خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: پنجم جمادی الاول، سالروز ولادت حضرت عقیله بنی هاشم (س) است؛ بانویی که جهان در برابر عظمتش سر تسلیم فرود آورده و البته کلمات شاعران آئینی هم به پاسداشت او به صف شده است.
یکی از این شاعران محمد فردوسی است که در ابیات ابتدایی شعر خود درباره این مناسبت فرخنده چنین آورده است:
وقت نزول رحمت حق از سحاب شد
یعنی که جام دیده ما پُر شراب شد
مستی ما به رتبه اعلا رسیده است
آنگونه که دل همه ی ما خراب شد
زهراترین ستاره ی زهرا طلوع کرد
نوری دمید و قبلگه آفتاب شد
بعد از طلوع مِهر رُخش دل جلا گرفت
در ذره ذره های دلم انقلاب شد
امشب خدا برای علی حیدر آفرید
زیباترین دعای علی مستجاب شد
«یک نیمه اش حسن شد و یک نیمه اش حسین»
از شدّت بزرگی اش عالی جناب شد
از بس که شأن و منزلتش پر بها بود
وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد
آمد ندا که نام دل آراش زینب است
اینگونه شد که زینت بابا خطاب شد
قائم مقام فاطمه آمد؛ ادب کنید
از او سعادت دو جهان را طلب کنید
و این هم بخشی از شعر مهدی مقیمی درباره این عید مبارک:
بار دیگر سلام بر نورت
مبدأ عشق، از ولادت توست
مثل زهرا سراسرت خیر است
کرم و لطف و عشق، عادت توست
تو چنان در عبادتی بی بی
که عبادت پیِ عبادت توست
به خداوندیِ خدا سوگند
عشق تو کرده عشق را در بند
از همان ابتدا شدی آرام
تو به اعجاز رنگ و بوی حسین
وسط آن همه بهشتی رو
باز شد چشم تو به سوی حسین
بی گمان اینکه شد برادر تو
آبرو بود و آرزوی حسین
چشمت افتاد بر جمال جمیل
گریه تو به خنده شد تبدیل
مهدی علی قاسمی هم میلاد حضرت قله و اسوه صبر و استقامت را چنین به تماشا نشسته است و البته در پایان شعر هم، یادی از مدافعان حرم و شهدای مظلوم آن دارد:
ماه زهرا تا که کردی تو در این ماه حلول
شمس با دیدن نورانیتت کرد افول
پای گهواره تو سجده کند جبرائیل
بوسه بر دست تو امشب زده زهرای بتول
پای مدح تو به عالم همه حیران هستیم
در مقامات تو سرگشته و مات اند، عقول
بی وضو دست نباید بزنم بر نامت
عصمت مُطلَقه دارید همانند رسول
حتم دارم به دلش نام شما را هم برد
توبه ی آدم اگر پیش خدا گشت قبول
مظهر نام حسین است به عالم نامت
«یا حسین» از دمِ «یا زینب» ما کرد حلول
کار و بارش شده بیچارگی و در به دری
هر کسی که ز گدایی درت کرد عدول
بی توسل به شما روز و شبم هست خزان
می شود رزق در عالم به نگاه تو، نزول
زینت اهل سما، زینت مادر، زینب
زینِ اب، زینِ نبی، زینِ برادر، زینب
شیعیان در دلشان حب تو دارند همه
خانواده، پدر و مادر و فرزند همه
از درِ خانه ی تو فیض رسیده است به ما
با نگاه تو شدیم عبد خداوند همه
هر کجا کار گره خورد؛ خدا را دادیم
به نخِ چادرِ مشکیِ تو سوگند، همه
کوری چشم حسودان به زمین چرخاندند
دور تو، دور سر فاطمه اسپند، همه
خمسه ی طیّبه با دیدن روی ات امشب
در میان دلشان آب شده قند، همه
زینت حیدری و آینه ی زهرایی
آمده بر لب عشاق تو لبخند، همه
در دفاع از حرم ات نام تو را حک کردیم
روی هر چفیه و پیراهن و سربند، همه
شهدای حرم ات شیعه ی ناب علی اند
دشمنان حرم ات نطفه حرام اند، همه
جان ارباب نگاهی تو بر این نوکر کن
این گدا را به دفاع از حرم ات پرپر کن
این نیز ابیاتی است از ابتدای شعر سید حجت بحرالعلومی:
خوب است که از زینب کبری بنویسم
از حضرت صدیقه ی صغری بنویسم
تا نقش ببندد به دلم نام عقیله
از آمدن دختر زهرا بنویسم
از حال و هوای قدم تازه رسیده
از پشت در و جمع گداها بنویسم
با کسب اجازه بنویسم خود زهرا
یا روی زمین شاخه طوبی بنویسم
وقتی شده چون فاطمه سر تا قدم او
شاید بشود ام ابیها بنویسم
تنها نه فقط چشم مدینه شده روشن
از روشنی چشم دو دنیا بنویسم
من منتظرم حضرت جبریل بیاید
یک اسم پر از عطر و مُسمّا بنویسم
جبریل کنار پر قنداقه رسیده
باید ملکی محو تماشا بنویسم
حالا که رسیده به علی مژده ی مولود
بگذار که من زینت بابا بنویسم
بانو به خدا زیر قدمهای تو جنت
دستان تو را عرش مُعلّی بنویسم
وقتی که به لبهای حسین آمده لبخند
بد نیست که یک چند تمنا بنویسم
هر چند که دیری ست تمنای من این است
از کربُ و بَلای شده امضا بنویسم
در ادامه این گفتار هم، بخشی از شعر مهدی نظری را مرور می کنیم:
باز هم شهر مدینه شب رؤیایی داشت
یاس حیدر به بَرَش غنچه زیبایی داشت
متولد شده بود آینه حجب و حیا
دختری که دم او هیبت مولایی داشت
بس که از آمدنش چشم علی روشن شد
باز حیدر هوس خواندن لالایی داشت
مانده بودم چه بگویم به خدا این نوزاد
دختری بود که صد آینه آقایی داشت
عشق باباست به دختر همه اش کار دل است
بی سبب نیست که بابا تب بالایی داشت
یاسمن منتظر آمدن دلبر بود
علت این بود اگر دیده دریایی داشت
یک نفر گفت حسین آمد و او غوغا کرد
ناگهان دیده نورانی خود را وا کرد
آمده آینه حضرت زهرا بشود
آمده زینت جان و دل بابا بشود
دختر فاطمه و ام ابیهای علی ست
پس عجب نیست که او زینب کبری بشود
نام زینب که می آید به خدا جا دارد
کوه دریا شود و موج زنان، پا بشود
می تواند همه دم با نظر فاطمی اش
هر کسی را که نظر کرد مسیحا بشود
شب میلاد قرارِ دلِ ارباب حسین
نامه ام را برسانید که امضا بشود
این چنین دختری از فاطمه باید هم که
آبروی نسب آدم و حوا بشود
شوری افتاده به هر دل که بیانش سخت است
هر کسی نوکر زینب بشود، خوشبخت است
او که عشق پدر حضرت زهرا را داشت
خلق و خوی پسر حضرت زهرا را داشت
متولد شد و شیرینی این دنیا شد
آنکه نامش شکر حضرت زهرا را داشت
به دل حیدر کرار جلایی بخشید
آنکه نامش اثر حضرت زهرا را داشت
از بزرگیِ نگاهش همگی فهمیدند
اینکه زینب جگر حضرت زهرا را داشت
مرتضی مست خدا شدکه گلش را بویید
دید عطر سحر حضرت زهرا را داشت
از گداپروری و خانمی اش شد معلوم
اینکه دستش هنر حضرت زهرا را داشت
بی سبب نیست که زهرا مِیِ کوثر می خواست
از خدای خودش این مرتبه دختر می خواست
دختر شیر خدا، آینه شیر خداست
دختر فاطمه والله که دریای حیاست
بعد زهرا به خدا در ادب و علم و حجاب
پرچم زینب کبراست که خیلی بالاست.
و این هم بخشی از شعر علی اکبر لطیفیان درباره این مولود مبارک:
قصد کرده ست خدا جلوه ی دیگر بکشد
سوره یِ مریمی از سوره یِ کوثر بکشد
بگذارید همین جا به قدش سجده کنم
نگذارید دگر کار به محشر بکشد
دختر این است اگر، فاطمه پس حق دارد
از خداوند فقط مِنَّت دختر بکشد
حاج محمود کریمی هم به عنوان یک شاعر و مداح آئینی، این عید فرخنده را در ابیات آغازین شعر خود، چنین به تصویر کشیده است:
امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است
امشب که از نسیم حضوری لبالب است
شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است
شور و شگفتی است و شبی عشق مشرب است
شامی که روشنایی روز است امشب است
امشب، شبِ ملیکه ی دادار، زینب است
این جلوه جلوه های شبی بیکرانه است
این جذبه، جذبه حرمی بی نشانه است
این سجده سجده بر قدمی جاودانه است
این شعله، شعله نگهی عاشقانه است
از هر لبی که می شنوی این ترانه است
عالم محیط و نقطه پرگار، زینب است
سّری رسید و معنی ام الکتاب شد
نوری دمید و قبله هر آفتاب شد
چشمی گشود و چشم شقایق به خواب شد
زیباترین دعای علی مستجاب شد
زهراست این که در دل گهواره قاب شد
امشب تمام گرمی بازار زینب است
بر عرش سبز دست نبی تا که جا گرفت
نورش زمین و کل زمان را فرا گرفت
حتی بهشت سرمه از آن خاک پا گرفت
از عطر دامنش همه جا روشنا گرفت
آئینه ای مقابل روی اش خدا گرفت
تصویر جلوه های خداوار زینب است
این کیست؛ اینکه سجده کند عشق در برش
این کیست؛ اینکه سینه درند در برابرش
این کیست؛ اینکه از جَلَوات مُطهّرش
عالم نبود غیر غباری ز محضرش
فرموده است از برکاتش برادرش
آئینه دارِ حیدرِ کرار، زینب است
و اکنون با شعری از هادی جانفدا، گفتار خود را درباره پاسداشت منظوم این عید بزرگ به فرجام می آوریم:
خدا به هیبت یک زن فرود می آید
و نسل سینه زنان به وجود می آید
و زن اگر که توئی ما کداممان مَردیم؟
اگر تو روح زنی زن پرست می گردیم
دوباره طرح تو در ذهن من مُجسّم شد
برایم آیه ی توحیدی ات مُسلّم شد
در آسمان عدم دو سه قطره از اشکت
به خاک پست نبودن چکید و آدم شد
شب تولد تو گریه بر حسینم چیست؟
گمان کنم که از امشب، شب محرم شد
تو ظهر فاجعه یک لحظه چشم خود بستی
زمین برای اهالی چونان جهنم شد
غروب کرب و بلا عشق شد، پراکنده
و بعد با زدن نبض تو منظم شد
تو گریه دار ترین شعر شاعران غمی
تو عمق آخر دریای بیکران غمی
تو هر چقدر غمی باز شکل لبخندی
و با شکوه تر از قله دماوندی
تو از غزل به وجود آمدی؛ ترانه شدی
تو اوج مرثیه بودی و جاودانه شدی
تو فاطمه، تو علی، تو پیمبری بانو
تو مجتبی، تو حسینی تو محشری بانو
تو انتشار شمیم نجیب شب بوها
سحر که شد تو اذان معطری بانو
برای اهل صفا آن دو رکعت جسمی
که از هزار رکعت با صفاتری بانو
بیا و آخر این شعر را خودت بنویس
برای اینکه خودت حرف آخری بانو.
نظر شما