به گزارش خبرنگار مهر، ترجمه میرجلالالدین کزازی با عنوان «خندستان خدایی» به تازگی توسط انتشارات معین منتشر و راهی بازار نشر شده است.
کمدی الهی یا به تعبیر کزازی «خندستان خدایی» شاهکار ادبیات کلاسیک ایتالیاست که به عنوان یکی از نامورترین و گرانمایهترین آثار ادبیات اروپا نیز شناخته میشود. نویسنده این اثر، دانته آلیگیری متولد فلورانس است که طبق اطلاعاتی که کزازی در کتاب پیش رو ارائه داده، در اردیبهشت سال ۱۲۶۵ به دنیا آمده است. دوران کودکی و نوجوانی این چهره ادبی، مربوط به آشوبهای گروههای مختلف سیاسی در فلورانس است.
شاعر و نویسنده مشهور ایتالیایی در این کتاب که پیشتر ترجمههایش در قالب مجموعه ۳ جلدی در ایران منتشر شده، سفری خیالی به عالمهای برزخ، دوزخ و بهشت میکند و روایت سفرش را نیز با راوی اولشخص ارائه میدهد. او در این سفر راهنمایی را نیز به همراه دارد. در برزخ و دوزخ، شخصیت ویرژیل شاعر رومی است که دانته را راهنمایی میکند. در سفر خیالی این شاعر به بهشت نیز، زنی که دانته عاشقش بوده، او را همراهی میکند. نسخهای که انتشارات معین با ترجمه کزازی از این اثر مهم ادبیات جهان چاپ کرده، در قالب یک مجلد به چاپ رسیده است.
دانته آثار دیگری هم دارد که البته در سایه کمدی الهی قرار گرفتهاند. به تعبیر کزازی، خندستان خدایی شالوده زبان و ادب ایتالیایی را ریخته است. کمدی الهی، در گونه و ساختار، وامدار نوشتهها و سرودههایی است که پیش از این سخنور ایتالیایی، در ایران و یونان و ایتالیای کهن یا روم و سرزمینهایی دیگر پدید آمده بودهاند و گونهای ادبی را شالوده ریختهاند که آن را سفرنامه مینوِی و فراسویی میتوانیم نامید.
کزازی در مقدمهای که برای ترجمهاش بر این اثر نوشته، درباره بازگردانی آن نوشته است: این برگردان خندستان خدایی، آن است که من کمابیش، بر کامه خویش، بدین برگردان دست یازیدم و آغازیدم. آنچه مرا بدان برانگیخت درخواست پیگیر و پرشور دوستان سخنسنج و ادبآشنا و زیباپرست بود که هرزمان مرا میدیدند، از من میخواستند و در میایستادند و پای میفشردند که شاهکار دانته را به پارسی برگردانم.
کزازی علاوه بر مقدمه، در بخش پایانی کتاب، واژههای سخت و دشوار ترجمه فارسی کمدی الهی را گردآوری و تشریح کرده است. به این ترتیب، بخشهای مختلف این کتاب به این ترتیب اند: گلگشت در مینو در حکم مقدمه یا دیباچه کزازی بر این کتاب، دوزخ، برزخ، بهشت و فرهنگ واژهها و آمیغهای دشوار و کهن.
در قسمتی از سرود بیست و ششم دوزخ، میخوانیم:
من بر پل سر بر میافروختم تا بهتر بتوانم دید؛ بهگونهای که اگر خویشتن را به تختهسنگ نمیچسباندم، بیآنکه کسی مرا به پیش رانده باشد، فرو میتوانستم افتاد. راهنمونم، آنگاه که مرا چنان گرایان به پیش دید، گفت: «در درونِ آن آتشها، روانها جای دارند. هرکدام از آنها پوششی بر تن دارد که به آتشش میکشد و فرو میسوزد.» در پاسخ گفتم: «استادم! گفتههای تو دل مرا استوارتر و آسودهتر میگرداند؛ اما خود نیز، از این پیش، میدانستم که میباید کار بدینگونه باشد و میخواستم گفت:
"پس در این آتش کیست، آتشی که در فرجامِ خویش، به دو شاخه میشود و چنان مینماید که از توده هیمههایی افروخته برمیآید که اتئوکل و برادرش را بر آن میسوزاندند."
استادم مرا گفت: «در این آتش، اولیس و دیومِد رنج و شکنجشان را برمیتابند: آنان با هم کیفر و پادافراه را برمیتابند، به همانسان که در گذشته با هم به ستیزوآویز میشتافتند.
در درونِ آتششان، آنان بر نیرنگ و رنگِ آن اسبِ چوبین میگریند و میزارند که بدان، راه به میانِ باروهایِ تروا بردند و بدینسان، هستمایه والای رومیان، در این شهر، بنیاد گرفت. آنان بر هنری در نیرنگ و فریب میگریند که به پاسِ آن، هنوز دئیدامی، در جهان مردگان، بر آشیل دریغ میبرد و افسوس؛ نیز، به گناه ربودن پالادیوم است که این دو در رنج و آزارند و کیفر میبینند.»
گفتمش: «استادا! اگر آنان از ژرفایِ این شرارهها و اخگرها سخن میتوانند گفت، از تو درمیخواهم و باز بنیروتر درمیخواهم، با درخواستی که به هزار خواهش میتواند ارزید، که مرا دستوری بدهی تا چشم به راهِ این آتشِ دوشاخه که به نزدیکمان میآید، بمانم؛ ببین که چهسان شور و خواهش مرا به سوی آن میخماند و میگرایاند!»
پس او مرا گفت: «این درخواست ستایشی سترگ را میسزد؛ از این روی، من آن را نیک روا میدارم و برمیآورم؛ اما بکوش که بر زبانِ خویش لگام برزنی و آن را در فرمان آوری؛ وانِه تا من به تنهایی سخن بگویم؛ زیرا آنچه را خواسته توست، دریافتهام: از آنجای که آنان یونانی بودهاند، شاید گفتههای تو را به هیچ گیرند.»
این کتاب با ۶۰۳ صفحه مصور، شمارگان ۵۵۰ نسخه و قیمت ۸۷ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما