به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «رابطه ننگین؛ سیمون دوبوار، ژان پل سارتر و بیانکا لمبلین (به همراه دو مقاله دیگر)» نوشته احسان شاهقاسمی بهزودی توسط انتشارات لوگوس منتشر و راهی بازار نشر میشود.
اینکتاب بهگفته نویسنده آن، روایتی تکان دهنده و دست اول از یکی از قربانیان روابط سه نفره سارتر، دوبوار و دختری دیگر است. بیانکا لمبلین دختر سادهدل ۱۷ ساله، نخست به وسیله دوبوار فریفته شد و سپس دوبوار او را در اختیار سارتر قرار داد. او اولین و آخرین دختری نبود که به درون این مثلث کشانده شد اما خلاف همه دختران دیگر، پنجاه سال بعد تصمیم گرفت یک قربانی خاموش نباشد و روایت خود را از زندگی هستیگرایانهاش در حرمسرای سارتر و دوبوار ثبت کند.
احسان شاهقاسمی مترجم کتاب متولد ۱۳۵۷ در شهرستان رستم است که دوران کودکی خود را در تهران، شیراز و نورآباد ممسنی گذراند و در سال ۱۳۸۱ مدرک کارشناسی مهندسی مکانیک ماشینهای کشاورزی را از دانشگاه شیراز گرفت. او در سال ۱۳۸۴ مشغول به تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد ارتباطات در دانشگاه تهران شد و سه سال بعد تحصیل در مقطع دکترای ارتباطات را در همین دانشگاه آغاز کرد. شاهقاسمی از سال ۱۳۹۴ عضو هیات علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران است.
شخصیت بیانکا لمبلین (با نام دوشیزگی بیانکا بیننفلد) هم معلم فلسفه و فارغ التحصیل سوربون، بیش از پنج دهه از عمر خود را در حلقه نزدیکان سارتر و دوبوار گذراند و برای حدود یک سال عضوی از مثلث عشقی آنها بود. وی پس از ازدواج با برنارد لمبلین که او هم از نزدیکان سارتر و دوبوار بود، نام خانوادگی خود را به لمبلین تغییر داد. بیانکا لمبلین پس از این که متوجه شد دوبوار شرحی تحریفشده از زندگی سه نفره خودش، سارتر و او را منتشر کرده، تصمیم گرفت در کتاب «رابطه ننگین» شرح واقعی ماجرای زندگی خود در کنار این دو بزرگ فلسفه را بنگارد.
سال ۱۹۳۸ بیانکا بیننفلد یک دختر دبیرستانی ۱۷ ساله بود که استاد فلسفهاش یعنی سیمون دوبوار هم از نظر ذهنی و هم از نظر جنسی فریبش داد. سال بعد، دوبوار بیانکا را به طرف «شریک اصلی زندگیاش» یعنی ژان پل سارتر پاس داد. این سه نفر یک مثلث عشقی را تشکیل دادند تا اینکه در سال ۱۹۴۰ بیانکا ناگهان این دو عاشق و معلم خود را از دست داد. بیتوجهی آنها به سرنوشت یک دختر یهودی در فرانسه اشغالی باعث شد بیانکا شکست بدی بخورد. او کم کم به نوعی افسردگی ادواری شدید مبتلا شد که علت آن نه تنها ترس از نازیها، بلکه همچنین خیانت دوبوار و سارتر بود.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، بیانکا بیننفلد (که حالا همسر برنارد لمبلین شده بود) دوستی افلاطونی خودش را با دوبوار از سر گرفت؛ عشقی که بیش از ۴۰ سال دوام یافت اما بیانکا رنج این رابطه قدیمی و پریشانکننده را زمانی متوجه شد که نامههایش به سارتر و یادداشتهای جنگ اثر دوبوار را پس از مرگ وی در سال ۱۹۹۰ خواند. محتوای بسیار خصوصی این نوشتهها با لحنی تمسخرآمیز و تحقیرآمیز مستقیما به بیانکا اشاره داشت و او در آخر متوجه شد چه فریبی خورده است. حالا بیانکا احساس میکرد میخواهد از درون منفجر شود زیرا به ماجرای واقعی رابطه خودش با سردمداران مکتب هستیگرایی پی برده بود.
انتشار خاطرات بیانکا نشان میدهد او از اینکه در رابطه «موقت» دوبوار و سارتر نفر سوم بوده، چه احساسی داشته است. لحن قانعکننده نوشتههای بیانکا از روی انتقام یا تلافیجویی نوشته نشده است. بلکه نویسنده سعی کرده واقعیت را در نوشتههایش منعکس کند.
ترجمه فارسی این کتاب به زودی توسط انتشارات لوگوس وارد بازار نشر میشود.
نظر شما