خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: «هیاهوی زمان» رمانی انگلیسی به قلم جولین بارنز است که در سال ۹۵ با ترجمه پیمان خاکسار توسط نشر چشمه چاپ شد. پس از ترجمههایی که خاکسار از آثار دیوید سداریس، رمان «شاگرد قصاب»، «جزء از کل» و... ارائه کرده، مشخص است که این مترجم به صورت گزیده، کار کرده و آثار مورد توجه بین المللی را در دستور کار ترجمهاش قرار میدهد.
پیش تر در گفتگوهایی که با خاکسار داشته ایم، به این مساله و توجهش به جوایز یا افتخاراتی که کتابهای مورد نظرش برای ترجمه، کسب کرده اند، اشاره کرده است. بنابراین، «هیاهوی زمان» هم باید اثری قابل تامل باشد. چون نویسنده اش برنده جایزه بوکر شده و «هیاهوی زمان» هم اولین کتابی است که پس از دریافت بوکر، چاپ کرده است.
از حیث معنا و محتوا، همین طور است و با یک رمان مهم روبرو هستیم اما این اثر، این امتیاز را ندارد که در همه فرازها و سطور خود طراوت داشته و تازگی اش را برای مخاطب حفظ کند. «هیاهوی زمان» با وجود جذابیت موضوع و پرداخت خوب، در برخی صفحات، اطناب داشته و همین مساله باعث از بین رفتن تمرکز مخاطب هنگام مطالعه اش میشود. چراکه این رمان گاهی، زیاده درون گرا میشود و درون شخصیت اصلی را میکاود.
از «هیاهوی زمان» ترجمه دیگری توسط نشر ماهی هم منتشر شد. اما ترجمه خاکسار شهریورماه ۹۵ منتشر شد و چند روز از چاپش نگذشته بود که برای نوبتهای بعدی چاپ، به چاپخانه معرفی شد. این ترجمه، توسط ناشر پیش از چاپ، بازاریابی شده و ظرف مدت کوتاهی به چاپهای بعدی رسید. مدیر فروش نشر چشمه هم همان زمان، در این باره به خبرنگار مهر گفت: این کتاب به هیچ عنوان یک اثر عامهپسند نیست و از نظر محتوایی، اثری سطح بالاست. او در بخش دیگری از این گفتگو گفته بود: این کتاب را در یک روز بازاریابی کردیم و همان روز هم همه نسخهها را ارسال کردیم. روز شنبه ۶ شهریور چاپ دوم تمام شد و اعلام کردیم که چاپ سوم هم وارد بازار میشود و در حال حاضر به دفتر نشر، تقاضای چاپهای چهارم و پنجم را هم دادیم.
با گذر از بحث ترجمه، این اثر که در سال ۲۰۱۵ به چاپ رسیده، درباره زندگی دمیتری شوستاکوویچ آهنگساز شهیر روس است که زندگیاش از کودکی تا بزرگسالی و فراز و فرودهایی که این زندگی داشته، در قالب رمان _ البته از زاویه مورد نظر جولین بارنز _ روایت میشود. بارنز مستنداتی از زندگی شوستاکوویچ در اختیار داشته و به قول خودش، رمان و کتاب خودش را درباره این شخصیت نوشته است. رمان ۳ قسمت اصلی دارد و البته مهندسی و نوع چینش این فصلها، تحسین خواننده را بر میانگیزد. اما همان طور که اشاره شد، گاهی در کاوش درونیات شخصیت آهنگساز، زیاده روی و به نوعی اسراف میشود؛ طوری که ممکن است رشته داستان از دست مخاطب در برود.
شوستاکوویچ دوران انقلاب بلشویکی روسیه، حکومت وحشت استالین و پس از آن خروشچف مشغول کار در حوزه موسیقی و آهنگسازی بوده و رمان هم زندگی او را در فراز و فرودهای این دورهها مورد بررسی قرار میدهد. این آهنگساز بزرگ همان طور که نویسنده رمان پیش رو، میگوید روایتهای متعددی از زندگیاش ارائه داده و کتابهای زیادی از زندگیاش به چاپ رسیده است. کتاب جولین بارنز هم با یک قالب ادبی، یکی از همین کتابهاست. او هم اشاره میکند که این کتاب اوست نه کتاب دیگری و اگر از روایتش خوشتان نمیآید میتوانید کتاب دیگری را بخوانید. بنابراین نویسنده شما را مخیر گذاشته است.
به هر حال، این رمان علاوه بر تاریخی بودنش، یک اثر روانکاوانه هم هست و ترسها و اضطرابهای شخصیت محوریاش را به طور موشکافانه مطرح میکند. اصول اعتقادی کمونیستها و حاکمیت قدرت محض استالینی از جمله مواردی است که به خوبی در این رمان به تصویر کشیده شده اند و مخاطبی را که کمتر تاریخ خوانده با آن فضا آشنا میکند. نویسنده هم سبک خاص خودش را در نگارش داستانش دارد و جابه جاییها و پازل سازیهای مختلفی را در مسیر روایتش به کار برده است. در هر صورت، مطالعه این مستندات تاریخی در قالب داستان که موجب میشود مخاطب تا حدودی دوران مخوف و تفتیش عقایدی و همچنین حکومت پلیسی کمونیستها را درک کند، در دنیای کنونی که دم از آزادی عقاید و تولید بیدغدغه آثار هنری در برخی کشورها زده میشود، بیلطف نخواهد بود.
این رمان، عبرتآموز هم هست. جابه جایی، حذف یا رفتن مردان قدرت از جمله مواردی است که رمان پیشرو، به خوانندهاش میآموزد. البته یکی از مسئولان وزارت فرهنگ شوروی که شوستاکوویچ با او روبرو بوده، به تعبیر نویسنده و با کنایه طنزش، ظاهرا قصد رفتن یا مردن نداشته است. اگر هم میمرده، نفر بعدی، کسی هم شکل او بوده است. این مرد، تیخون خرنیکف است که از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۹۱ که اتحادیه آهنگسازان شوروی به همراه کل اتحادیه جماهیر شوروی سرنگون شد، رئیس این اتحادیه بود. بارنز در موخره کتابش گفته خرنیکف، نه هیچ وقت از دیدهها پنهان شد و نه هرگز عشقش را به قدرت از دست داد؛ سال ۲۰۰۳ از پوتین مدال گرفت و بالاخره سال ۲۰۰۷ در ۹۴ سالگی مُرد.
«هیاهوی زمان» یک رمان تاریخی درباره سالهای پس از جنگ جهانی دوم، دوران جنگ سرد و فروپاشی شوروی است. مطالعهاش مفید به فایده است اما ممکن است در برخی صفحات، خوانندهاش را تا حدودی خسته کند.
نظر شما