به گزارش خبرگزاری مهر، نشست هفتگی مرکز فرهنگی شهر کتاب با محوریت نقد و بررسی کتاب «گفتوگویی درباره متافیزیک زمان» نوشته برادلی داودن با ترجمه حسن امیریآرا با حضور حامد بیکرانبهشت، ابوتراب یغمایی و مترجم اثر در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست، علیاصغر محمدخانی معاون فرهنگی شهر کتاب، گفت: حسن امیریآرا در حوزه علم و فلسفه تحصیل کرده است. رساله دکتری او امسال برنده جایزه دکتر رضا داوریاردکانی در حوزه فلسفه شد. او پیشازاین نیز کتابهایی درباره زمان منتشر کرده است.
وی افزود: داودن قالب گفتوگو را برای اثرش انتخاب کرده است. دو دانشجو از رشتههای فیزیک و فلسفه با هم به گفتوگو میپردازند و مساله زمان را از دیدگاه فلسفه متافیزیک و علم به بحث میگذارند. افزون بر این، در میان این بحثهای متمرکز بر زمان به نظریههای دیگر و مباحثی مانند نظریه نسبیت، تقدیرگرایی و اراده آزاد، تعیینکنندگی اراده آدمی در رویدادهای آینده، ذهنی یا واقعیبودن زمان، کشفی یا اختراعی بودن زمان، امکانپذیر بودن یا نبودن سفر در زمان، ویژگیهای زمان و تعریفپذیری آن نیز اشاراتی شده است.
معاون فرهنگی شهر کتاب ادامه داد: ما کمتر به آموزش فلسفه از راه گفتوگو توجه کردهایم. این در حالی است که گفتوگو یکی از بنیانهای آموزش فلسفه و مفاهیم است. چنانکه بسیاری از کارهایی که بهصورت گفتوگو با بزرگان فلسفه بودهاند، چه در غرب و چه در ایران، بسیار تأثیرگذار بودهاند. البته میزان انتقالپذیری مفاهیم دشوار فلسفی در این قالب جای بحث دارد.
فلسفه به روایت دعواهای زمان
حسن امیریآرا، مترجم کتاب بهعنوان سخنران بعدی ایننشست گفت: بهروایتی، تاریخ فلسفه با تمرکز بر مساله زمان شروع شده است؛ یعنی از بحثهای پارمندیس و هراکلیتوس درباره ساختار واقعی واقعیت. بنابراین، در نظر من زمان همیشه مسالهای اصیل در فلسفه بود. همچنین، زمان مفهومی منحصر به فلسفه نیست. فیزیک هم در مورد زمان مدعیاتی دارد و ارتباط میان فیزیک و فلسفه در تاریخ فلسفه حول محور زمان شکل گرفته است. حتی در بعضی مقاطع، تأثیر و تأثری میان اینها وجود داشته است. بنابراین، اگر فرض کنیم زمان یک مساله است، میتوانیم بپرسیم این مساله فیزیکی است یا فلسفی؟
وی افزود: وقتی علاقهمند شدم رسالهام را در مسالهای خاص در فلسفه زمان متمرکز کنم، متوجه شدم در حوزه متافیزیک زمان منبع فارسی ترجمه یا تألیفیای وجود ندارد. آدریان باردون استاد فلسفه در دانشگاه کالیفرنیا و سردبیر دانشنامه اینترنتی فلسفه است. او در این دانشنامه مدخلهای مربوط به زمان از جمله «زمان» و «پارادوکس زنون» را نوشته است. همچنین در کتاب «تاریخچه فلسفه زمان» ضمن ارائه روایتی از تاریخ فلسفه زمان، میکوشد به مساله زمان در قرن بیستم توجه کند. پس، در قدم نخست این کتاب را برای ترجمه انتخاب کردم.
اینمترجم در ادامه گفت: «گفتوگوهایی درباره متافیزیک زمان» برادلی داودن نیز یکی از کتابهای مفید در این حوزه بود. این کتاب در سری کتابهای گفتوگومحور انتشارات لیتلفیلد درباره موضوعات مختلف فلسفی است. فیلسوفان در این کتابها کوشیدهاند در قالب گفتوگویی خیالی میان شخصیتها، میان مواضع گوناگون در یک حوزه گفتوگویی ایجاد کنند. در این کتاب، داودن میان موضع فیزیک و فلسفه گفتوگویی ایجاد کرده است. دانشجوی فلسفه و دانشجوی فیزیک با هم بحث میکنند. و جالب این است که چون این دو شخصیت دانشجویند، ادعاهایشان بسیار متواضعانهتر بیان شده است. این دو از هم تأثیر میگیرند و راجع به مسائل گستردهای گفتوگو میکنند. تا جایی که میتوان گفت در مورد بیشتر موضوعات مهم و بهروز فلسفه زمان بحث میکنند.
امیریآرا درباره ساختار کتاب مورد نظر گفت: این کتاب شامل نه فصل است. هر فصل به موضوعی کلی در فلسفه زمان اختصاص دارد و ذیل آن به موضوعات دیگری هم اشاره میشود. نویسنده در انتهای هر گفتوگویی پرسشهایی مطرح کرده است. اینجا، خواننده میتواند خودش را محک بزند و سؤالات دیگری را پیگیری کند. همچنین، در بخش مطالعه بیشتر، تقریباً همه منابع اصلی گفتوگوها با توضیحات خوبی ارائه شده است. خواننده میتواند از این منابع برای پیگیری موضوع مورد علاقهاش استفاده کند. در نهایت، اصطلاحات فنی و تخصصی این حوزه در اصطلاحنامه پایان کتاب ارائه شده است.
کتاب کار فلسفه
در بخش بعدی ایننشست ابوتراب یغمایی گفت: موضوع موردنظر فلاسفه گاهی با علم مشترک است. هنگامیکه موضوع کار فلسفه و علم مشترک نیست، فقط با شهود و نظریههای فلسفی رویاروییم. در این شرایط، نظریههای فلسفی در پی بهچنگآوردن شهود ما هستند. مثلاً «چیستی معرفت» سوالی فلسفی است که ما در مورد آن شهودی داریم. نظریههای فلسفی میکوشند این شهود را با ارائه تعریف، آموزههای فلسفی یا استدلال به چنگ آورند. اما هنگامیکه موضوع میان فلسفه و علم مشترک باشد، طرفهای دعوا سهگانهاند: شهود فلسفی، نظریههای فلسفی، نظریههای علمی.
وی افزود: زمان یکی از موضوعهای مشترک میان علم و فلسفه است. ما در مورد زمان شهودی داریم. در قدم بعدی، نظریهپردازیهایی در این مورد صورت میگیرد. گاهی نظریههای فلسفی در تقابل با شهود ما قرار میگیرند. مثل وقتیکه استدلال مکتاگارت، در تقابل با شهود اولیه ما نشان میدهد که گذر زمان توهمی بیش نیست. گاهی هم نظریههای علمی در تقابل با شهود یا نظریههای فلسفی قرار میگیرند. مثلاً ما در مورد زمان شهود اولیهای داریم. مثل اینکه زمان در جریان است، بازههای زمانی مطلقاند، پیکان زمان وجود دارد و زمان به یکسو پیش میرود. اما با قرار دادن ناظر در چارچوب نظریه نسبیت خاص، ممکن است فاصله زمانی میان انتها و ابتدای رخداد کم یا زیاد شود که این با شهود اولیه ما مبنی بر مطلق بودن بازههای زمانی در تقابل قرار میگیرد. در چنین شرایطی، روششناسیهای مختلف فلسفی وارد میشوند. کسانی که از نوعی طبیعتگرایی یا علمگرایی دفاع میکنند، بر این باورند که تصویر ما از عالم باید برآمده از دادههای فیزیکی باشد. در طرف مقابل، فیلسوفان برجعاجنشین یا مدافعان روش پیشینی، بر این باورند که نظریهپردازی در مورد زمان و سایر چیزها مستقل از یافتههای تجربی و نظریههای فیزیکی است و ما باید به عقلمان مراجعه کنیم و برای آموزههای فلسفی استدلال پیشینی اقامه کنیم.
این پژوهشگر در ادامه گفت: نویسنده در فصلهای مختلف کتاب، دائم میان این روششناسیها رفتوآمد میکند. نوامی با روششناسی طبیعتگرایانه، از آموزهها و نظریههای علمی دفاع میکند. در مقابل جان که در کلاسهای متافیزیک زمان شرکت میکند، میکوشد استدلالهای پیشینی فلاسفه را پیش ببرد. پس، خواننده افزون بر آشنایی با مسائل زمان، به روششناسیهای مختلف فلسفه هم آگاه میشود. افزون بر موضوعات مشخصاً مربوط به متافیزیک زمان، نویسنده به برخی استدلالهای فلسفی مهم در فلسفه و علم هم اشاره میکند. برای مثال در دیالوگی در مورد عینیت زمان، نوامی در دفاع از عینیت زمان میگوید زمان در نظریههای فیزیکی متغیری اصیل است، نظریههای فیزیکی هم صادقاند. پس، زمان هم هویتی عینی است. جان در مقام فردی ضدواقعگرا مخالفت میکند و دلایلی چون ثابت نبودن نظریههای فیزیکی اقامه میکند. اما نوامی دوباره استدلال میکند که اگر زمان عینیت نداشته باشد، نظریههای علمی احتمالاً با معجزه به موفقیت میرسند. آشنایان با فلسفه با خواندن این بخش متوجه میشوند که در اینجا، زمان موردی خاص است که در تقابل میان دو آموزه عام در فلسفه به نام واقعگرایی علمی و ضدواقعگرایی علمی به بحث گذاشته شده است و دو استدلال اصیل برای هر آموزه مطرح شده است: یکی فرااستقرای بدبینانه و دیگری، استدلال نبود معجزه. کتاب پیش رو، با سیر خوبی پیش میرود. نویسنده مخاطب را صرفاً با اطلاعاتی در مورد متافیزیک زمان مواجه نمیکند. بلکه آموزههای مختلف فلسفی را در این موضوع خاص، زمان، درگیر میکند، در تقابل با هم قرار میدهد و ارزیابی میکند. افزون بر این، نویسنده در قالب دیالوگ به مخاطب میآموزد که مباحث و جایگاه آنها را تفکیک کند.
یغمایی در بخش دیگری از سخنانش، درباره جایگاه کتابهای فلسفی گفتوگومحور گفت: به نظر من، این کتابها چیزی شبیه به کتابهای تمرین علوماند. حتی اگر بهخوبی با آموزههای فلسفی یا استدلالها آشنا باشیم، همواره ممکن است این استدلالها یا آموزهها از زوایای جدیدی نقد شوند. پس، در مواجهه با این گفتوگوها، ما باید خودمان را به آن نقد و ارتباط آن با استدلال یا آموزه نقد شده نزدیک کنیم. اما این کتابها نمیتوانند جای کتابهای آموزشی را بگیرند. یکی از دلایل این امر این است که در این کتابها استدلالها و آموزهها فرازوفرودی ندارند و با سرعت و تأکید یکسانی بیان میشوند. اینگونه مخاطب گمان میکند این مطالب اهمیت یکسانی دارند. همچنین، بیشتر اوقات در این کتابها، آموزههای مهم بدون نام بیان میشود. پس، مخاطب برای تشخیص حرفهای حاشیهای و اصلی یا پیدا کردن اسامی آموزهها باید از کتابهای آموزشی کمک بگیرد. افزونبراین، گاهی گذار از ایدهها و استدلالها در این کتابها خیلی سریع اتفاق میافتد و آن ارتباطی که باید میان آنها برقرار نمیشود. مثلاً در این کتاب، دو طرف دعوا به سرعت از ایدهآلیسم کانتی به استدلال شکگرایی، مشخصاً «مغز در خمره»، میرسند. این در حالی است که نمیتوان به این راحتی از این استدلال اولیه به شکگرایی رسید. در نهایت، امروز با توجه به فیزیک مدرن میدانیم که زمان و فضا چندان از هم جدا نیستند و فضا در بحث پیرامون متافیزیک زمان نیز درگیر است. اما این کتاب در مباحثی گرفتار این است که فقط زمان را در نظر دارد و نمیخواهد مسائل مربوط به فضا را وارد بحث کند. این قید و شروط، بحث را قدری جمع کرده است. پس، باز هم مراجعه به کتابی آموزشی در کنار این اثر ضروری است.
وی در پایان مراجع مفصل و سوالات پایانی هر فصل را از وجوه مثبت آموزشی این کتاب دانست و گفت: دیالوگی بودن این کتاب ما را مجاز نمیکند آن را مانند داستان بخوانیم. بلکه باید در این گفتوگوها تأمل کنیم تا ادعاهای طرفین دعوا را بهخوبی بفهمیم. خواننده میتواند با پرسشهای پایانی هر فصل فهم خودش را از دیالوگها بیازماید.
در مرزی که برچیده شده است
در بخش بعدی این نشست، حامد بیکرانبهشت گفت: به نظر من، هیچ موضوع فلسفیای بیاهمیت نیست. هرچند راهحلهای پیشنهادی یا نظریههای ارائه شده برای یک موضوع گاهی عجیب و ناکارآمد به نظر میرسند، خود آن موضوع یا مساله کماکان اهمیت دارد. بااینحال، میتوان موضوعاتی را مهمتر دانست. زمان یکی از موضوعات واجد درجه بالای اهمیت است. علت این امر آن است که این موضوع پیشینه قوی و دامنه نفوذ بالایی دارد. چنانکه از زمان هراکلیتوس و پارمندیس مطرح بوده و در طیف وسیعی از موضوعات، از اراده آزاد و موجبیت و تقدیر الهی گرفته تا ادراک زمان و حافظه، هویت شخصی و حوزههای دورتری مثل تکامل نفوذ کرده است.
وی افزود: افزون بر این، این موضوع جایی قرار میگیرد که ما به اشتباه آن را مرز فلسفه و علوم میخوانیم. درحالیکه امروز فیلسوفان به چنین مرزی باور ندارند و میگویند ما نمیتوانیم میان فلسفه و علوم تمایزی بگذاریم و این آموزه طبیعتگرایی است که بهتدریج گسترده و دامنهدارتر میشود. در برخی موضوعات تشریکمساعی فلسفه و فیزیک بیشتر است. این موضوعها در مرز نیستند، بلکه ایجاب میکنند هر دو حوزه برای یافتن راهحلهای مسائل آنها اقدام کنند. زمان حتی در زیستشناسی هم میتواند مطرح باشد، اما بهطور خاص در علم فیزیک مطرح است و آثار برجسته فلسفه زمان بهطور چشمگیری به نظریههای فیزیکی، چه نسبیت و چه کوانتوم، توجه داشتهاند.
اینمحقق، انتخاب کتاب داودن را برای ترجمه مناسب دانست و گفت: به نظر من کتابهایی باید به فارسی برگردانده شوند که مخاطب عامتری دارند؛ بدین معنا که باید فرصتی برای آشنایی مقدماتی افراد علاقهمند به فلسفه یا دانشجویان مقاطع ابتدایی (کارشناسی) با موضوعهای مختلف باشند. این کتاب از جهاتی مناسب این دو دسته خواهد بود. نخست آنکه بهخوبی مباحث فلسفه زمان را پوشش داده و دامنههایش را دنبال کرده است. دوم اینکه زبان سادهای دارد، گفتوگومحور است و در آن دقت بحث، قربانی سادگی نشده است. در نهایت، پرسشها و بخش مطالعات بیشتر به دانشجو کمک میکند تا در بحثی خاص پیش برود.
بیکرانبهشت در ادامه درباره جایگاه این کتاب در سنت کتابهای فلسفی گفتوگومحور، گفت: عمدتاً کتابهای گفتوگومحور برای اثبات یا نشان دادن درستی موضع فیلسوف بهکاررفته است. نویسندگان از انتخاب این شیوه سه انگیزه داشتهاند. نخست آنکه سادگی این شیوه آن را برای طرح موضوع برای مخاطب عامتر مناسب میکند. بارکلی در مقدمه کتاب «سه گفتوگو میان هیلاس و فیلونوس» خود میگوید این مطالب بیان ساده آن چیزی است که پیشتر در رسالهام مفصلتر گفتهام. داودن از این ویژگی کمال بهره را برده و در بستری ساده طرح مساله کرده است. انگیزه دیگر نویسندگان این سنت اثر روانشناختی آن است. در این آثار نویسنده بهجای اینکه مستقیم از موضع خودش دفاع کند، خودش را در قالب یکی از شخصیتها گذاشته و از زبان او از موضع خودش دفاع میکند. این همان چیزی است که در محاورات سقراطی، بهخصوص در محاورات دوره میانی و متأخر، دیده میشود. بنا به گفته مورّخان، بسیاری از این محاورات یا رخ ندادهاند یا بسیار خلاصهتر از آن بودهاند که افلاطون منعکس کرده است. به نظر میرسد افلاطون در این محاورات حرفهای خودش را از زبان سقراط بیان میکند. نمونه جالب دیگر در کتاب «تسلای فلسفه» بوئیتیوس دیده میشود. بوئیتیوس در این کتاب سخنان خودش را از زبان شخصیت مقابل خود بیان میکند. به این شکل که بوئیتیوس همان زندانی ناراحت از گرفتار شدن است و زنی به نام فلسفه موضع او را بیان میکند. از این حیث، کتاب «گفتوگویی درباره متافیزیک زمان» بیان موضعی خاص را در نظر ندارد. ولی این عجیب نیست، اگر نویسنده در هر موضوعی مواضع مشخصی داشته باشد و آنها را قدری پررنگتر بیان کند. به نظر من، این گفتوگوها فرازوفرودهایی دارند و گرچه به نتیجهای قطعی نمیرسند، در هر بخش میتوان دست برتر گفتوگو را بازشناخت.
وی گفت: سومین ویژگی آثار سنت گفتوگویی این است که نویسندگان در دفاع از موضع خودشان، حتی در گفتوگویی خیالی، نشان میدهند در فضای واقعی دو نفر چگونه بحث میکنند و چگونه موضع نویسنده پیروز میشود. اینجا نیز میتوان از «سه گفتوگو میان هیلاس و فیلونوس» بارکلی یاد کرد. در این کتاب، هیلاس که به جوهر مادی باور دارد، در گفتوگوی اول سردرگم میشود. در گفتوگوی دوم مطمئن میشود که ایدهاش اشتباه است و باید به شکگرایی روی آورد. و در نهایت، در گفتوگوی سوم فیلانوس با موفقیت متقاعدش میکند که جوهر مادی وجود ندارد و موضع بارکلی را اثبات میکند. کتاب حاضر، این راه را طی نکرده است. در پایان هر فصل، میتوان گفت که چه کسی در گفتوگو دست برتر را دارد.
بیکرانبهشت در پایان گفت: بهنظرم به رویکرد گفتوگومحور نقدی کوچک وارد است. هر کتاب گفتوگومحوری، افزون بر جنبه فلسفی، جنبهی هنری هم دارد. خیلی از این گفتوگوها جنبههای هنری ادبی داشتند. مثلاً سخنان خانم فلسفه در کتاب «تسلای فلسفه» به شعر است و در زبان لاتین ارزش ادبی دارد. همچنین، برخی از این آثار حیث داستانی دارند. نویسنده شخصیتهایی را تعریف میکند که در ماجراهایی با هم روبهرو میشوند و بحث میکنند. اما خیلی از گفتوگوها از این حیث قدری فقیرند. مثلاً در «سه گفتوگو میان هیلاس و فیلونوس» از هویت هیلاس و فیلونوس چیز زیادی متوجه نمیشویم. در برخی رسالههای افلاطون هم گفتوگوها محدود و شخصیتها کمتعدادند و حول مسالهای گفتوگو میکنند، اما استثناء هم وجود دارد. رسالهای مانند «ضیافت» گفتوگویی است که در طی آن ماجراهایی اتفاق میافتد و خواننده در بستر ماجراهایی آن مساله فلسفی را تجربه میکند. کتاب حاضر، از این حیث قدری فقیر است. امیدوارم در آینده کتابهای گفتوگومحوری پدید آوریم که به وجه داستانی و هنری توجه بیشتری دارند.
نظر شما