پویا سرایی مدرس دانشگاه، آهنگساز و از نوازندگان مطرح موسیقی ایرانی درباره عملکرد ارکسترهای دولتی در سالهای گذشته به خبرنگار مهر گفت: بنده علاوه بر تدریس و حضور مستمر در جریان فعالیتهای موسیقایی کشور، در حوزه نوازندگی ساز سنتور به عنوان تکنواز (سولیست) هم تجربههای زیادی را در ارکسترهای مختلف از جمله ارکستر ملی ایران، ارکستر سمفونیک تهران، ارکستر مجلسی، ارکستر البرز، ارکستر فیلارمونیک و چندین ارکستر دیگر از سر گذرانده و در این چند سال نیز به صورت کامل در جریان نحوه فعالیت و مدیریت این مجموعهها در حوزههای دولتی و خصوصی قرار گرفتهام. به همین منظور تلاش میکنم درباره نحوه عملکرد ارکسترهای دولتی بر اساس این تجربههایی که پشت سر گذاشتم توضیحاتی را ارائه دهم.
وی درباره نحوه حضور شورای فنی ارکسترها در مجموعههای دولتی افزود: قطعاً با استقرار شورای فنی در ارکسترهای دولتی موافقم، چرا که ایجاد چنین شوراهایی در همه جای دنیا امری لازم و ضروری است. اما یکی از نکات مهمی که در تاسیس این شوراها میتواند مورد توجه قرار گیرد، بحث ترکیب اعضای شوراست که در نگاه من میتواند به سه بخش تقسیم شود. این شرایطی هم که به آن اشاره شد برگرفته از مطالعات و تحقیقاتی است که در کشورهای صاحب موسیقی وجود داشته و دارد و میتواند در ایران نیز مورد توجه قرار گیرد. در همین چارچوب شورای فنی یک ارکستر باید ترکیبی از افراد دارای نفوذ در حوزههای اداری و اجرایی، فنی و هنری و نمایندگان نوازندهها (کنسرت مایستر و مایستر نوازندهها) باشد و تا آنجا که به خاطر دارم چنین رویکردی به ویژه در حوزه نوازندهها زمان حضور جناب شهرداد روحانی در ارکستر سمفونیک تهران وجود داشت و به خاطر دارم در این زمینه جلسات زیادی میان و او نوازندگان سرگروه برای بررسی و آسیب شناسی ارکستر برگزار میشد که میتوانست در بهبود اوضاع کیفی نیز موثر باشد. البته در جمع فعلی شورای فنی ارکسترها عزیزانی هستند که به جهت رزومه کاری که دارند میتوانند به عنوان افرادی فنی و متمرکزتر نسبت به نحوه فعالیت ارکسترها در این مجموعهها حضور داشته باشند. اما بنده همچنان معتقدم در شورای فنی ارکسترها باید افرادی باشند که شاکله اصلی شان ترکیبی از افراد متخصص در حوزه اداری و اقتصادی، حوزه فنی و هنری و نمایندگان نوازندهها است. فضایی که مطمئنم میتواند نتایج درخشانی را برای ارکسترهای دولتی ما به همراه بیاورد.
«واقعگرایانه» یا «آرمانگرایانه»؛ مسئله این است؟
این مدرس دانشگاه افزود: آنچه در روشمندی بحث مدیریت ارکسترها میتوان به آن اشاره داشت، مبتنی بر دو رویکرد «واقعگرایانه» و «ایده آل» است که در هر صورت تمامی سیستمها بر این نکته تلاش میکنند تا وضعیت موجود را به وضعیت ایده آل بیاورند. اما بحث ما درباره ماجرای مدیریت ارکسترها این است که در این چارچوب چه پلانی باید طراحی و اجرا شود تا وضعیت موجود به وضعیت ایده آل برسد. به اعتقاد من در شرایط فعلی مدیریت ارکسترهای دولتی وضعیت ایده آل این است که باید یک مدیر هنری یا رهبر ارکستر به صورت ثابت در جریان فعالیت ارکسترها حضور داشته باشد. فکر میکنم خیلی از عزیزان کارشناس نیز بر این نظر و عقیده من هم نظر باشند.
با استقرار شورای فنی در ارکسترهای دولتی موافقم، چرا که ایجاد چنین شوراهایی در همه جای دنیا امری ضروری است. اما یکی از نکات مهمی که در تاسیس این شوراها میتواند مورد توجه قرار گیرد، بحث ترکیب اعضای شوراست که در نگاه من میتواند به سه بخش تقسیم شود وی بیان کرد: در دوره جناب علی رهبری نیز چنین شرایطی بر مدیریت فنی ارکسترها حاکم بود و ما دیدیم فارغ از نقدها و حاشیههایی که پیش آمد، گامهای اساسی برداشته شد که مخاطبان چه به لحاظ فنی و چه به لحاظ هنری شاهد یک ارکستر منسجم، دارای شخصیت و البته دارای کیفیتی بودند که به سمت و سوی ایده آل شدن پیش رفت. اما از طرف دیگری که موضوع نگاه «واقعگرایانه» مطرح است، عدهای دست به عصاتر هستند و با توجه به شرایط موجود به ارزیابی و فعالیت در حوزه ارکسترها تلاش میکنند. آنها بر این باورند که باید با وضع موجود سعی کنیم کارها را جلو ببریم که بتوانیم به وضعیت ایده آل نزدیک شویم. شرایطی که موجب شده موضوع وجود یک رهبر ارکستر ثابت مورد توجه کمتری قرار گرفته و حضور رهبر مهمان بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
سرایی گفت: من همچنان بر این باورم که در مجموعههایی چون ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر ملی ایران علیالاصول باید یک مدیر هنری با رهبر دائم در راس کار قرار گرفته باشد تا بتواند با توجه به بازخورد هنرمندان، تماشاگران و توانمندی کیفیت سازها و نوازندگان ارکستر رپرتوار تعیین کند. این همان شکلی است که اکنون در بسیاری از کشورهای صاحب موسیقی روی شیوه مدیریتی آن تاکید دارند، اما از سوی دیگر باید به این نکته هم واقف بود که با توجه به وضع موجود و شرایط بودجه فکر میکنم این شیوهای که رهبران مختلفی در کنسرتهای مختلف ارکستر حضور داشته باشند، ایده بدی نباشد اما بازهم عرضم این است که این شیوه از نظر فنی مردود است. زیرا ممکن است در این چارچوب یک رهبر ارکستر که از درجه کیفی به نسبت سطح نوازندگان ارکسترها برخوردار نیست بیاید و حتی کار را برای رهبر ارکستر کنسرت بعدی خراب کند که به اعتقاد من اگر در این شرایط کار نکند بهتر از این است که یک ارکستر با رهبر بد کاری را پیش روی مخاطبان قرار دهد. به هر ترتیب من فکر میکنم ما اکنون در فضایی قرار داریم که به آن «دوره گذار» میگویند. دورهای که باید کمی طول بکشد تا بتوانیم از ترکیب شورای فنی جدید و فعالیت ارکسترها قضاوتی داشته باشیم. من بر این باورم فعلاً باید صبر کرد تا این ارکستر سری در سرها در بیاورد و بعد به قضاوت درباره نحوه عملکرد آن بپردازیم.
کمی هم به فکر مخاطبان غیرمتخصص ارکسترهای دولتی باشیم
سرایی در بخش دیگری از صحبتهای خود پیرامون ارزیابی خود از رپرتوارهای انتخاب شده برای کنسرتهای ارکسترهای دولتی بیان کرد: درباره ارزیابی بنده پیرامون کارهایی که برای اجراهای این ارکسترها انتخاب میشود، باید بگویم بخش زیادی از این انتخاب به طرز تفکر ما و حضورمان در جهان سوم باز میگردد که اگرچه این کانسپت های موسیقی را از غرب گرفتیم اما هنوز خودمان را بر اساس این نوع موسیقی به روز رسانی نکردیم. یعنی ما نسبت به فرهنگ چند صدایی، فرهنگ فرم و آنالیز، فرهنگ بسط و گسترش و فرهنگ سازآرایی کم توجه شده و به دنبال این بودیم که فقط ارکسترداری کنیم در حالی که هم تراز با این انگیزه میبایست خودمان را هم به روز میکردیم. شرایطی که در خیلی از اتفاقات دیگر نیز شاهد آن هستیم و میبینیم که چه آسیبهایی را به ما وارد کرده است. به هر حال من گمان نمیکنم این رپرتوارها و آثاری که برای اجرای در کنسرتهای ارکسترهای دولتی انتخاب میشود، چندان مورد وثوق هنرمندان و مخاطبان جدی حوزه موسیقی باشد. البته که اساساً باید دید چه افرادی در رابطه با محتوای کنسرتها نظر میدهند که آن هم در برگیرنده چارچوبهای دیگری است. البته خیلیها بر این باورند که در ارکستر سمفونیک تهران یا ارکستر ملی باید کارهای دارای نگرش به صورت مرتب و مستمر اجرا شود در حالی که ما میتوانیم در این راستا با حفظ چارچوب الزامات و ضروریات مدیریت یک ارکستر مهم دولتی به اجراهای کارهای عامه پسندانه در کنار اجرای آثار خاص تر هم فکر کنیم. این شیوهای است که در تمام کشورهای دنیا نیز وجود دارد و آنها نیز قائل به این موضوع هستند که در کنار اجرای آثار هنری میتوانند فضای اجراهایشان را نیز طوری طراحی کنند که مخاطبان عام نیز با این کنسرتها ارتباط برقرار کنند.
وی افزود: خوشبختانه چنین روندی که به آن اشاره کردم در مقطعی از فعالیتهای ارکستر ملی و ارکستر سمفونیک نیز مورد توجه قرار گرفت و ما دیدیم در کنار اجرای آثار بزرگان موسیقی کلاسیک جهان و ایران که به شدت هم دارای ارزش هستند، آثاری نیز در قالب کارهای سفارشی، آثار موسیقایی مرتبط با موسیقی کودک و نوجوان و حتی موسیقی فیلم نیز اجرا شد که کم و بیش نیز با استقبال مخاطبان مواجه شد. اینها نکاتی است که میتوانیم بیشتر روی آنها ملاحظه داشته باشیم. شرایطی که در بسیاری از ارکستر های بزرگ اروپایی و دیگر کشورها روی آن تاکید داشته و بر این باور و اعتقادند که فرهنگ یک امر زنده است و مدام هم تغییر شکل میدهند. بر همین اساس در ارکستراسیون ها نیز تکنیکهایی اضافه شده که خیلی از آنها از قرن بیستم به بعد مورد توجه قرار گرفتهاند. شرایطی که به اعتقاد من و شاید بسیاری از کارشناسان یک تغییر نگرشی است که کسر شأن نیز به حساب نمیآید. به گمانم در این زمینه بنیاد فرهنگی هنری رودکی توانست فعالیت مثبتی داشت و اجازه داد که این نوع آثار تا حدی پیش روی مخاطبان قرار گیرد. من معتقدم دیگر وقت آن رسیده نباید دائم «عصا قورت داده» به فکر برگزاری کنسرتهایی باشیم که یک قرن پیش هم همان اجرا میشد. ما دیگر نباید از این هراس داشته باشیم که این نوع نگاه سطح پایین است. در حالی که کارهای فنی خوب و عوامپسندانهای وجود دارد که در سازآرایی کمتر از یک اثر کلاسیک فاخر نیستند. این نوع نگاه در صورت وجود یک نگاه آکادمیک، معقول و دارای مدیریت اصلاً کارهای خارج از عرفی نیستند و نمیدانم چرا نباید در ارکسترهای خودمان زده شود؟
آیا ادغام ارکسترهای دولتی در آینده شیوه درستی است؟
این نوازنده سنتور که طی سالهای اخیر علاوه بر انجام فعالیتهای متعدد پژوهشی به عنوان نوازنده در ارکسترهای دولتی و خصوصی به عنوان رهبر ارکستر و تکنواز حضور مستمری داشته در جواب سئوال خبرنگار مهر مبنی بر برنامهریزی و طراحی برای ادغام ارکسترسمفونیک تهران و ارکستر ملی ایران که در دوره مدیریت هنری علی رهبری نیز در پروسه کوتاهی مورد آزمون و خطا قرار گرفت، توضیح داد: من بر این باورم «ارکستر» و «رپرتوار» ابزارهایی هستند که در آن اندیشه و فرهنگ بازنمایی میشوند.قاعدهای که میتواند در حوزه ارکسترهای دولتی ما نیز مورد توجه قرار گیرند. اگر ما قائل به ژانری به نام «ملی» و اجرای یک موسیقی سمفونیک ایرانی هستیم، پس وجود دو ارکستر با وضعیت فعلی که داریم خیلی باهم تفاوتی ندارند. این را هم باید فراموش نکنیم که نوازندگان درجه یک ارکسترهای دولتی ما در حال حاضر به جهت زخمهای زیادی که خوردند، دیگر حاضر به همکاری با این ارکسترها نیستند. شرایطی که سطح کیفی نوازندگی ارکسترها را کاهش داده و ما در هر مقطع زمانی شاهد نزول آن هستیم. در این چارچوب هم عرض من اصلاً روی شخص خاص و رده سنی افراد نیست، بحث من شرایط کلی است که روند کاهشی پیدا کردهاند. چرا؟ چون بسیاری از این هنرمندان طی این سالها سر پول، حقوق و هزار و یک مشکلات دیگر آن قدر ضربه خوردند که همه دنبال کارهای دیگری در عرصه موسیقی از جمله تدریس و تولید آلبوم رفتهاند. ما اکنون نوازندگان درجه یک در ارکسترها کم داریم و جوانانی که باید در این مجموعهها حضور داشته باشند با تمام احترام به آنها اغلب هنرمندانی کم تجربه هستند که این به خودی خود برای یک ارکستر آسیب زننده است. به همین منظور و با علم اینکه تعداد نوازندگان توانمند بسیار کم است، بنابراین ادغام ارکسترها شاید عالیترین فکر باشد. در این چارچوب هم هرگاه به تک نوازی نیاز شد در همین ارکستر ادغام شده میتوانیم از فلان هنرمند تکنواز به صورت موقت استفاده کرده و کار را جلو ببریم. به هر حال اگر بخواهیم با این روش و کیفیت به ارکستر داری ادامه بدهیم و حقوقی را برای نوازندگان در نظر بگیریم این شیوه در شان ارکسترهای ما نیست.
نوازندگان درجه یک ارکسترهای دولتی ما در حال حاضر به جهت زخمهای زیادی که خوردند، دیگر حاضر به همکاری با این ارکسترها نیستند. شرایطی که سطح کیفی نوازندگی ارکسترها را کاهش داده و ما در هر مقطع زمانی شاهد نزول آن هستیم وی ادامه داد: من لازم است در اینجا به ذکر نمونهای هم اشاره کنم که حتی در کشورهای هم جوار ما هم روش ما را استفاده نمیکنند. مثلاً در کشوری مانند آذربایجان مجموعههای دولتی آنها یک ارکستر سمفونیکِ ملی دارند. یعنی زیر ساختهای موسیقایی آنها کاملاً فرم و ارکستراسیون داشته و با ادب و نظم خاصی کنار هم قرار میگیرند. این موارد به جهت زیر ساختی کاملاً همانند آن چیزی است که در موسیقی غربی وجود دارد، اما به لحاظ محتوای درونی شان به معنا و مفهوم مطلق کلمه «ملی» است، یعنی شما به عنوان شنونده و بیننده امکان ندارد که شک کنید اینها محتوایی غیر از کشور آذربایجان داشته باشند.
سرایی تاکید کرد: در این ارکسترها نوازنده به حد و مرزی رسیده که هم میتواند یک اثر از «باخ» و «بالر» بزند و همزمان نیز میتواند اثری از حاجی بایف را روی صحنه اجرا کند. موضوعی که در ارکسترهای دولتی ما هم میتواند مصداق داشته باشد، مگر اینکه تعریف دیگری از کلید واژه «ارکستر ملی» یا «ارکستر موسیقی ملی» داشته باشیم. به عنوان مثال اگر منظور ما از ارکستر ملی همانی است که در ارکسترگلها اجرا میشد، قاعدتاً اینطور میتوان قضاوت کرد که در کانسپت فعلی ارکسترهای دولتی ما یک نوازنده عادی ارکستر سمفونیک تهران نمیتواند آن را به طور کامل اجرا کند. چرا که شیوه نوازندگی در ارکستر ی شبیه به ارکستر گلها شیوه نوازندگی خاصی است، که فاصله بندی و کوک خاص خود را هم دارد که از یک نوازنده موسیقی کلاسیک برنمیآید. این قاعده در رهبری ارکستر هم وجود دارد، یعنی باید در این چارچوب رهبر ارکستر باید مقولهای به نام «مخالف سه گاه» یا «ابوعطا» را بشناسد وگرنه شرایط به گونهای دیگر رقم میخورد.
بنیاد رودکی و اهداف آسیب شناسی عملکرد ارکسترهای دولتی
این نوازنده شناخته شده موسیقی ایرانی در بخش بعدی گفتگوی خود ضمن اشاره به این نکته که باید هدف از این نقد و آسیب شناسی ارکسترهای دولتی مشخص شود، اظهار کرد: ما باید بدانیم منظور و هدفمان از این آسیب شناسی چیست؟ آیا میخواهیم دست بگذاریم روی کیفیت رهبری ارکستر و بگوییم که فلان هنرمند رهبر ارکستر خوب و فلان هنرمند رهبر ارکستر بدی بوده است؟ آیا واقعاً میخواهیم نوک انتقادمان را به سمت بنیاد رودکی ببریم که به اعتقاد من در این سالها عالی عمل کرده است؟ واقعاً هدف ما از طرح این موارد چیست؟ اگر دنبال پاسخ به این پرسشها در روند «روساخت» ماجرا هستیم، به نظرم اصلاً راهکار صحیح و درستی نیست. زیرا ما یک سری مسائل زیرساختی داریم که به همه این مواردی که گفتم اساساً ارتباطی ندارد. اینها به اعتقاد من به یک مجموعه زیرساختی تر و کلانتری است که میتواند دربرگیرنده هنرستانها، دانشگاهها، سرفصلهای آموزشی، شرح درسهای ما، فرهنگ سازی و فرهنگ پذیری ما درباره موسیقی طی سالهای اخیر باشد. بنابراین معتقدم در ماجرای نقد عملکرد ارکسترها به هیچ عنوان وجود یک نگاه صفر تا صدی را نمیپسندم. من بر این باورم آنچه درباره نقد کارکرد ارکسترهای دولتی متصور هستیم میتواند به سیستم آموزشی و مدیریتی ما هم بازگردد.
وی افزود: بر اساس آنچه در این گفتگو به آن اشاره شد، باید درباره عملکرد ارکسترهای دولتی چنین استنباط کرد که ما قبل از هر چیز نوازنده خیلی کم داریم. در حال حاضر هم بسیاری از نوازندگان ارکسترهای دولتی جوانند و تجربه و توانایی لازم را برای حضور در ارکسترها ندارند. در این چارچوب ارکسترهای مهم و صاحب نام اروپایی سرمشقها و سبکهایی را اجرایی میکنند که یکی از آنها مربوط به تاسیس ارکسترهای جوانان است که مانند تیم ملی فوتبال یک کشور، مکانیزمی شبیه یک تیم فوتبال جوانان را دارد که به نوعی مقدمهای برای ورود هنرمندان به عرصههای حرفهای تر است. شرایطی که در کشورمان آنچنان که باید حاکم نیست و ما در دانشگاهها و هنرستانها اصلاً ارکسترهای منسجمی نداریم که بخواهند چنین ماموریتی را ایفا کنند. این همان زیرساختی است که من دائم درباره آن بارها و بارها صحبت کردهام. شرایطی که عموماً در کشورهای صاحب موسیقی به گونهای بسیار منسجم هدایت میشود و ماجرا را به سمتی هدایت میکند که همه نوازندگان در عالیترین سطوح آموزشی و دانشگاهی در آزمونهای ورودی ارکستر شرکت میکنند. من الان منبع موثق دارم که در همین ارکسترهای دولتی ما، پیش آمده که رهبر ارکستر به نوازندهای که متاسفانه از درجه کیفی و علوم نظری مناسبی برخوردار نیست، گفته: «نوازنده محترم، شما فلان جای قطعه را اصلاً نزن، اول فقط بخوان و با اسم نُت ها فقط ریتم خوانی کن» خب اینها واقعاً در موسیقی غرب وجود ندارد و میتوان گفت که به طور کلی از این مسائل عبور کردند. اما نوازنده ما هنوز بلد نیست ریتم را بخواند.
طرح چند نکته مهم که از انتخاب رهبر ارکستر هم مهمتر است
سرایی تصریح کرد: با این وضعیت آموزشی ما در هنرستانها و دانشگاهها، اصلاً نمیتوانیم انتظار عالیتری از ارکسترهای دولتیمان داشته و همه تقصیرها را به گردن مدیریت بنیاد رودکی بیندازیم. به اعتقاد من گیر کار دقیقاً همین نقاط است. مشکل واقعاً رفتن این هنرمند و آن هنرمند نیست. در کشورهای دیگر حتی نوع سازنده سازهای یک ارکستر هم مهم است. یعنی یک رهبر ارکستر یا مدیر هنری در ابتدای کار از نوازنده فلان ساز بادی یا زهی سئوال میکند که: «سازت را از کدام کمپانی خریداری کردهای؟». پرسشی که واقعاً برای آنها مهم است. اما این پرسشها برای ما هم مهم است؟ قطعاً من میگویم نه. چون اینها یک سری کارهای زیرساختی است که ما نداریم. حتی شاید شما باور نکنید اما بخشی از نوازندگان سازهای بادی ارکسترها با سالها سابقه کار در عرصه موسیقی سازهای تخصصی خودشان را ندارند، چون واقعاً توان مالی خرید سازش را ندارد. چون برخی از این سازها به قدری گران قیمت هستند که نوازنده از پس خریداری یک ساز چندصد میلیونی بر نمیآید. الان شما میدانید قیمت یک ساز «هورن» به پول ایرانی رقم حدودی نیم میلیارد تومان میشود؟ به نظر من اینها مشکل و آسیب است. اینهاست که کار نوازنده در یک ارکستر را با مشکلات زیادی روبهرو میکند. در همین چارچوب من خبر دارم که بسیاری از هنرمندان نوازنده سازهای درجه دوم خود را سر تمرین میآورند. چون واقعاً میترسند در راه منزل به محل تمرین در همان حوالی خیابان حافظ و تئاترشهر سارقان سازهای آنها را بدزدند. باور کنید اینها مشکل است که نباید از آن راحت بگذریم. وقتی فلان نوازنده با منطقی درست حاضر نیست ساز خود را به محل تمرین بیاورد، وقتی امتحان تخصصی ساز خود را نداده، وقتی فلان هنرمند پیش نیازهای درس هم نوازی و سلفژ که مقولات بسیار مهمی در ارکستر هستند را نگذرانده پس نمیتوان انتظار بالایی از ارکسترها داشت.
این مدرس دانشگاه گفت: وقتی در دانشگاه من به عنوان یک مدرس آن مطالبی را باید به صورت عمیق و اصولی تدریس کنم اما به صورت رقیق و کم مایه به دانشجو ارائه میدهم، نتیجهاش همین شرایطی میشود که امروز در ارکسترها میبینیم. آنهایی هم که خوب هستند طبیعتاً ارکسترها را انتخاب نمیکند. بلکه به سمت و سوی جاهای کم دردسرتری چون تولید آلبوم و موسیقی پاپ میرود، مگر آجر به مغزش خورده که بیاید با حقوق بسیار ناچیز ارکسترهای دولتی فعالیت در موسیقی را انجام دهد؟ البته در این مجال زیر ساخت دیگری که به شدت روی آن ضعف داریم، وضعیت فعلی کشور ماست که این ارکستر با وضعیت موجودی که ما پیش روی خود میبینیم خیلی درست در حال حرکت است. به طوری که حقوقها با وجود تمرین سه روزه اعضای ارکسترها به صورت مرتب و مستمر پرداخت میشود، گرچه واقعاً میزان کمی دارند، اما همین کمبود میزان حقوق هم باعث میشود که میزان دلسوزی و انگیزه هنرمند هم کم و کمتر بشود.
مشکل ارکسترها انتخاب رهبر نیست
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه مشکل کنونی ارکسترها اسامی و نحوه انتخاب رهبران ارکستر نیست، تصریح کرد: اینکه بیاییم و دائم سر این موضوع داد و فریاد کنیم که آقایان چرا فلان رهبر خارجی آمد یا چرا فلان رهبر ارکستر ایرانی رفت؟ به اعتقاد من مشکل اصلی ارکسترهای ما در حال حاضر نیست. به اعتقاد من نکاتی که من به آنها اشاره کردم و به نظر هم میآید خیلی پیش افتاده است، بسیار اساسیتر از نکات روساختی ماجرای ارکسترهاست. البته آنچه که به عنوان یک امتیاز در بدنه ارکسترها احساس میشد، این بود که هنرمندانی از خارج از کشور برای رهبری ارکسترهای ما میآمدند که این حضور به ارتقای سطح کیفی ارکسترها بسیار کمک کرد. کما اینکه بسیاری از نوازندگان جوان ارکستر اعلام میکردند که ما تازه فهمیدیم رهبر ارکستر کیست. کما اینکه حضور هنرمندی به نام نصیر حیدریان از زمان حضور جناب علی رهبری در ارکسترها نشان دهنده همین توجه است که میتواند دربرگیرنده نکات مثبتی برای مدیریت ارکسترها در کنار سایر هنرمندان باشد. در سالهای اخیر خوشبختانه اقدام خوب دیگری هم انجام گرفت و آن برگزاری برخی از مسترکلاس ها و کارگاههای آموزشی بود که جزو امتیازات بنیاد رودکی در زمینه ارکسترهای دولتی محسوب میشود. این موضوعات واقعاً در سالهای قبل وجود نداشت، اما این مسترکلاس ها شرایطی را ایجاد کرد که دریچه جدیدی برای نوازندگان ارکسترها باز شود.
به اعتقاد من مشکل اصلی ارکسترهای ما در حال حاضر نیست این نیست که بیاییم و دائم سر این موضوع داد و فریاد کنیم که آقایان چرا فلان رهبر خارجی آمد یا چرا فلان رهبر ارکستر ایرانی رفت؟ سرایی در بخش پایانی صحبتهای خود به موضوع عدم حضور هنرمندان و نوازندگان توانمند سازهای ارکستر به عنوان یک موضوع آسیب شناسانه دیگر در ارکسترها اشاره کرد و توضیح داد: متاسفانه به دلیل شرایطی که پیش تر اشاره کردم، هنرمندان مطرح زیادی در این سالها زخم خوردند و به حالت قهر ارکسترهای دولتی را ترک کردند. در حالی که همه جای دنیا روال کار ارکسترها به این شکل است که نوازندگان باسابقه و مطرح تر نقش بسیار زیادی در جمع کردن یک ارکستر دارند. اما الان در ارکسترهای دولتی ما این اتفاق به شکل دیگری افتاده و دیگر هیچ هنرمندی حاضر نیست به بدنه این مجموعههای دولتی ملحق شود.
این نوازنده سنتور به استفاده بهینه از نوازندگان ارکسترهای دولتی در قالب ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر ملی در پروژههای موسیقیایی مرتبط با آثار سینمایی تاکید کرد و گفت: در همین جشنواره فیلم فجر یکی از فیلمها توانست به مدد حضور تعدادی از نوازندگان ارکستر ملی کشورمان موفق به دریافت جایزه شود. این اتفاق بسیار خوبی است که توسط آهنگساز محترم فیلم نوازندگان ارکسترها به عنوان گروه اجرایی آن فیلم انتحاب شده بودند. و چه خوب که چنین رویهای بتواند ادامه دار باشد. چرا تا قبل این فرآیند وجود نداشت؟ چرا برخی از آهنگسازان مطرح کشورمان که سابقه همکاری با ارکسترهای دولتی را هم داشتند، در سالهای اخیر برای ساخت آثارشان از اسم ارکسترها استفاده نکردند.؟
سرایی به حضور برخی از رهبران ارکستر جوان و با کفایت در ارکسترهای دولتی هم اشارهای کرد و توضیح داد: در سالهای قبل بودند هنرمندانی که حتی بدیهیات رهبری ارکستر را بلد نبودند، اما به عنوان رهبر ارکستر در برخی اجراهای ارکسترهای دولتی حضور مییافتند. همین افراد متاسفانه سالها روی صحنه رفتند و به طرز عجیب و غریبی فضا را به سمتی بردند که اصلاً خوشایند مجموعههای این چنین نبود. اما خوشبختانه کار به برخی از رهبران جوانتر سپرده شده که در نوع خود میتواند به عنوان یک امتیاز محسوب شود.
کمبود فضای تمرین برای حضور نوازنده ارکسترها در روزهای غیر از برگزاری کنسرتها در مکانهای اجرای برنامه به ویژه در تالار وحدت و پرهیز از نگاه جانبدارانه برای نقد مجموعه ارکسترها و بردن سمت و سوی همه انتقادها به رهبر ارکستر، طرح طبقه بندی نوازندههای ارکسترهای دولتی برای پرداخت حقوق و دستمزدها و حضور رهبران خارجی ارکستر در دوران رهبری و مدیریت هنری علی رهبری و شهرداد روحانی در ارکستر سمفونیک تهران از دیگر نکاتی بود که پویا سرایی در بخش پایانی گفتگوی خود درباره عملکرد ارکسترهای دولتی به آن اشاره کرد.
نظر شما