به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «ارنست همینگوی - آخرین مصاحبه و دیگر گفتوگوها» بهتازگی با ترجمه هوشنگ جیرانی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، صدمین عنوان مجموعه «درباره ادبیات» است که این ناشر چاپ میکند.
به دلیل شهرتی که همینگوی در ایران دارد، نیازی به معرفی این داستانکوتاه و رماننویسِ آمریکایی نیست. همینگوی بارها سعی کرد وارد ارتش شود، اما به دلیل نقص چشم چپ، تقاضایش رد میشد. در نهایت توانست به عنوان راننده آمبولانس در جنگ جهانی اول به اروپا برود و در جبهه ایتالیا-اتریش زخمی شد. جنگ یکی از عناصر مهم داستانهای همینگوی است که برای حضور در آن، رخت خبرنگاری هم به تن کرد. او پس از جنگ جهانی اول زمانی که ۲۰ سال داشت به آمریکا برگشت و شغل روزنامهنگاری را برگزید.
همینگوی تا سال ۱۹۳۰ تعدادی از آثار و رمانهای مهمش از جمله «وداع با اسلحه»، «خورشید همچنان میدمد»، «مردان بدون زنان» و ... را نوشت. در دهه ۳۰ او بیشتر زمانش را صرف شکار در افریقا، گاوبازی در اسپانیا و ماهیگیری در فلوریدا کرد. تا اینجا، او دو مرتبه ازدواج کرده بود. وقتی هم برای تهیه گزارش از جنگ داخلی اسپانیا به این کشور سفر کرد، از همسر دومش جدا و با زنی به نام گلهورن ازدواج کرد. همینگوی در سال ۱۹۴۰ از همسرش دومش جدا شد، با گلهورن ازدواج کرد و با او به هاوانا در کوبا رفت. این دو در آنجا مزرعهای خریدند. مصاحبههای کتاب پیش رو، در همین مزرعه انجام شدهاند.
مزرعه همینگوی با نام «فینکا ویخییا» با پیروزی انقلاب کوبا در سال ۱۹۵۹ به رهبری چهگوارا و فیدل کاسترو، به تسخیر انقلابیها درآمد و تبدیل به موزه شد.
کتاب «آخرین مصاحبه و دیگر گفتوگوها» که عنوان ارنست همینگوی، یکی از آنهاست و درباره نویسندگان دیگر هم چاپ شده، از سال ۲۰۱۱ بهبعد، در آمریکا و انگلستان چاپ میشود. کتاب مربوط به همینگوی، ۴ مصاحبه از این نویسنده را در بر میگیرد. مفصلترین گفتگوی این کتاب توسط جرج پلیمتون از نشریه پاریس ریویو در سال ۱۹۵۴ و پیش از دریافت جایزه نوبل توسط همینگوی انجام شده است. مصاحبه دیگر دسامبر سال ۱۹۵۴ با رابرت مانینگ برای نشریه آتلانتیک مانتلی انجام شده است. گفتگوی سوم توسط روزنامهنگاری از مجله استار انجام شده است؛ همان مجلهای که همینگوی زمانی در آن کار میکرده است. آخرین مصاحبه کتاب پیش رو هم هم در سال ۱۹۵۸ در نشریه اسکوایر منتشر شده است. در این گفتگو رابرت اِمِت جینا تهیهکننده تلویزیون سراغ او در هاوانا رفت تا برای نشستن مقابل دوربین و گفتگو راضیاش کند.
عناوین مصاحبههای این کتاب به ترتیب عبارت است از: «ارنست همینگوی، هنر داستاننویسی، شماره ۲۱»، «همینگوی در کوبا»، «سرزده رفتن به خانه همینگوی» و «زندگی در بعد از ظهر: آخرین مصاحبه».
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
هنگامی که بخت نصیبم شد تا با همینگوی دیدار کنم، او در قله رفیع شهرت به سر میبرد _ تازه برنده نوبل ادبیات شده بود _ اما در ضمن دوران زوال زندگیاش آغاز شده بود. ۵۵ساله بود ولی مسنتر به نظر میآمد؛ در تلاش بود تا التهاب کلیه، جمجمه آسیبدیده، دو مهره ضربدیده و یک مهره شکسته ستون فقراتش را درمان کند. گذشته از این سوختگی شدید ناشی از سقوط هواپیمایش در بوتهزارهای اوگاندا در زمستان قبل نیز او را آزار میداد. علاوهبر این جراحتها، چندین زخم در ناحیه سر، بیش از دویست زخم ناشی از ترکش گلوله، جراحت زانو، زخم در پاها، دستها و کشاله ران راهرفتنش را دشوار کرده بود. ویلای راحت و آسوده کوباییاش بیشتر از هرجای دیگری برای او مفهوم خانه پیدا کرده بود، و روزهای سفر دریاییاش با پیلار مثل سفرهای ماجراجویانهاش بود.
وقتی تلفنی از نیویورک با همینگوی در سانفرانسیسکو دِ پائولا تماس گرفتم، پذیرفت که مصاحبه درباره دریافت نوبل باشد، اما ابتدا مقاومت کرد چون یکی از مجلاتی که با آن همکاری میکردم اخیرا مقاله موشکافانهای درباره ویلیام فاکنر چاپ کرده بود. همینگوی گفت «شما او را تکهتکه کردید، تکهتکه.» گفتم «نه، مقاله خوبی بود و اگر فاکنر با نویسنده آن مقاله ملاقات میکرد، بهتر هم میشد.»
همینگوی گفت «بهانه بهتری بیاور.»، سپس خودش به یکی از آنها فکر کرد. او به مهمان در مقام فرصتی برای ماهیگیری با پیلار مینگریست، آن هم بعد از چندین هفته عاطل و باطل بودن اجباری. همینگوی گفت «با خودت پولوور بیاور، قرار است برویم قایقسواری. به مری میگویم که تو داری میآیی مرا تکهتکه و خوراک ویلیام فاکنر کنی.»
این کتاب با ۸۸ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۲ هزار و ۵۰۰ تومان منتشر شده است.
نظر شما