به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه داستان «چتر ژاپنی» نوشته ویکتوریا توکاروا به تازگی با ترجمه پرویز دوائی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب پنجمین عنوان از مجموعه «داستانهای زمانه» است که این ناشر چاپ می کند.
این کتاب ۸ داستان از ویکتوریا توکاروا را در بر می گیرد که عناوین شان به ترتیب عبارت است از: مرکز ثقل، داستان شب عید، زیگزاگ، چتر ژاپنی، پایان خوش، به جای من...، بین زمین و آسمان، چند قطره امید.
داستانهای کتاب به غیر از «مرکز ثقل»، «پایان خوش»، «زیگزاگ» و «چند قطره امید» از متن چکی به فارسی ترجمه شدهاند و ۴ داستان یادشده نیز از زبان انگلیسی، بازگردانی شده اند. مرجع انگلیسی این ترجمه، کتابی با عنوان «طلسم و داستانهای دیگر» است که روزاموند بارتلت آن را ترجمه کرده و مرجع چکی ترجمه هم، کتاب «تعطیلات رمی» با بازگردانی مارتینا واشیکووا بوده است.
دوائی در نامهای که نوشته و در حکم مقدمه این کتاب درج شده، خطاب به مدیر انتشارات جهان کتاب می نویسد: داستانهای این خانم (نویسنده کتاب) دنیای متفاوتی را برایم گشود... این نویسنده نگاهی انسانی و لطیف و در عین حال نو و جالب به زندگی دارد، و البته در جاهایی هم بسیار زنانه است. تاثیر زندگی در دوران شوروی در برخی از داستانها آشکار است که همان هم در نظر من خیلی دلپذیر آمد... هنر خانم نویسنده در این است که در میان تنهاییها، غمها و هزار بدبختی دیگر نوع بشر، روزنه ای یا کورسویی از امید و شادی و مهر و دوستی را حتی به صورت نوعی دل خوش کُنک باقی می گذارد.
ویکتوریا توکارِوا در سال ۱۹۳۷ در لنین گراد، پتروگراد امروز، متولد شد. عشق به نوشتن از ۱۲ سالگی در او ایجاد شد؛ زمانی که مادرش قصه ای از چخوف را با نام «ویولن روچیلد» برایش خواند. او بعدها به تحصیل پزشکی، آموختن پیانو، معلمی موسیقی، بازیگری و تحصیل در زمینه فیلمنامه نویسی در مدرسه سینمایی مسکو پرداخت ولی همه را یکی پس از دیگری رها کرد و به طور متمرکز مشغول نوشتن شد. اولین قصه این نویسنده در سال ۱۹۶۴ چاپ شد.
وقتی که کمی گرم تر شد، آقایان مرفه، اسب بالدار، کوریدا، گفتن یا نگفتن، لباسی به زنگ گل یاس، تعطیلات رمی، یکی از ماها، نگهبان شخصی، چهره کوچک عادی، نخستین آزمایش، به جای من، ریزش بهمن، ستاره ای در مه، من هستم و ... عناوین برخی از داستانهایی هستند که این نویسنده منتشر کرده است.
در قسمتی از داستان «به جای من...» می خوانیم:
چند کلمهای درباره ژولیت: بیست و پنج سال داشت. مدرسه طب را تمام کرده بود. مادرش از نو شوهر کرده بود و ژولیت به ناچار منزل تازه عروس و داماد را ترک کرده و شغلی به عنوان پزشک در کشتی تفریحی توریستی پیدا کرده بود. چاره دیگری نداشت. می شد برگردد و با مادر و شوهر مادر زندگی کند، ولی شب را باید در آشپزخانه می خوابید که به این البته نمی شد گفت زندگی.
ژولیت زیبای باهوش لطیف طبع در انتظار عشق واقعی بود. تقریبا همه مسافرهای خارجی و همه روسها عشق خود را به او تقدیم می کنند، ولی این آن چیزی نیست که ژولیت انتظارش را می کشد.
پولدارها پول به پایش می ریزند، قدرتمندها قدرت، و هوشمندها عقل و منطق. بوریا، مسئول بار، این هر سه را یکجا تقدیم او می دارد، ولی آن چیز اصلی را هیچ کدام نمی توانند به او عرضه کنند؛ چنان چیزی که در برابرش قلب انسان با شدت بیشتری به تکاپو می افتد و بعد از ضربان باز می ایستد و از نو با ضرباهنگ تازه ای شروع به تپیدن می کند و از آن به بعد انسان به کلی موجود دیگری است.
این کتاب با ۱۲۸ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۲ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما