خبرگزاری مهر، گروه و دین اندیشه_فاطمه دلاوری پاریزی: چگونه میتوان به همزیستی مسالمتآمیز و رواداری و مدارا رسید اما از حق کوتاه نیامد؟ این پرسش در جوامعی که به ارزشهای مطلق باور دارند بیشتر طنین میافکند. پیترکریفت در یکی از مقالات خود در نقد نسبی گرایی چنین تعریف میکند: برای نسبیگرای اخلاقی، اخلاق تغییر می کند، ذهنی و فردی است. درنتیجه افکار ما است که چیزی را خوب یا بد میکند. اما در مقابل، مطلق گرای اخلاقی بـر ایـن باور است کـه اصول اخلاقی تغییرناپذیر، عینی و جهانی وجود دارند. مطلق گرای اخلاقی، بر خلاف نسبیگرا، بــا این ایده که تبعیت از ارزش های فرهنگی همواره کار صحیحی اسـت مخالف اسـت. مطلق گرای اخلاقی اسـتاندارد فرافرهنگی دارد کــه می تواند بــه واسـطه آن تمـام ارزش هـای موجـود در یـک فرهنگ را نقد کند. در حالیکه در برابر آن نسبیگرای اخلاقی به ارزشهای مرسوم در هر فرهنگ پایبند است.
مطلقگرای اخلاقی وجود اختلافات فرهنگی را در جوامع مختلف رد نمیکند بلکه از ما میخواهد عمیقتر مشاهده کنیم. چرا که در فرهنگهای مختلف، در پـس اختلاف نظرهای موجـود در مـورد ارزش هـای کوچک تـر، گویی توافـق بر اصول ابتدایی اخلاق وجود دارد. در یک نگاه ابتدایی به نظر میرسد که نسبیگرایی امکان سازگاری بیشتری را فراهم میکند چرا که در این نگاه ارزشگذاری و داوری میانفرهنگی وجود ندارد و هر فرهنگی محترم شمرده میشود. در حالی که در نگاهی ژرفتر در مییابیم برای کسانی که تمام عمر در فرهنگ خود زیستهاند شاید چنین باوری مشکلی ایجاد نکند اما به محض تغییر زیست جهان و مواجهه با دیگری، پرسشهایی از قبیل اینکه فعل اخلاقی در این لحظه بر اساس چه فرهنگی باید انجام شود، فرهنگ خود یا فرهنگ دیگری پیش می آید.
این مسئله در حالی که فرد از جامعه خود مسافرت کرده و مدتی را در فرهنگی دیگر به سر میبرد، شدیدتر میشود. آیا او باید بر اساس ارزشهای فرهنگ جامعه خود عمل کند یا به طور کلی در فرهنگ جدید ذوب شود؟ اگر پاسخ دومی است چگونه چنین امری ممکن است و اگر پاسخ اولی است چگونه باید تعارضات احتمالی پیش آمده در فرهنگ جدید را حل و فصل کند؟ در واقع سوال اصلی این است که نسبیگرایی منجر به درک بهتری از «دیگری» و در نتیجه همزیستی مسالمتآمیزتری با او شده است؟ یا اتفاقا این مطلقگرایی است که امکان زیست مسالمتآمیزتری را فراهم میکند؟
زیارت اربعین، که به یک سنت فرهنگی در جوامع اسلامی تبدیل شده است، محملی است که افراد از طیفهای مختلف اعتقادی در آن شرکت میجویند. موکبها حاوی عکسهای مراجع با نگاههای مختلف، متقاوت و حتی متضاد هستند. مثلا بر روی یک موکب عکس آیت الله خامنهای و سیدحسن نصرالله و بر روی موکبی دیگر عکس آیتالله سیستانی نصب شده است. در کنار ایشان موکبهایی دیده میشود که عکس آقایان مقتدی صدر و حکیم و سید صادق شیرازی نیز بر آنان نقش بسته هست. حتی در مواردی نادر کلیه این عکسها کنار هم نصب شدهاند. مخاطب آگاه از اختلاف آقایان نام برده شده در امور فقهی و سیاسی و اعتقادی باخبر است. اما همه این افراد حول وحدتی به نام «حسین» علیه السلام و شور و شعور حسینی جمع میشوند و برای یک مرام و یک هدف و یک فرد اقامه عزا میکنند.
در واقع این افراد با نام اباعبدالله از خرده فرهنگها و اختلافات جزئی و نسبی میان خودشان را ذیل آن امر کلی که نام و مرام سیدالشهدا است به گفتگو میگذارند. ممکن است گفته شود«سیدالشهدا»یی که این افراد برایش اقامه عزا میکنند هرچند به لحاظ تاریخی یک فرد است، اما به لحاظ قرائت از وی، شئون متفاوتی دارد. باید گفته شود در اینجا صرفا پرسپکتیو و زاویه دید افراد است که متفاوت است و اصل حقیقت بیرونی یکسان است و اصل همان حقیقت بیرونی است که افراد بر اساس قدرت درک و فهم خود با آن مواجه شدهاند. در اینجا تعارضهای پیش آمده فرهنگی حول ارزش بزرگتر پذیرفته میشود. و این ارزشها و خردهفرهنگها با یکدیگر به گفتگو مینشینند. حتی ممکن است این تعارضها یکدیگر را نفی کنند اما چون نفی جزئی است وحدت کلی را از بین نمیبرد.
زیارت اربعین، امت واحده ای است که حول حب به حسین(ع) شکل می گیرد. تکثر حول محور واحد حسین(ع) پذیرفته است. افرادی در این مسیر کنار هم راه می روند و از خدمت به یکدیگر افتخار می کنند که شاید چندی پیش روبروی هم جنگیده اند و این معنای وحدت در کثرت و معنای رواداری در عین اعتقاد به حقیقتی واحد است. اربعین درس این است که چطور میتوان اختلافات بنیادین را کنار نگذاشت، حفظ کرد اما حول محوری عظیم و واحد به وحدت رسید. هویت فردی را حفظ کرد اما حفظ این هویت فردی را در دشمنی با دیگری ندید. به تعبیر لویناسی افراد و ملتها و فرقههای مذهبی برای یکدیگر از "دیگری" در آمده اند و تبدیل به "من" شده اند.
زیارت اربعین به مثابه امت واحده باید برای امت، هم افزایی داشته باشد. به طور مثال در این زیارت، عراقیها میتوانند سرمشق سخاوت و کرم و مهماننوازی و خدمت به زائران حسین علیه السلام باشند. خدمتی بی شائبه و کریمانه. خدمتی بدون توقع متقابل، بدون انتظار، بدون نگاه به جایگاه اجتماعی مخاطب، بدون نگاه به جنسیت و طبقه و نژاد و ملیت و فرقه سیاسی و... . خدمتی تنها به زائر حسین علیه السلام از سر عشق و ارادت. فرد عراقی نگاه نمیکند که مقابل او یک خارجی است پس بیشتر او را تحویل بگیرد یا هم نژاد خودش است پس امکانات بیشتری فراهم کند. او همه را یک مهره از تسبیحی میداند که حول حب به حسین شکل گرفته است.
همافزایی دیگر، تقویت فهم از جهاد است. در این حرکت و کارزار، مجاهدت در راه حق به انحاء مختلف انجام میشود. حتی اگر آن جهاد، خستگی بدنی باشد، جارو زدن جلوی موکبی، یا گرفتن دست پیرمردی یا دادن غذایی ناچیز در حد خرما یا دستمال یا حتی ماساژ پای زائری. عراقیها به ما میآموزند که هر چه دارید و ندارید بیاورید و در طبق اخلاص بنهید و خدمت کنید. چه کم چه زیاد.
تمرین مدارا و رواداری حول محوری واحد مردم عراق را نسبت به اختلافات سیاسی در عین حساسیت نسبت به سرنوشت عراق، بی توجه تر از ایرانیها کرده است. اما این بی توجهی از سر ناآگاهی نیست. وقتی در زیست جهان عراقی قرار میگیری متوجه میشوی که مردم عراق تحلیلهای درستی دارند اما در شرایط جنگ و بی خانمانی و... وحدت را حرف اول میدانند. وحدتی که به یمن زیارت اربعین بیشتر و بهتر به چشم میآید و در مقابل فرقهگرایی و ملیگرایی رادیکال میایستد، ضمن آن که ملیت و فرقه و هویت را از بین نمیبرد.
نکتهای که در این اجتماع عظیم ممکن است وصلهای ناجور باشد بحث نظم و انضباط است. شهید مطهری در کتاب امر به معروف و نهی از منکر می گوید: در قرون دو و سه هجری که اوج شکوفایی تمدن اسلامی بود یکی از وظایف محتسب ها به عنوان امر به معروف و نهی از منکر، تذکر جهت رعایت بهداشت بود. مثلا تذکر به مغازه دار برای گذاشتن درپوش ماست یا پوشیدن لباس تمیز و... . اشکالی ندارد اگر با رعایت مقدمات امر به معروف و با منش و روش برادرانه و غیر مستقیم، رعایت بهداشت را بالا ببریم. البته ذکر این نکته مهم است که مشکل اصلی بهداشت در عراق، نبود زیرساختهای مناسب است که تلاشهایی در سالهای اخیر شده است. اما همان طور که امنیت به بهترین نحو تامین است، بهداشت به این درجه از تامین نرسیده است. این مهم در درجه اول با افزایش زیرساختهای مناسب و در درجه بعد با جا انداختن فرهنگ نظافت، تقویت میشود.
در نهایت اینکه زیارت اربعین یک زیارت خانوادگی است. کل اعضای یک خانواده عراقی در این زیارت سهیم و دخلیلند. برخلاف ایرانیان که بیشتر مردانه سفر میکنند، عراقیها خانوادگی سفر میکنند. زیارت اربعین، همراهی با زینب است و در نتیجه زیارتی اولا زنانه و خانوادگی. گوئی همه کسانی که این مسیر را طی میکنند زیر لب میگویند: کاش آن زمان بودیم تا اشکی از چشم کودکان این خاندان می ستاندیم. کاش بودیم تا کنار زینب دنبال طفلان در بیابان می گشتیم. کاش بودیم و کنار زینب میگریستیم و غمش را تسلا می دادیم. این بغض چند صد ساله حالا مجال ترکیدن یافته است تا یا لیتنا کنا معکم را در قرن چهاردهم هجری به نمایش بگذارد.
همه افرادی که از آلمان و سیدنی و تانزانیا و نیجریه و آذربایجان و ترکیه و لبنان و عربستان و.... آمده بودند رو به سوی مقصدی داشتند که سال ۶۱ حضرت زینب طی کرده بود. خسته، پای پیاده، حزن آلود، خاک آلود، اما محکم چونان زینب. دل شیعه گویی جز با این همذات پنداری آرام نمیگیرد. سالها خوانده است: یا لیتنی کنت معکم و حالا این زیارت پیاده را نمادی از آن همراهی می داند.
نظر شما