خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: کتاب «حرفهای» شامل خاطرات جواد شریفی راد، نوزدهم دیماه سال ۹۴ در خبرگزاری مهر رونمایی شد. این کتاب که یکی از تولیدات انتشارات رسانه مهر است، خاطرات شریفیراد را از سالهای دفاع مقدس و خنثیکردن بمب و موشکهای عملنکرده از آن مقطع در بر میگیرد. مراسم رونمایی از این کتاب با حضور برخی از اهالی سینما چون ابراهیم حاتمیکیا و خانواده مرحوم شریفیراد همراه بود.
شریفیراد که معلم و سرتیم خنثیسازی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود، در سالهای جنگ، بمبهای عملنکرده عراقی را در جریان بمبارانهای تهران خنثی میکرد و خاطراتش از آن روزها که توسط مرتضی قاضی ثبت و ضبط و سپس تدوین شد، در قالب این کتاب به چاپ رسید. جذابیت این خاطرات باعث شد که یک سال پس از چاپ کتاب، دو ناشر عرب و آلمانیزبان در نمایشگاه کتاب فرانکفورت برای چاپش اظهار تمایل کنند.
شریفیراد که در سالهای اخیر به ساخت و ساز بمبها و جلوههای ویژه انفجاری فیلم و سریالهای مختلف اشتغال داشت، متاسفانه در سال ۹۲ حین آمادهشدن برای تصویربرداری بخشهایی از سریال «معراجیها» به کارگردانی مسعود دهنمکی، به دلیل یک انفجار ناخواسته درگذشت. اما قاضی پیش از این اتفاق، خاطرات زیادی را از این نیروی حرفهای، استخراج و گردآوری کرده بود که در کتاب پیش رو، قابل مطالعه هستند.
۱۸ دی سالروز درگذشت جواد شریفیراد سر صحنه سریال «معراجیها» است.
عناوین خاطراتی که از او در این کتاب چاپ شدهاند، به این ترتیب است:
بسیج در نیروی هوایی، دختر کدخدا، جنگ شروع شد، خنثیسازی سروشکل گرفت، یکعمر معلمی، ۱۳ متر زیرِ زمین، کممانده بود ما را بکشد، تکلیف هرکسی مشخص شد، گوشمان به آژیر قرمز بود، هر بمب عملنکرده یک تجربه جدید، کمی حرفهای تخصصی، انواع روشهای خنثیسازی، هنوز همانجاست، هرجا بمب بود ما هم بودیم، جایزه ویژه، روزهداری زیر بمباران، کسی سوارم نمیکرد، همهش بلوف بود، مردم عجیبی داریم، گروه شعار، بمب عراقی روی سر عراقیها، انجام وظیفه مهمتر از هر کاری، یکقدم تا مرگ، اینبار هدفش مشخص بود، همه دنیا با ما میجنگید، موزه تمامعیار جنگ، قصه بمباران کرج، یک بمب آشنا، و اما بمب کرج...، چهرهاش آشنا بود، خنثیسازی با ابزار دندانپزشکی، بجنب دیگه، قهرمان جهان، تا مدتها حالم بد بود، بین خودمان بماند، هرچیزی حساب و کتاب دارد، این که بمب نیست، یک دعوای حسابی، دنیای عجیب موشک، هر روز بهتر از دیروز!، جنگ نابرابر، آبگوشت سبز، هشت ساعت برای یک پیچ، من شما را دیدهام، حالش را گرفتیم، حسابش از دست ما در رفت، ماجرایی داشتیم، داشت سکته میکرد، زیر سهدقیقه، کار خدا بود، گریه فراموشم شده بود، موشک شیمیایی، ما موشک داریم، امان از تبلیغات، رسید اما دیر رسید، همه قصه را نگفتهاند، نمیتوانستی تکان بخوری، خاطرههای رنگ و رو رفته.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
بمبهایی که توی کرج افتاده بود، بمبهای چتری بود؛ چترهای پارچهای، منتهی با جنس خیلی زمخت. چتر این بمبها توی حفره دمِ بمب نصب شده. به محض اینکه بمب رها میشود، کارتریج چتر میزند، چتر آزاد میشود و از توی حفره میآید بیرون.
گاهی وقتها که بمب در ارتفاع پایین رها میشود، اگر چترش درست باز نشود، با سینه میخورد زمین. در اثر ضربهای که با پهلو میخورد، میپرد اینطرف و آن طرف. بلند میشود و یک جای دیگر میافتد. گاهی وقتها عمل میکند، گاهی وقتها هم عمل نمیکند. چون باید با سر بخورد زمین که عمل کند. این بمب کرج هم جزو بمبهای عملنکرده بود. هواپیما از مسیر غرب به شرق آمده بود، بمبش را زده بود، بمب خورده بود زمین، بلند شده بود و افتاده بود روی سقف پشتبام. سقف را یکمقدار فرو برده بود و گیر کرده بود. ساختمان هم در اثر انفجار یکخرده کج شده بود. دیدم چتر دارد بمب را میکشد طرف پایین. چتر تسمههای خیلی محکمی داشت. تسمههای چتر را بریدم و بمب را آزاد کردم. رفتم لبه پشتبام؛ جایی که سر بمب آنجا بود. تنها بودم، نفر کمکی نداشتم. پایین ساختمان امدادگرها دست از کار کشیده بودند و منتظر بودند که بمب زودتر خنثی بشود.
کتاب «حرفهای» در حال حاضر با چاپ سومش با شمارگان ۳ هزار نسخه در بازار نشر حضور دارد.
نظر شما