به گزارش خبرنگار مهر، مقوله جامعیت دین و نسبت آن با قلمرو دین از جمله مباحث پر ثمره کلامی ماست که طی چند دهه گذشته بیش از پیش مطرح شده است. این پرسش که آیا جامعیت مستلزم آن است که دین شخصاً خود قواعد فهم خود را بیان کند یا خیر، ما را برآن داشت تا در این زمینه گفتگویی با حجتالاسلام مصطفی دری از اساتید درس خارج فقه و اصول قم داشته باشیم که در ادامه میخوانید؛
*لطفاً در ابتدا نظر خود را در خصوص اصل جامعیت دین اسلام بیان کنید.
ما در واقع جامعیت دین را از کجا فهمیده ایم؟ از آیه «تبیان لکل شیء» این موضوع را فهمیده ایم. در خود همین مسئله جامعیت دین اختلاف است. عدهای گفته اند جامعیت دین یعنی دین در همه مسائل حتی فیزیک کوانتوم نظر داشته باشد. به نظر میآید ما هرچه تجربه حکومت دینی را ادامه داده ایم مدعیان این نظر کم شده اند و فهمیده ایم دین در برخی مسائل نظر ندارد. پس این تصور خام و بسیطی است. البته حضرات معصومین اینها را بلدند، اما ادعایی بر بیان همه نداشته اند. خود معصومین هنگام مریضی به دکتر میرفتند. حتی در روایت داریم که منزل حضرت امیر را یک یهودی تعمیر کرد. پس خود اهل بیت هم مدعی این نیستند که همه چیز را بیان کنند، لذا اگر جامعیت دین بدین معنا است که همه چیز را دین بیان کند به نظر درست نیست پس جامعیت دین در امر هدایت است.
*پس در واقع شما رویکرد جامعیت اعتدالی را برگزیده اید. حال بفرمائید آیا هدایت انسان در گرو این مسئله نخواهد بود که خود دین قواعد فهم خودش را برای ما بیان کند؟
قواعد فهم دین دو دسته است؛ نخست قواعدی که اساس فهم دین بر آن استوار است و آن قواعد عقلایی و عقلی است. همین جامعیت دین هم مبتنی بر حجیت آنها است. دوم یک سری قواعد هم که خود دین گفته و در آنها باید دقت داشت که میتوان این قواعد، مخالف با عقل باشد که اساس دین بر آن استوار است. اصول ما هم در اصول فقه دقیقاً بر همین محتوا بنا شده است. ممکن است مناقشه کنیم که فرضاً این قاعده در فلان موضوع درست نیست، اما نمیتوان گفت که کلاً همه قواعد فهم دین که از عقل مستقل استنباط شده نادرست است.
*ممکن است کسی در نقد سخن شما بیان کند که فهم دین مبتنی بر قواعد عقلی مستقل موجب انحراف شده چراکه شخص در این صورت فهم خود را بر دین تحمیل میکند و دین را درست نمی فهمد، پس باید خود را خالی الذهن کرده و همه پیش فرضها را کنار گذاشت تا حتی پیش فرضهای فهم دین را از خود دین گرفت. در این صورت پاسخ شما چیست؟
این واقعیت امر ممکنی است که پیش فرضها در فهم دخالت داشته باشد. شهید مطهری بحثی داشتند که برای نمونه فقیه یزدی با فقیه شمالی در استنباط خود تفاوت دارند چراکه پیش فرضها تفاوت دارد. این نه تنها در فقه بلکه در همه جا هست و در اصول فقه نیست صرفاً. برای نمونه در بحث فهم معنای لغت مشهور میگویند تبادر شرط است. یعنی اولین معنایی که به ذهن عرف خطور میکند، آن لفظ برای آن معنا وضع شده است. بعد برخی میگویند برای آنکه بفهمیم معنای کلمهای چیست خود را خالی الذهن کنید تا تبادر صحیح صورت گیرد. ما در همان جا مطرح میکنیم که انسان خالی الذهن یعنی انسان مرده و محال است کسی بتواند خود را خالی الذهن کند. خالی الذهن کردن غیر ممکن است. برخی امور ارتکازات است، یعنی شئون ذهنی ناخودآگاه است. محال است خود را از آن خالی کنیم. من خودم پیش فرضهایی دارم که اگر بخواهم رجوع کنم به دین و پیش فرضهای فهم دین را از دین بگیرم؛ باز همین پیش فرضهای موجود خود در آن دخالت دارد.
*در واقع شما به محال بودن دور و تسلسل استناد میکنید برای رد این نظر؟
بله درست است. در واقع اگر بگوییم که دین خود پیش فرضها و قواعد فهم خود را عرضه کرده، در این صورت من برای فهم همان پیش فرضها باز نیاز به پیش فرضهایی دارم که آنها را از قبل و از طریق عقل آموخته ام و بعد به وسیله آن به دین رجوع میکنم و اگر باز کسی بگوید خب آن پیش فرضها را هم دین باید بیاموزد این دیگر دور و تسلسل میشود و باز همان کلام مطرح میشود در اینجا.
نظر شما