به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه داستان «موسیقی برای آفتاب پرستها» نوشته ترومن کاپوتی به تازگی با ترجمه بهرنگ رجبی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، دویست و هفدهمین داستان غیر فارسی مجموعه «جهان نو» است که این ناشر چاپ میکند.
این نویسنده متولد سال ۱۹۲۴ در نیواُرلئان است که در دوران جوانی تصمیم گرفت ترک تحصیل کرده، از دانشگاه بیرون بیاید و کار نویسندگی را دنبال کند. او ابتدا در هفته نامه نیویورکر به شاگردی و پادویی پرداخت که به دلیل توهین به رابرت فراست به عنوان یک شاعر شناخته شده، اخراج شد.
نخستین داستانهای کاپوتی در ۲۱ سالگی اش در نشریههارپرز چاپ شدند که این مساله باعث شهرتش شد. نام اصلی او ترومن استرکفوس پارسنز بود که پس از آن با نام ترومن کاپوتی شناخته شد. پس از چاپ داستانهایش درهارپرز بود که اولین رمانش را با نام «گذرگاه تابستان» نوشت که البته تا سالها پس از مرگش منتشر نشد. دو رمانی نخستی که کاپوتی با نامهای «صداهای دیگر، اتاقهای دیگر» و «چنگ علف» چاپ کرد، بر آوازه اش افزودند.
این نویسنده سپس بههالیوود رفته و مشغول فیلمنامهنویسی شد. اما چند سال بعد، با رمان کوتاه «صبحانه در تیفانی» به دنیای ادبیات برگشت و این اثرش باعث شد تا نورمن میلر او را به عنوان کاربلدترین نویسنده نسل نامگذاری کند. اما رمان بعدی کاپوتی بود که جایگاهش را به عنوان یکی از استادان رمان نویسی در ادبیات آمریکا تثبیت کرد؛ «به خونسردی» که ۸ سال برای خلقش، زمان صرف تحقیق و نگارش کرد.
پس از «به خونسردی» بود که کاپوتی رو به ژانر گزارش _ داستان آورد. کتاب «موسیقی برای آفتاب پرستها» یک رمان کوتاه به نام «تابوتهای دست ساز» و ۱۳ گزارش _ داستان را از او در بر میگرفت.
«موسیقی برای آفتاب پرستها»، «آقای جونز»، «چراغی پس پنجره»، «مهمان نوازی»، «تلالو»، «چهره نگاریها: چند معاشرت»، «باغهای پنهان»، «تهور»، «بعد همه آن اتفاقها افتاد»، «بچه جذاب» و «غلتهای شبانه» عناوین داستانهایی هستند که در این کتاب به چاپ رسیده اند.
در قسمتی از این «تهور» در این کتاب میخوانیم:
بعد، دو ماه پیش از این حبس شدنم توی باجه تلفن فرودگاه لس آنجلس، از طرف کارآگاهی مال کلانتری سن دیگو بهم تلفن شد. زنگ زده بود پالم اسپرینگز؛ آن جا خانه ای داشتم. مودب بود و صدای ملیحی داشت؛ گفت از آن همه مصاحبههایی که با مجرمان آدم کش کرده ام خبر دارد و مایل است در این باره چندتایی سوال ازم بپرسد. این بود که دعوتش کردم فردایش با ماشین بیاید اسپرینگز و با هم ناهاری بخوریم.
آقای محترم تنها نیامد، بلکه همراهش سه تا کارآگاه دیگر از سن دیگو هم بودند. با این که پالم اسپرینگز وسط صحراست، بوی تند ماهی در فضا پیچیده بود. به هر حال وانمود کردم اصلا عجیب نیت که ناگهان جای یکی، چهارتا مهمان دارم. اما مهمان نوازی من اصلا برای شان جالب نبود، راستش زیر بار خوردن ناهار هم نرفتند. تنها چیزی که میخواستند درباره اش حرف بزنند رابرت م. بود. من چه قدر میشناسمش؟ هیچ وقت جلو من هیچ کدام آدم کشیهایش را پذیرفته بود؟ شرح مکتوبی از گفت وگوهامان دارم؟ گذاشتم سوالهاشان را بپرسند و تا قبل این که سوال خودم را بپرسم از جواب دادن به شان سر باز زدم: چرا آشنایی من با رابرت م. این قدر برای شان جالب بود؟
این کتاب با ۱۶۲ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۳۰ هزار ریال منتشر شده است.
نظر شما