به گزارش خبرنگار مهر، رمان «حرف بزن» نوشته لاری هالس اندرسون بهتازگی با ترجمه مریم عربی توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است.
لاری هالس اندرسون نویسنده ۵۸ ساله آمریکایی که برای نوجوانان مینویسد و «حرف بزن» را در سال ۱۹۹۹ منتشر کرده است. اینکتاب به فهرست جایزه کتاب ملی آمریکا راه پیدا کرد و توانست نشان مایکل ال. پرینتز را از آن خود کند. «حرفبزن» همچنین به فهرست نهایی جایزه ادگار آلن پو و فهرست نهایی جایزه کتاب لسآنجلس تایمز راه پیدا کرد. اینکتاب همچنین برنده ۸ جایزه ملی دیگر شده و به فهرستهای دیگر ادبی هم راه پیدا کرده است.
داستان اینکتاب درباره دختری نوجوان به نام ملیندا سوردینو است که سال اول دبیرستانش را بهطرز وحشتناکی شروع میکند. مهمانی آخر تابستان که پیش از شروع مدرسه برگزار شده، به خاطر تماس تلفنی با پلیس به هم میریزد و پس از این، هم دوستان و هم غریبهها از ملیندا متنفر شدهاند. حالا ماهها گذشته و اوضاع بهتر نشده است.
همه از ملیندا دوری میکنند چون منفور است؛ پستترین پستها. اما در نهایت، در آینده و باگذشت زمان، مشخص میشود که واقعا چه اتفاقی در مهمانی افتاد و حقیقت چیست؟
«حرف بزن» در ۴ فصل کلی نوشته شده که از اول تا چهارم، با نام ترمهای اول تا چهارم نامگذاری شده اند. هر ترم هم بخشهای کوچکتری را در بر میگیرد.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
دو روز آزادی داشتم، تا اینکه پدر و مادرم به این نتیجه رسیدند که نباید همه تعطیلات را بیکار در خانه لم بدهم. باید با آنها بروم سر کار. هنوز به سن قانونی نرسیدهام که کار کنم، اما برای پدر و مادرم مهم نیست. آخر هفته را در فروشگاه مامان میگذرانم و با جنسهایی سر و کله میزنم که آدمهای بدقلق پس آوردهاند. آیا در شهر سیراکیوس کسی هست که چیزی را که برای کریسمس میخواسته، گیر آورده باشد؟ اصلا اینطور به نظر نمیرسد. چون به سن قانونی نرسیدهام، مامان من را در انبار زیرزمین به کار گرفته. قرار است پیراهنها را دوباره تا کنم و آنها را با یازده سوزن محکم کنم. بقیه کارمندها طوری نگاهم میکنند که انگار یک موش کثیف هستم و مادرم من را به زیرزمین فرستاده تا جاسوسیشان را کنم. چندتا پیراهن را تا میکنم، بعد از کار دست میکشم و یک کتاب برمیدارم. نفس راحتی میکشند. من هم یکی از آنها هستم. من هم دوست ندارم آنجا باشم.
معلوم است که مامان میداند از زیر کار در رفتهام، اما موقع برگشت به خانه در ماشین چیزی به من نمیگوید. تا چند ساعت بعد از تاریکی هوا در فروشگاه میمانیم، چون مامان کلی کار برای انجام دادن دارد. اوضاع فروش افتضاح بوده. با هدفی که برای خودش تعیین کرده بود، فرسنگها فاصله دارد. اخراج و تعدیل نیرو در راه است. پشت چراغ قرمز میایستیم. مامان چشمهایش را میبندد. رنگ پوستش یکدست خاکستری شده؛ مثل لباس زیری که از بس شسته شده، در حال پوسیدن است. احساس بدی دارم که چرا لباسهای بیشتری را برایش تا نکردهام.
اینکتاب با ۲۵۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۴۴ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما