیمیشن گور وربینسکی با سابقه ساخت «دزدان دریایی کاراییب» است که فیلمش را برمبنای فیلمنامهای از جان لوگان نویسنده فیلمهای مطرحی چون «هوانورد» ساخته است. وقتی پای دزدان دریایی به میان میآید اولین نامی که به خاطر میآید جانی دپ است و طبیعی است که او نیز به جای نقش قهرمان اصلی این انیمشن که بیشباهت به شخصیت سرخوش و بی خیال جک گنجیشکه نیست، حرف زده باشد.
شخصیتهای این فیلم بیشتر از میان خزندگان انتخاب شدهاند. از شخصیت اصلی گرفته که یک آفتاب پرست است تا بقیه که شامل آرمادیلو، مار و ... می شوند و همه در صحرا زندگی میکنند. هر یک از این موجودات البته نمادی از دنیایی هستند که نویسنده کهنه کار و کارگردان خلاق آن میخواهند، خلق کنند و البته همانطور که خودشان گفتهاند «دنیایی بسازند پر از استعاره. استعارههایی که برای مخاطب هم جذاب هستند و او را به فکر یافتن بدیلها میاندازد. فضایی که منتقدان هم از آن لذت میبرند. در دنیایی که حداکثر فیلمهای کودکان و حتی بزرگسالان میتواند تعقیب و گریزی بامزه باشد، فیلمی آن هم انیمیشن در تلاش برای طرح مفاهیم فلسفی است.
شخصیت رنگو به عنوان یک سوسمار گیج و نادان هم به خوبی میتواند با آن چهره مضحکش، بچهها و حتی بزرگترها را به خنده وا دارد و در عین حال با تلاشش برای یافتن مایه حیات و با گفتارهای رهجویانه اش از مرشد و همراه و ... یاد کارلوس کاستاندا را زنده کند و از فلسفه اگزیستانسیالیسم بگوید. گروه سازنده به این ترتیب در همراه کردن طیف وسیع مخاطبانش موفق عمل کرده و به همین دلیل هم فروش قابل قبول گیشه را در کارنامه دارد و هم امتیاز بالای منتقدان را.
این انیمیشن محصولی از کمپانی پارامونت است که با همکاری شرکت «صنعت نور و جادو» ساخته شده و تنها انیمیشنی است که تا سال ساخته شدنش پس از «هپی فیت» در سال ۲۰۰۶، موفق به بردن جایزه اسکار شد در حالی که متعلق به کمپانی پیکسار نبود. این اولین بار است که این کمپانی یک انیمیشن کامپیوتری بلند تولید کرده و کارش به خوبی قابل رقابت با انیمیشنهای کمپانی عظیم پیکسار است.
این انیمیشن ۱۰۷ دقیقه ای که مارس ۲۰۱۱ (اسفند ۱۳۹۰) اکران شد، با دوبله به زبان فارسی در تلویزیون ایران نیز به نمایش درآمد.
این فیلم که با بودجه ۱۳۵ میلیون دلاری ساخته شد در نهایت اندکی بیشتر از ۲۴۵ میلیون دلار فروش کرد. اما نباید فراموش کرد «رنگو» در سالی اکران شد که «هپی فیت ۲»، «ماجراهای تیتان»، «ماشینها ۲»، «پاندای گنگ فو کار ۲» و «ریو» اکران شدند و به همین دلیل موفقیت آن قابل تقدیر است. این انیمیشن نه تنها اسکار را برد بلکه بیشترین افتخارها را از نظر جوایز از آن خودش کرد و از این نظر فیلم اول سال شد. اما از نظر گیشه این «پاندا کونگ فو کار ۲» بود که انیمیشن اول سال شد و در نهایت «رنگو» از این نظر در جایگاه ششم قرار گرفت.
«رنگو» از سویی داستانی سرراست و اکشن دارد و از سوی دیگر در لایه های دیگرش، میتواند مخاطب را ساعتها به رمزگشایی وادار کند.
قصه از کجا شروع شد؟
سوسماری در یک محیط بسته زندگی میکند تا هر روز افراد زیادی را سرگرم کند. تماشاچیان از حرکات و هنرنمایی این سوسمار لذت میبرند و برایش دست تکان میدهند. اما یک روز بر اثر یک سانحه کوچک، خانه شیشه ای او میشکند و او رها میشود. حالا آزاد است تا هرجا که میخواهد برود. اما این سوسمار تابه حال دنیایی خارج از محل زندگیاش را تجربه نکرده، بنابراین تصمیم میگیرد به توصیههای یک گورکن متفکر به بیابانهای خشک سفر کند تا اصل خویش را بیابد. او بعد از رسیدن به یک بیابان بیآب و علف با یک سوسمار ماده به نام بینز آشنا میشود که قصد دارد مزرعه پدر خدا بیامرزدش را از چنگال افرادی که قصد فروشش آنجا را دارند، نجات دهد. او برای کمک به بینز تصمیم میگیرد با توجه به تواناییهای بالقوهایی که در اجرای نمایش و بازیگری دارد، خود را در نقش کلانتر جدید شهر جا بزند.
او از اینجا نام «رنگو» را برای خود انتخاب میکند. به این ترتیب قهرمان وارد میشود: یک قهرمان غرب وحشی که ابایی نداردف بگوید که آمده سوسمار مادهای را از دست آدم بدها نجات دهد. اما رنگو نمیداند کلانتر بودن یعنی چه و وظایفاش چیست. مثل دیگر فیلمهای وسترن، گردن کلفهای این شهر هم اصلا دوست ندارند شهر مامور قانون داشته باشد. آن هم شهری که اسمش «درت» به معنی «کثافت» است.
اما او خودش را با جامعه و سنتهای آن وفق میدهد. همرنگ جماعت میشود، ادای آنها را در میآورد، مثل آنها رفتار میکند و داستانهایی را برایشان تعریف میکند که دوست دارند بشنوند و محبوب آنها میشود. اما شهر یک مشکل بزرگ دارد: بیآبی. تمام ذخیره آب در بانک نگهداری میشود و کفاف مدت کمی را میدهد. شهردار شهر، لاک پشت سالخورده و با تجربهای است که از عمرش درسهای زیادی گرفته است، مثلا اینکه تمام آب شهر را به جایی دور از شهر و خارج از دسترس مردم هدایت کند و تمام آن را ذخیره میکند تا از سرمایه به دست آمدهاش برای آینده سرمایهگذاری کند و از طرف دیگر زمینهای مردم شهر را به راحتی از چنگشان در میآورد. او برای این کار، گروهی خلافکار و باج بگیر راه انداخته و از هیچ کاری برای رسیدن به مقصدش کوتاهی نمی کند. درواقع شهردار به فکر رسیدن به اهداف خودش است.
رنگو مامور میشود آب دزدیده شده را به شهر برگرداند اما مار که یار شهردار است، دست او را رو میکند و رنگو مجبور میشود اعتراف کند که تا حالا داشته دروغ میگفته و در نهایت شهر را ترک میکند. اما او به زودی می فهمد که این لاکپشت شهردار بود که آب را کنترل میکرد تا برای خودش شهرسازی کند. او به شهر برمیگردد و با همکاری کاکتوسها، خفاشها و دوستان دیگرش آب را روی شهر جدید شهردار میبندد. اما در نهایت گرفتار شهردار و مار میشود. او در یک ظرف آب زندانی میشود، موفق میشود بیرون بیاید و با استفاده از اختلافی که بین مار و شهردار پیش آمده، او را از بین میبرد.
شخصیت پردازی
رنگو: شخصیت رنگو که جانی دپ به جای او صحبت میکند، سوسمار دست و پاچالفتیای است که بعضی مواقع از همه باهوشتر میشود. تمام بار کمدی فیلم روی این سوسمار است و تقریبا تمام شوخیهای فیلم هم از زبان او خارج میشود. خیلیها این شخصیت را یادآور شخصیت جک اسپارو در فیلم «دزدان دریایی کارائیب» دانستند. هم به دلیل بازی جانی دپ که به نوعی همان لحن و رفتار را به این شخصیت وام داده و هم برای این که کارگردان مشترکی بین این دو فیلم وجود دارد.
این آفتاب پرست سبز رنگ، با چشمهای ورقلمبیده بر آمده و گردن درازش از یک سو میخواهد در نقش قهرمانهای وسترن فرو برود، و از سوی دیگر میخواهد مخاطبان کم سن و سالش را با خود همراه کند.
شهردار: لاک پشت پیر صحرایی، عنصر اصلی منفی داستان است. او موذی، مظلوم نما و ظاهر فریب است. پیر و با حوصله، بسیار باهوش و سیاستمدار هم هست و با اراده و با استقامت، آرام و اهل گفتوگو کارهایش را پیش میبرد.
مار : ماربزرگ که کلاهی سیاه بر سر دارد، ماری بدذات است که در همه فیلم برای رنگو دردسر درست میکند. او خشن و ناآرام و جنگ طلب و بسیار رادیکال است و قاطع و محکم عمل می کند.
صداسازی انیمیشن
در این فیلم در کنار صدای شخصیت اصلی که با حضور جانی دپ شکل گرفته، گورکن با صدای آلفرد مولینا، بینز با صدای ایسلا فیشر، لاک پشت با صدای بیل نیگی، جان گرفتهاند.
در بیشتر فیلمهای انیمیشن، صدای هنرپیشه ها به طور جداگانه ضبط می شود. وربینسکی هنگام ساخت انیمیشن رنگو از بازیگرانش خواست تا در محیطی واقعی، نزدیک به فضای مشابه انیمیشن، بازی کنند تا صدایشان را با بازی واقعی ضبط کند و علاوه بر این، او با این کار توانست خودش را نیز در فضای واقعی فیلم قرار دهد و از زوایای واقعیتری به این انیمیشن نگاه کند.
استعارههای متعدد
ابتدای فیلم «رنگو»، داخل یک ماشین درحال حرکت است و خط طولانی جاده، چون خطی شرق و غرب جهان فیلم را جدا می کند. یک آرمادیلو (یا گورکن) میخواهد از شرق جاده به سمت غرب برود. او اولین دوست رنگو است که او را به سمت آب و شرق جاده راهنمایی میکند و خودش به غرب به دنبال روح سرزمین غرب میرود. آرمادیلو، روح سرزمین غرب را به روشنفکری سوار بر درشکه مرمری با نگهبان های طلایی تعبیر می کند و به رنگو می گوید: اگر می خواهی آب پیدا کنی، اول باید خاک پیدا کنی و برای رسیدن به مقصد، سایهات را دنبال کن.
آب در فیلم رنگو همان سرمایه، پول و ثروتی است که همیشه سعی شده توسط افراد معدودی از جامعه و متعلق به طبقهای خاص در جهت اهداف سود آور، جمع آوری و برای پر کردن بیشتر جیبهای همان طبقه خاص سرمایه گذاری شود.
فیلم اشارهای هم به به تک چشم جهان بین دارد. جایی که اهالی شهر از تونلهای زیر زمینی به دنبال سارقین آب هستند. تا اشاره ای به فراماسونری و تلاش برای کسب سرمایه از طرق سیاسی و به هر طریق دیگری بکند.
روح سرزمین غرب، مرد سیاهپوش روشنفکری است که نوید قهرمان بودن را به رنگو می دهد و برایش، حق انتخاب داشتن را قایل میشود. انتخاب، اولین قدم است. انتخاب سرنوشتی که فراری از آن نیست و خودش باید راهش را انتخاب کند.
رنگو تجربیات خودش را در انتهای فیلم اینگونه بیان میکند: زمانی میرسه که به خودتون شک میکنید. وقتی که از پستی و بلندیهای زندگی احساس زجر میکنید. این لحظه رو یادتون باشه. منو یادتون باشه و یادتون باشه روح واقعی در همه ما وجود داره.
کیفیت انیمیشن
از لحاظ گرافیکی «رنگو» یکی از بهترینهای انیمیشنها شناخته شده است. کیفیت بافتها بینظیر خوانده شده که میتوان اوج ظرافت و چهره پردازی واقع گرایانه را در چهره بیشتر شخصیتهای داستان تشخیص داد. البته خود رنگو به طبع از شخصیتهای دیگر پرجزییات تر تصویر شده است.
«رنگو» یک انیمیشن کامپیوتری بسیار خوش ساخت با ضریب دقت بسیار بالاست. جزییات رعایت شده در انیمیشن از سایهها گرفته تا حرکات دهان و مناظر پس زمینه انیمشن با ریزبینی بسیار زیادی طراحی شدهاند. رنگو با اتکا به قدرت فنی گاه مرز بین واقعیت و انیمیشن را در هم میشکند.
یکی دیگر از جلوههای چشم نواز فیلم نورپردازی آن است. با توجه به اینکه مکان وقوع اتفاقات فیلم در یک بیابان سوزان است، بالطبع نورپردازی باید به بهترین شکل ممکن انجام می شد. در این زمینه این انیمیشن توانسته است آن را همانند فیلمهای وسترن - اسپاگتی که در آنها نور یکی از عناصر مهم است، شکل بدهد.
موسیقی فیلم
گور وربینسکی، نما به نمای «رنگو» را از موسیقی های حیات بخش وسترن پر کرده است. به همین دلیل یکی از جوایز متعدد فیلم نیز جایزه موسیقی برای هانس زیمر است که از سوی ASCAP Film به آن اهدا شده است. هانس زیمر با استفاده بجا از تمهای موسیقی فیلمهای وسترن سرجیو لئونه کمک بسیار زیادی به فضاسازی این انیمیشن کرده است. این رویه در بعضی از سکانسها به شدت جذاب است و در برخی سکانسهای موسیقی متن به خودی خود، در فیلم باعث ایجاد فضای کمیک می شود ولی هیچگاه بیمزه و احمقانه به نظر نمیآید.
نقد محتوایی فیلم
«رنگو» در طبقه بندی ژانر، به وضوح فیلم وسترن است با تمامی ویژگی های ظاهری و مختصات اش. شهری دور افتاده در میانه کویری بی آب و علف، بناهای نیمه ویران، مردم در ستم که باید یکی بیاید و تغییری برایشان به وجود بیاورد، یک حاکم ظالم و استعمارگر، مزدورها و آدم کش ها و سرانجام غریبهای که می رود تا همه چیز را عوض کند. تا اینجای کار درست است اما تفاوتی که وجود دارد این است که «رنگو» جان وین نیست.
او دقیقا روی سکه قهرمان وسترن است. کم حرفی، با قدرت بودن، هفت تیرکشی ... او از هیچکدام اینها بهرهای نبرده. او یک آفتاب پرست معمولی و وراج است. او از دنیا هیچ خبری ندارد و تازه از خانه شیشهای خود بیرون آمده است. و اینجاست که شوخی کارگردان و نویسنده بامزهتر از همیشه است: قهرمان دنیای امروز باید یک آفتاب پرست باشد که بتواند به هررنگی درآید تا بتواند با آدم بدها مقابله کند. او نباید هفت تیرکشی چالاک باشد، زور بازو هم لازم نیست و تا حالا فقط به یک ماهی بیجان احساس محبت کرده است.
رنگو در ابتدای فیلم تصویری از یک قهرمان است اما در انتها، به قهرمانی اصیل بدل می شود. قهرمانی که حال دیگر آرام و کم حرف است، اما جسور و عدالت جو نیز شده است.
نویسنده و کارگردان این فیلم همه چیز را برپایه سمبولیسم بنا کرده اند و گره داستان را برمبنای آزاد کردن آب قرار دادهاند. در این شهر بیابانی، آب مایه حیات است. مردم آب ندارند. حاکم شهر آب را در اختیار گرفته، آدم بدها هم دنبال آب هستند و قهرمان هم باید آب را به مردم برگرداند. اما به سادگی و با توجه به لوله هایی که گاه و بیگاه نشان داده می شوند، میتوان از معنای معمول آب به عنوان عامل اصلی درگیریها در هزاره سوم گذشت و گریزی به دنیای امروز زد و به جای آن نفت را به عنوان عامل درگیریها جایگزین کرد.
جان لوگان فیلمنامه نویس چیره دستی است که فیلمهایی مثل «هوگو»، «هوانورد»، «گلادیاتور» و «آخرین سامورایی» را در کارنامه دارد و به خوبی دیالوگ های فلسفی اش را در دل داستان جای کرده است و در عین حال میخواهد به این سوال پاسخ دهد که «من که هستم؟». پرسش اساسی انیمیشن رنگو حول این سوال فیلسوفانه میچرخد. در سکانسی از فیلم، رنگو پس از دیدار با روح غرب جواب این پرسش را میگیرد. روح سرزمین غرب میگوید :مهم نیست آنها تو را چه می نامند. مهم این است که اعمال انسان، او را میسازد .
بیشتر این دیالوگ ها در دهان دو کاراکتر گورکن و شهردار گذاشته شدهاند. در ابتدای فیلم گورکن که نماد دانای کل و خرد عمومی است جملات متفاوتی به رنگو میگوید: «من دنبال روح غرب میروم که سوار بر کالسکه مرمر است و نگهبانهای طلایی از آن محافظت میکنند». در ادامه میبینیم که منظور از روح غرب کلینت ایستوود است و نگهبانهای طلایی همان چهار جایزه اسکاری است که در طول فعالیت هنری اش دریافت کرده است. شاید این هالیوود است که غرب را محافظت میکند.
«رنگو» در حالی که ادای دینی به ژانر وسترن دارد تا یادآور تاریخ نداشته آمریکاییها باشد، از طرف دیگر مسایل سیاسی اخیر ایالات متحده را با کمال ظرافت مطرح میکند، قهرمانی میسازد که واقعی نیست و مثل فیلسوفها در برابر مدرنیته شهردار هم میایستد و از زندگی عادی مردم دفاع میکند. او در برابر لاک پشت که نماد قوانین اجتماعی و مجریان قانون است و با سرعت زیاد، تجارت جهانی را در هدف دارد میایستد و فیلم در عین حال این شخصیت را در نمادی کاملا متضاد یعنی لاک پشت مجسم کرده است تا نشان دهد چقدر از سرعت واقعی و زیربنایی دور است.
رنگو از بالای تپه نمایی از شهر لاسوگاس را با ساختمانهای مدرن، آب و هوایی مناسب و چمنزارهای زیبا می بیند. او با خود میگوید: آب را کنترل کنی همه چیز را کنترل کردی.
در اینجا نیز نویسنده و کارگردان نقبی به معنای شهر مدرن از نظر سیاستمداران زدهاند: شهری که نماد قمار، الکل و همه نوع بیاخلاقی است. پوستر فیلم هم اشاره های زیادی به فیلم های سینمایی و چهره های و افرادی دارد که از آنها الهام گرفته است: از هانتر تامپسون خبرنگار و سالوادور دالی نقاش و کارلوس کاستاندا نویسنده معروف، تا وسترن اسپاگتیهای سرجیو لئونه و «محله چینیها» ساخته رومن پولانسکی.
یکی از نکات جالب توجه در مورد انیمیشن رنگو این است که این انیمیشن اولین انیمیشن تاریخ سینما است که به خاطر سیگار کشیدن در فیلم ابتدا به آن درجه R دادند.
داستان پر است از اشاراتی به فلسفه، تاریخ، مفهوم قهرمان، سیاست امروز و ... اما در آغاز راه سازندگان حرف اصلی را زده اند: انیمیشن «رنگو» با یک مونولوگ فوقالعاده از زبان یک مارمولک شروع میشود که میگوید: من میدونم که کیم، من سینمام، یک قهرمانم، خود جانی دپ.
و با چنین آغازی تکلیفش را با مخاطب معلوم میکند. شاید همه این ارجاعت یادآور قدرت سینما باشد و قدرت جادویی داستانپردازی آن. تجربهای که با تماشای فیلمها به دست میآوریم، مثل همان تجربه رنگو است.
منتقدان چه گفتند؟
فیلم، فیلم محبوب منتقدان بود. این فیلم با کسب امتیاز ۸۷ در سایت روتن تومیتوز جایگاه بالایی در این سایت به دست آورد. این سایت «رنگو» را باهوش، خلاق و در عین حال سرگرم کننده خواند و جانی دپ را برای دادن صدایی رنگارنگ و اجرایی جذاب تحسین کرد. سایت متاکرتیک دیگر سایت نقد فیلم نیز به آن امتیاز ۷۵ از ۱۰۰ داده است.
ریچارد کورلیس منتقد تایم: یک طنز زیرک و دانا. او سال ۲۰۱۱ را برای ساخته شدن «رنگو» سالی غنی از نظر انیمیشن خواند و آن را عالیترین و جذابترین در نوع خود نامید.
باب موندلو از رایو ملی: یک فیلم واقعی برای دوستداران فیلم. فیلمی که این ژانر را دوباره زنده کرده است.
فرانک لووک از فیلم ژورنال اینترنشنال: فیلمی یادآور کارلوس کاستاندا، سرجیو لئونه، چاک جونز و «محله چینیها»، نمونهای کودکانه از فیلمهای کوئنتین تارانتینو. بدون خشونت و البته پر از لحظههای بزرگ و واقعی.
راجر ایبرت از شیکاگو سان تایمز: چهار ستاره از چهار حق این فیلم است. یک نوع معجزه است: یک کمدی انیمیشنی برای سینماروهای باهوش که شگفتانگیز ساخته شده است. طنزآمیز است و به فیلم انیمیشن کلاسیک فضا و چشم انداز متفاوتی میدهد.
جو مورگن استرن از وال استریت ژورنال: درخشان از نظر جنبههای بصری، با دیالوگهایی که اصلا نمایشی نیستند...
گزارش از مازیار معتمدی
نظر شما