به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «صادق هدایت و ترجمههایش» با گردآوری جهانگیر هدایت به تازگی توسط نشر امرود منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب یکی از عناوین مجموعه «گزیده داستان های کوتاه جهان» است که توسط این ناشر چاپ می شود.
صادق هدایت علاوه بر نگارش داستان، به ترجمه آثار داستانی ادبیات جهان نیز اشتغال داشته و آن طور که برادرزاده اش جهانگیر هدایت در مقدمه ای کوتاه برای این کتاب اشاره کرده، در کار ترجمه بسیار سخت گیر بوده است. او سعی می کرده مفهوم واقعی نوشته داستان را درک کرده و آن را به فارسی برگرداند.
انتخاب داستان برای ترجمه توسط صادق هدایت مبتنی بر این بوده که داستانی را بخواند و آن را دوست داشته باشد. به گفته جهانگیر هدایت، به احتمال زیاد ترجمه کتاب «مسخ» از کافکا و «دیوار» از ژان پل سارتر هم متاثر از همین سلیقه هدایت بوده است چون این دو، هرکدام کتاب مستقلی هستند و در این مجموعه نیامده اند. هدایت به برگردانی متون از زبان پهلوی به فارسی هم علاقه داشته و در سفری که به هند داشته، زبان پهلوی را آموخته و در نتیجه، کتاب هایی چون «زند و هومن یسن»، «گزارش گمان شکن»، «کارنامه اردشیر پاپکان»، «گجسته ابالیش»، «شهرستانهای ایران»، «یادگار جاماسب» و «آمدن شاه بهرام ورجاوند» را به فارسی ترجمه کرده است.
ترجمه های صادق هدایت را می توان در ۳ گروه اصلی طبقه بندی کرد: ۱- ترجمه داستان های کوتاه از نویسندگانی که هدایت داستان هایشان را دوست داشت. ۲- ترجمه رمان و ۳- ترجمه هایش از متون پهلوی.
در کتاب پیش رو، ترجمه های هدایت از داستان های کوتاه نویسندگان جهان با این ترتیب چاپ شده اند:
آخرین تیر تفنگ من (آلفونس دولامارتین)، کلاغ پیر (الکساندر لانژکیلاند)، تمشک تیغ دار (آنتوان پاولوویچ چخوف)، مرداب حبشه (گاستون شرو)، کور و برادرش (آرتور شینتسلر)، جلو قانون (کافکا)، شغال و عرب (کافکا)، گراکوس شکارچی (کافکا)، گروه محکومین (کافکا)، اروراشیما (افسانه ژاپنی) و قصه کدو (روژه لسکو).
در قسمتی از داستان «کور و برادرش» از این کتاب می خوانیم:
مانند اغلب اوقات، دراین روز او نزدیک پنجره اطاق بازی می کرد و گلوله خود را به سوی درخت زبان گنجشک که جلو دیوار مقابل بود انداخت. از شنیدن فریاد برادر کوچک، به زودی پی برد که بچه در حال دو می آمده از باغ بگذرد زخمی شده. فوتک تیراندازی خودش را به زمین گذاشت. از پنجره پائین جست و به سوی بچه شتافت که روی سبزه افتاده بود و صورتش را با دست هایش پنهان کرده ناله می کرد و به خودش می پیچید. یک چکه خون روی گونه راست او سرازیر شده تا روی گردنش روان بود. در کوچک باغ باز شد و در همین وقت پدرش که از مزرعه بر می گشت نزدیک آمد. هر دو آن ها جلو بچه که شیون و زاری او بریده نمی شد به زانو نشستند و بی اندازه سردرگم بودند. همسایه ها آمدند. وانلی پیرزن بالاخره توانست روی بچه را ببیند. آهنگری که کارلو پیش او شاگردی می کرد به نوبه خودش آمد و چون ادعا می کرد که در طبابت دست دارد فورا گفت که چشم راست خوب نمی شود. طبیب پسچبیاود را به زودی آوردند، حرف او را تصدیق کرد و همان شب خطری که چشم چپ را تهدید می نمود پیش بینی نمود. او گول نخورده بود.
این کتاب با ۱۷۱ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۰ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما