۲۹ فروردین ۱۳۹۷، ۸:۴۰

چشمه منتشر کرد؛

«از غبار بپرس» در بازار کتاب/ رمانی از نویسنده بدشانس

«از غبار بپرس» در بازار کتاب/ رمانی از نویسنده بدشانس

رمان «از غبار بپرس» نوشته جان فانته با ترجمه بابک تبرایی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «از غبار بپرس» نوشته جان فانته به تازگی با ترجمه بابک تبرایی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، دویست و چهل و هفتمین عنوان «داستان غیرفارسی» و «جهان کلاسیک» است که این ناشر منتشر می‌کند.

جان فانته یکی از نویسندگان بدشانس آمریکا و جهان است که تا چندی پیش، قدر و منزلت خودش و آثارش ناشناخته ماند. او نه از گزند تبعیض نژادی در امان ماند و نه داستان‌هایش آن طور که باید دیده شدند. فانته توانست با نگارش فیلم‌نامه‌های متوسط برای‌هالیوود، تا حدودی از فقر و فلاکت زندگی‌اش بکاهد. رمان «از غبار بپرس» او را با نوشته‌های کنوت‌هامسون، لویی فردینان سلین و چارلز بوکوفسکی مقایسه می‌کنند.

این نویسنده متولد سال ۱۹۰۹ در ایالت کلرادوی آمریکاست. او در سال ۱۹۸۳ در سن ۷۴ سالگی درگذشت. او هم رمان نویس و هم فیلمنامه نویس بوده است. اما آثارش در این دو حوزه اصلا قابل مقایسه با یکدیگر نیستند. اگر توصیه‌های چارلز بوکوفسکی به ناشران و مقدمه معروفش بر «از غبار بپرس» نبود، که در آن فانته را خدای خود خوانده بود، به احتمال زیاد این رمان مدرن کلاسیک تا امروز هم ناشناخته می‌ماند.

فقر، مذهب، خانواده، هویت ایتالیایی آمریکایی، ورزش و زندگی نویسنده‌ها از جمله موضوعاتی هستند که فانته در نوشته‌هایش به آن‌ها پرداخته است. او را یکی از نخستین نویسندگانی می‌دانند که شرایط دشوار نویسندگان ساکن لس آنجلس را ترسیم کرده است. آثار او بر نویسندگان مشابهی چون چارلز بوکوفسکی و جک کرواک تاثیرگذار بود اما سال‌ها پس از مرگش، منتقدان این نابغه را کشف کردند.

این نویسنده یک شخصیت داستانی به نام آرتورو باندینی خلق کرده که سرگذشتش را در ۴ رمان خود دنبال می‌کند: «تا بهار صبر کن، باندینی»، «از غبار بپرس» در سال ۱۹۳۹، «رویاهایی از بانکر هیل» و «جاده لس آنجلس». «جاده لس آنجلس» اولین رمانی است که فانته نوشته و البته تا سال ۱۹۸۵ یعنی دو سال پس از مرگش منتشر نشد. سرگذشت شخصیت باندینی در زمان حیات فانته تکمیل نشد چون این نویسنده پیش از این کار، درگذشت.

رمان «از غبار بپرس» در ۱۹ فصل نوشته شده است. این کتاب علاوه بر متن رمان «از غبار بپرس»، پیوست‌هایی با این عناوین دارد: درباره رمان، نامه‌های جان فانته درباره از غبار بپرس، نقدها و نظرها، کتاب‌های جان فانته، آثار مهم درباره جان فانته، جان فانته در سینما و فانته _ شعری از چارلز بوکوفسکی

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

رفتن شون رو تماشا کردم. حق با اون بود. باندینی، ای احمق، ای سگ، ای راسو، ای ابله. ولی نمی‌تونستم جلوش رو بگیرم. کارت ماشین رو نگاه کردم و آدرسش رو پیدا کردم. یه جایی بود نزدیک خیابون بیست و چهارم و آلامِدا. نمی‌تونستم جلوش رو بگیرم. رفتم هیل استریت و سوار تراموای آلامِدا شدم. برام جالب شد. جنبه جدیدی از کاراکترم رو کشف کردم، جنبه ای تاریک و حیوانی، عمقی اندازه گیری نشده از یک باندینی جدید. ولی چندتا تقاطع بعد حسش رفت. نزدیک قطارهای باری پیاده شدم. سه کیلومتری تا بانکر هیل راه بود، ولی من پیاده برگشتم. وقتی رسیدم خونه به خودم گفتم دیگه رابطه م با کامیلا لوپز تا ابد قطعه. اون وقت تو پشیمون می‌شی احمق خانوم، چون من بالاخره معروف می‌شم. نشستم پشت ماشین تحریرم و بیشترِ شب رو کار کردم.

سخت کار می‌کردم. مثلا پاییز بود، ولی من تفاوتی حس نمی‌کردم. هر روز آفتاب داشتیم و هر شب آسمون آبی. بعضی وقت‌ها مه بود. دوباره میوه می‌خوردم. ژاپنی‌ها به م نسیه می‌دادن و گلچین دکه‌هاشون مال من بود. موز، پرتقال، گلابی، آلو. هر از گاه کرفس هم می‌خوردم. یه قوطی پُر توتون و یه پیپ نو داشتم. قهوه در کار نبود، ولی اهمیتی نمی‌دادم. بعد داستان جدیدم اومد روزنامه فروشی‌ها. «تپه‌های از پیش تر گم!» به اندازه «سگ کوچولو خندید» هیجان انگیز بود. نسخه مجانی ای رو که هَکمِث فرستاده بود سرسری نگاه کردم. در هر حال شادم کرد. یه روز اون قدر داستان می‌نوشتم که یادم نمی‌موند کجا چاپ شدن. «سلام، باندینی! داستانت توی شماره این ماه آتلانتیک مانثلی قشنگ بود.» باندینی گیج می‌شه. «توی آتلانتیک کار داشتم؟ خب، خب.»

این کتاب با ۲۵۱ صفحه، شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۲۲ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 4273768

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha