خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: لویی سورل نویسنده پرفروش فرانسوی که علاوه بر داستاننویسی، کتابهایی مستند درباره جنگ جهانی دوم، نبرد استالینگراد، هیتلر، نیروهای S.S و ... نوشته، سال ۱۹۶۷ کتابی درباره یکی از فرماندهان مهم ارتش آلمان در جنگ جهانی دوم نوشت که سال ۱۳۶۴ توسط امیرهوشنگ کاووسیفر پژوهشگر متولد ۱۳۰۱ و درگذشته به سال ۱۳۹۲، به فارسی ترجمه و منتشر شد.
کتاب سورل، با محوریت شخصیت اروین یوهانس ایوگن رومل، فیلدمارشال آلمانی با نام «رومل» منتشر شد و ترجمه فارسیاش هم توسط نشر گویا با عنوان «مارشال اروین رومل؛ سالار نبرد صحرا». پرداختن به رومل به ایندلیل اهمیت دارد که دو طرف جنگ جهانی دوم با احترام از او یاد میکنند؛ چه متحدین و چه متفقین که او را دشمن میشماردند. کتابی هم که لویی سورل درباره اینشخصیت نوشته، اثری مستند و جنگی است که نمونههای امروزیاش کتابهایی درباره دوران دفاع مقدساند که روایت راویان مختلف را از اتفاقات و عملیاتهای میدان جنگ شامل میشوند. ترجمه فارسی اینکتاب، پس از بیش از سهدهه با چاپی نسبتا جدید توسط ناشر اثر وارد بازار نشر شد.
سورل علاوه بر تاریخنگاریهای خود، از نویسندگانی چون لیدل هارت انگلیسی هم برای نوشتن اینکتاب استفاده کرده و هر دو در نوشتههای خود، رومل را تحسین کردهاند. حال علت اینتحسین چه بوده، دقیقا مشخص نیست. آلن دکو نویسنده و تاریخپژوه فرانسوی هم برای اینکتاب مقدمهای نوشته و در آن گفته محبوبیت رومل را بیشتر، دشمنان نظامی او فراهم کردهاند. دکو میگوید دشمنان رومل در وهله اول از او ترسیدند اما اینهراس کمکم تبدیل به ستایش و سپس ستایش تبدیل به محبت شد. لیدل هارت هم در نقلقولی که سورل از او در کتاب آورده، از نزاکت و ظرافت رومل گفته و به اینمساله هم اشاره کرده که اینفرمانده آلمانی برای سربازان ارتش هشتم انگلستان یک قهرمان بوده است.
مارشال رومل در آفریقا فرمانده لشگر هفتم زرهی آلمان بود که بهدلیل موفقیتهای تحسینبرانگیزش معروف به لشگر اشباح شد. اما جدا از همه موفقیتها و جوانمردیهای او، با گذشت دهههای مختلف از پایان جنگ جهانی دوم، اینسوال هنوز مطرح است که چرا راویان غربی و دشمنان آلمان در جنگ دوم، یکشخصیت خوب و مثبت را در جبهه دشمن، تبلیغ میکنند؟ پاسخ اینسوال از دو حال خارج نیست: یا آوازه خوبیها، جوانمردی و اخلاقمداری رومل چنان بین دوست و دشمن پیچیده بوده که چارهای جز گفتن حقیقت باقی نمیمانده و یا اینفرض مطرح است که متفقین دیروز برای نشاندادن چهره منفی و سیاهتر تصویرکردن هیتلر و آلمان نازی، نیاز به خلق یا بزرگنمایی چهرههای اپوزیسیون در جبهه دشمن داشته و دارند. اما در هر حال، اگر بپذیریم که کتاب لویی سورل، دربردارنده فرازهایی از راست و دروغهاست، هرچه هست، رومل فرماندهای موفق و اخلاقمدار بوده که برپایه اصول و مقررات مشخصی عمل میکرده و اینرفتار و پیروزیهای ناشی از آن، تحسین همه شنوندگان و مخاطبان گزارش عملکردهای او را در پی داشته است.
در مطلبی که از پی میآید، ضمن بررسی کتاب «رومل» بهعنوان یکمستندنگاری جنگیِ خارجی، زندگی رومل را بهطور خلاصه مرور میکنیم که در اینرویکرد، رشد و ترقی درجههای نظامی او را از سرجوخگی تا فیلدمارشالی با قلم درشت (بُولد) نشان دادهایم. همچنین در طول مقاله، به برخی تناقضهای منطقی در روایتهای غربی موجود در کتاب سورل میپردازیم.
دو جلد کتاب «رومل» با ترجمه کاووسیفر که نشر گویا در سالهای ۶۴ و ۹۸ چاپ کرد
* ۱- شخصیت و فرماندهی رومل
میگویند رومل بیشتر دوست داشته گوش کند تا حرف بزند. او شخصیتی استقلالطلب داشت و در پی جلب محبوبیت دیگران نبود. رک و راست بود و حرف راست را بیپرده بیان میکرد. رومل دارای وجدان کاری بوده و تحت تاثیر توصیههای ناموجه و سفارشات قرار نمیگرفت. او از خوشگذرانیهایی چون آشامیدن مشروبات الکلی و سیگارکشیدن فراری بود و جالب است که اینمساله ویژگی مشابه او با آدولف هیتلر بوده است چون هیتلر هم نه اهل مشروبات الکلی و نه سیگارکشیدن بود. رومل هم در جوانی نه اهل اختلاط با دختران بوده و نه اهل رفت و آمد به اماکنی چون کاباره و محافل و مهمانیهای نامناسب.
رومل، خود در محل درگیری حضور پیدا میکرد و نیروهای دشمن را در صورت محاصره، به تسلیم دعوت میکرد. او شخصیت پشتمیزنشینی نداشت و همانطور که در صفحه ۲۰۷ کتاب هم اشاره شده، هرگز منتظر نمیشد اطلاعات از کانال عادی فرماندهی به دستش برسدمارشال رومل ریسککردن را بسیار دوست داشته و هیچکتابی جز کتابهای مرتبط با امور جنگی را ملاحظه و مطالعه نمیکرده است. درباره علایقش همچنین، به تئاتر نمیرفت، علاقه چندانی به موسیقی نداشت اما ویولن مینواخت و تفریحش هم شکار بود. اسکی، کوهنوردی، شنا، قایقرانی و سواری ورزشهای مورد علاقه رومل بودند و در تمام اینورزشها همسرش نیز همراهیاش میکرد. او به سنتهای طبقاتی اجتماعی پایبند بود و از شرکت در مهمانیهای بزرگ و مجلل فرار میکرد. درباره سیاست هم باید گفت رومل، علاقه چندانی به سیاست نداشت اما راویان غربی و پیروزِ پس از جنگ جهانی دوم گفتهاند او پس از ناامیدی از هیتلر برای صلح با متفقین، به مسائل سیاسی علاقهمند شد و همانطور که اشاره خواهیم کرد وارد فاز مبارزه پنهانی سیاسی با او شد. رومل را مردی پابند به خانواده و زندگی خانوادگی معرفی کردهاند که عادت داشت پس از پایان ساعات کاری به خانه برگردد و نزد همسر و پسرش باشد. او همچنین برای اوقات فراغت خود، هنر عکاسی را هم فرا گرفته بود.
به گفته لویی سورل به نقل از منابع مورد استفادهاش برای نوشتن کتاب، رومل در تمام عمر فقط یک سرباز حرفهای ماند و جز یونیفرم ارتش آلمان، یونیفرم دیگری نپوشید. درباره جنگ هم ایننظر را داشت که یک عملِ بیمعنی و خشن است اما باید رموز آن را فرا گرفت. او در فرماندهی سختگیر و خواستار حداکثر کوشش زیردستانش بود. رومل هیچ عذر و بهانهای را از نیروهای زیردست نمیپذیرفت و هیچکوتاهیای را موجه نمیدانست. اما از نظر انسانی، با زیردستان خود روابط خوبی داشته است. درباره اینویژگی اخلاقی رومل، باید به اینفراز از صفحه ۲۰۹ کتاب «رومل» اشاره کنیم: «هیچسوالی را درباره دستورهایش نمیپذیرفت. دوست نداشت بشنود کسی بگوید که کاری غیرممکن است.»
در زمینه فرماندهی در میدان جنگ، تمایل رومل بیشتر به هجوم بود که اینویژگی گاهی تا حد تهور پیش میرفت. او قابلیت پیشبینی تحرکات دشمن را نیز داشت و میتوانست از پیروزیهای جنگی، بهرهبرداری مناسبی داشته باشد. شجاعت رومل در زمینه حضور در میدان جنگ، باعث میشد همیشه جلوی نیروهای مهاجم خود قرار داشته باشد و هنگام خطر، پیشاپیش نیروهایش باشد. کما اینکه بهدلیل اینحضورها چندینبار زخمی شد. رومل، خود در محل درگیری حضور پیدا میکرد و نیروهای دشمن را در صورت محاصره، به تسلیم دعوت میکرد. او شخصیت پشتمیزنشینی نداشت و همانطور که در صفحه ۲۰۷ کتاب هم اشاره شده، هرگز منتظر نمیشد اطلاعات از کانال عادی فرماندهی به دستش برسد. بلکه همه جا حاضر بود تا خودش شاهد عینی باشد؛ چه در هواپیما، چه در تانک، خودروی زرهی، فولکسواگن فرماندهی یا پای پیاده. نمونه بارز اینحضور همیشگی در میدان جنگ و رابطه خوب با زیردستان را میتوان در عملیات حمله به طبرق (در آفریقا) مشاهده کرد که رومل در آن، به سربازان خود برای بیرونآوردن خودروهای سنگین گیرکرده در شن و ماسه بیابان کمک کرد.
همراهی رومل با نیروهایش برای بیرونآوردن خودروی گیرافتاده در شنوماسه
* ۲- زندگی رومل از ابتدا تا شروع جنگ جهانی دوم
رومل متولد یکشنبهشب ۱۵ نوامبر ۱۸۹۱ است. او سال ۱۹۱۰ وارد خدمت در ارتش شد و همانسال به درجه سرجوخگی رسید. پایان دسامبر همانسال هم به درجه گروهبانی رسید. رومل در سال ۱۹۱۱ وارد «گریکس شوله» (مدرسه نظام) در دانتزیگ شد. ژانویه ۱۹۱۲ هم گواهینامه ستوانسومی خود را دریافت کرد. او در ۲۴ سپتامبر ۱۹۱۴ نزدیک وارن، در شرایط عجیب و در حالی که تنها یکاسلحه خالی داشت، در محوطه جنگل اقدام به حمله به سهسرباز فرانسوی کرد که بهدلیل بروز اینشجاعت، صلیب آهنی درجه ۲ دریافت کرد و چون در درگیری زخمی شده بود، به بیمارستان منتقل شد. سهماه بعد، هم بهخاطر جسارات و سرعت در تصمیمگیری، در کار رهبری سربازان هنگ خود، صلیب آهنی درجه یک دریافت کرد.
سال ۱۹۱۶ که رومل برای استفاده از مرخصی به دانتزیگ رفته بود، در ۲۷ نوامبر با لوسی ماریا مولین ازدواج کرد که دختر زیبایی نبود اما در همه کارها و لحظات مشترک، همراه شوهر خود باقی ماند و همانطور که اشاره شد، در اوقات فراغت و فعالیتهایی چون ورزشهای کوهنوردی، اسکی، سواری، شنا و دیگر رشتههای ورزشی که رومل انجام میداد، حضور داشت. رومل که سال ۱۹۱۶ و پیش از ازدواج ستوان شده بود، در سال ۱۹۱۸ به درجه سروانی ارتقا پیدا کرد و پس از دستزدن به عملیاتی که مجبور شد در آن، نیروهای پیادهاش را از آبهای یخزده رودخانه عبور بدهد، علیرغم میلش به ستاد ارتش منتقل شد و تا پایان جنگ جهانی اول در ستاد باقی ماند.
یکی از تناقضهای روایتهای غربی درباره رومل و آلمان مربوط به همینمقطع از زندگی اوست؛ یعنی زمانی که حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان در مراحل اولیه شکلگیری خود و رومل هم یکسروان ارتش بود. تناقض روایتی که لویی سورل درباره عقاید آنروز رومل آورده این است که درباره اعضای حزب ناسیونال سوسیالیست میگفت آنها بیشتر به یک باند اوباش شباهت دارند تا یک گروه منظم سیاسی و یک حزب. با توجه به اینکه آلمانِ آندوران در حال اوجگیری و رشد فزاینده عقاید ناسیونالیستی و میهنپرستانه بوده و همچنین رومل هم بهعنوان فردی معرفی شده که سیاسی نبود و با سیاست کار نداشت، چنینادعایی بهنظر درست نمیرسدرومل در سال ۱۹۲۹ مربی مدرسه نظام درسدن شد و در اینمقطع، سلسلهمطالب درسی خود را در قالب کتاب «پیادهنظام به حمله میپردازد» (Infanterie Greiffan) تدوین و منتشر کرد که علاقهمندان و مخاطبان زیادی پیدا کرد. یکی از علاقهمندان اینکتاب، آدولف هیتلر بود. رومل در زمینه تالیف کتاب، اثر دیگری با نام «جنگ بیکینه» هم دارد.
تنها فرزند ژنرال اروین رومل بهنام مانفرد، سال ۱۹۲۸ متول شد. او سال ۱۹۳۳ در درجه سرگردی ارتقا کرد و در ۱۰ اکتبر همانسال به فرماندهی گردان سوم از هنگ هفدهم پیادهنظام منصوب شد. یکی از تناقضهای روایتهای غربی درباره رومل و آلمان مربوط به همینمقطع از زندگی اوست؛ یعنی زمانی که حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان در مراحل اولیه شکلگیری خود و رومل هم یکسروان ارتش بود. تناقض روایتی که لویی سورل درباره عقاید آنروز رومل آورده این است که درباره اعضای حزب ناسیونال سوسیالیست میگفت آنها بیشتر به یک باند اوباش شباهت دارند تا یک گروه منظم سیاسی و یک حزب. با توجه به اینکه آلمانِ آندوران در حال اوجگیری و رشد فزاینده عقاید ناسیونالیستی و میهنپرستانه بوده و همچنین رومل هم بهعنوان فردی معرفی شده که سیاسی نبود و با سیاست کار نداشت، چنینادعایی بهنظر درست نمیرسد. سورل مینویسد رومل در آندوران، هیتلر را نمادی برای نجات آلمان میدانست اما معتقد بود اطراف او را اشخاص فاسد و تعدادی رهاشده از زندان گرفتهاند. اینادعا هم نمیتواند با وجود خدماتی که رومل به هیتلر و اهدافش داشته، صحیح باشد و در صورت صحتداشتنش باید پذیرفت که رومل سالها خود را فریب داده است. اما بههرحال اینادعاها، شاید آنطور که سورل روایت کرده، حقیقت داشته باشند و میتوان اینحالت را هم برای آنها متصور شد.
بههرحال، رومل در سال ۱۹۳۵ برای اولینبار هیتلر را از نزدیک ملاقات کرد؛ در مراسم یادبودی که در گوسلار برگزار شد و در آن گردان کوهستانیِ رومل باید رژه میرفت. هیتلر در اینمراسم با رومل دست داد و به خاطر انضباط و رفتار نمونه سربازانش به او تبریک گفت. رومل در اکتبر همانسال به درجه سرهنگ دومی ارتقا پیدا کرد و سپس بهعنوان استاد دانشگاه جنگ پوتسدام مشغول به کار شد. یکی دیگر از مقاطع زندگی رومل که لویی سورل تلاش کرده در آن، تضاد اندیشه و آرای رومل با اندیشه نازیها را نشان دهد، همینمقطع تدریس در دانشگاه پوتسدام است. او مینویسد هنگامی که رومل استاد دانشگاه جنگ پوتسدام بود، به او گفته شد باید به سازمان جوانان هیتلری وابسته شود و رهبر این سازمان (بالدور فون شیراخ) را در به وجود آمدن روحیه نظامی و انضباط در جوانان سازمان یاری کند. رومل یکنیروی ارتشی بود و در حزب نازی ثبتنام نکرده بود. سورل هم نوشته «سرهنگ اروین رومل که فرزند یک معلم حرفهای بود، تعلیم این جوانان را برای پرورش روحی آنان به عهده گرفت؛ ولی ضمن تعلیماتش با سلیقه خاص خود با رهبر سازمان یعنی فن شیراخ درگیری پیدا کرد.» (صفحه ۵۵) در تاریخی که سورل روایت کرده گفته میشود هیتلر در نهایت تسلیم بدگوییهای اطرافیان و شیراخ؛ و مسئولیت پرورش و تمرینات سازمان جوانان هیتلری از رومل گرفته شد.
رومل در سال ۱۹۳۷ به درجه سرهنگی رسید. او از سال ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۷ یعنی طی ۱۹ سال از سروانی به سرهنگی رسید. البته نویسنده کتاب «رومل» در مقطعی از صفحه ۳۸ اشاره کرده که رومل در سال ۱۹۱۷ به سروانی رسید و چند صفحه بعدتر، ایناتفاق را مربوط به سال ۱۹۱۸ دانسته است. بههرحال، اتفاق مهم بعدی زندگی رومل، این بود که در اکتبر ۱۹۳۸ زمانیکه آلمان با امضای پیمان مونیخ، ناحیه سودت را در چکسلواکی اشغال کرد، هیتلر او را بهعنوان فرمانده گروه نگهبانان خود انتخاب کرد. سال ۱۹۳۹ هم هیتلر دوباره از رومل خواست فرماندهی گارد امنیت شخصی او را به عهده بگیرد. رومل در ۲۳ اوت ۱۹۳۹ به درجه سرتیپی ارتقا پیدا کرد و به ستاد پیشوای آلمان منتقل شد.
سورل، امضای موافقتنامه عدم تجاوز آلمان و شوروی را در آنزمان، برای رومل غافلگیرکننده خوانده اما عجیب است که حمله آلمان به لهستان را اتفاقی خوانده که نارضایتی رومل را به دنبال نداشت. اینمولف نوشته است: «برخلاف آنچه که بعضی از خوانندگان ممکن است بر آن گمان برند، هجوم از پیش طراحی شده آلمان علیه لهستان، نارضایتی رومل را مطلقا برنیانگیخت» (صفحه ۶۰) که این هم یکی از تناقضهای روایتهای اینکتاب است. سورل در همین فرازهای کتاب نوشته رومل زمانیکه هیتلر را در بازدیدش از حمله برقآسا به لهستان همراهی میکرد، به همسرش نوشت تحت تاثیر شهامت هیتلر قرار گرفته اما پس از پیاده شدن نیروهای متفقین در نورماندی در ژوئن ۱۹۴۴ این نظرش تغییر کرد. بههرحال عاملی که نویسنده این کتاب میگوید رومل را به هیتلر نزدیک کرد، فروتنی صادقانه رومل بوده است. هیتلر برای او احترام زیادی قائل بود و رومل در ۱۵ فوریه ۱۹۴۰ به فرماندهی لشگر هفتم زرهی منصوب شد. این، همانلشگری است که نزد دوست و دشمن، لقب «لشگر اشباح» را به دست آورد.
اروین رومل همراه با همسر و فرزندش
* ۳- رومل و لشگر ارواحش
هنگامی که رومل فرماندهی لشگر ارواح را به عهده گرفت، اینلشگر با همه یگانهایش، در مجموع ۲۱۸ تانک در اختیار داشت. فرماندهی متهورانه رومل در اینیگان که جزئیاتش بهصورت گزارش در کتاب و دیگر منابع مربوط به جنگ جهانی دوم آمده، کمک بزرگی به فتح فرانسه توسط آلمانیها کرد. او خود در ۱۴ مه ۱۹۴۰ در صحنه نبرد با فرانسویها زخمی شد. چون دو خمپاره به تانکی که در آن حضور داشت، برخورد کرد و در نتیجه گونه چپ رومل جراحت برداشت. او بار دیگر در بامداد ۲۰ مه ۱۹۴۰ زمانی که با نیروهای فرانسوی و انگلیسی درگیر بود، با خطر جدی روبرو شد و تانکش در مواجهه با فرانسویها آسیب دید و چندساعتی را در محاصره دشمن ماند. با اینحال و با وجود همه اتفاقات، رومل در شب ۲۷ مه در نامهای به همسرش نوشت داخل شهر لیل است و با دوربین عکاسیاش هم، تعداد زیادی عکس گرفته است. در آننامه همچنین نوشت نبرد فرانسه تا ۱۵ روز دیگر به پایان میرسد.
توپخانه یکلشگر آلمانی دیگر، لشگر ۷ را زیر آتش گرفت. در نتیجه نیروهای رومل موشک سبز شلیک کرده و با رادیو خواستار قطع بمباران شدند. با نافرجامماندن تلاشها برای قطع بمباران، رومل خود تلاش کرد با کمک موشک سبز و پیام رادیویی، جلوی بمباران را بگیرد...یکی از مسائل تاریخی جالب درباره فتح فرانسه توسط لشگرهای زرهی آلمان که رومل هم در آن حضور دارد، مربوط به روزهای پایانی نبرد فرانسه است؛ زمانی که توپخانه خودی آلمانها، به اشتباه مواضع خودیها را زیر آتش خمپاره گرفت. ایناتفاق در صبحگاه ۲۸ مه ۱۹۴۰ رخ داد و طی آن، توپخانه یکلشگر آلمانی دیگر، لشگر ۷ زرهی یعنی نیروهای رومل را زیر آتش گرفت. در نتیجه نیروهای رومل موشک سبز شلیک کرده و با رادیو خواستار قطع بمباران شدند. با نافرجامماندن تلاشها برای قطع بمباران، رومل خود تلاش کرد با کمک موشک سبز و پیام رادیویی، جلوی بمباران را بگیرد اما حجم آتش زیاد بود و بمباران خودی، برای مدت زیادی علیه نیروهای آلمانی ادامه پیدا کرد.
در ادامه ایناتفاقات، لشگر هفتم زرهیِ رومل و لشگرهای چهارم و پنجم زرهی به محاصره لیل از سمت غرب پایان داده و یگانهای سپاه چهارم آلمان با فرماندهی فن – رایشنائو که در آن محل بودند، تقویت کردند. اینجا بود که عقبنشینی بزرگ نیروهای متفقین به سمت دانکرک انجام شد. در نتیجه فرماندهی رومل در اینمقطع، روز ۲۶ مه، صلیب شوالیه از طرف هیتلر به او اعطا شد که رومل در نامهای به همسرش اینماجرا را روایت کرده است.
رومل و دوربین عکاسیاش در نبرد فرانسه
* ۴- ورود روباه صحرا به آفریقا
پس از موفقیتهای آلمان در اروپا و در پی ضعفهایی که ارتش ایتالیا در لیبی از خود نشان داد، آلمان تصمیم گرفت به کمک این متحد خود بشتابد و مناسبترین فرماندهای که برای ساماندادن به وضعیت نابهسامان ایتالیا در لیبی انتخاب شد، اروین رومل بود. رومل در ۶ فوریه ۱۹۴۱ در جریان ماموریت جدیدش قرار گرفت و دانست باید به آفریقا برود. در نتیجه فرماندهی دو لشگر اعزامی آلمان به لیبی را که یکی زرهی و دیگری سبک بود، به عهده گرفت. همچنین قرار شد واحدهای موتوریزه ایتالیایی مستقر در آفریقای شمالی، تحت فرماندهی رومل قرار بگیرند. او هم تحت فرمان مارشال گراتزیانی فرمانده نیروهای ایتالیایی قرار بگیرد که نسبت به رومل، مقام نظامی بالاتری داشت.
سرهنگ اشمونت آجودان اصلی هیتلر، رومل را در سفر اولش به آفریقا همراهی کرد. طبق گفته سورل در کتاب «رومل»، بین رومل و اشمونت، دوستی پایداری شکل گرفت و رومل هنگامی که آجودان هیتلر به آلمان برگشت، ازطریق او پیامهای محترمانهای برای هیتلر فرستاد که چشم خود را نسبت به اطرافیانش باز کند. سورل در نکتهای که مشابه دیگر نوشتههایش درباره نارضایتی رومل از اطرافیان هیتلر است، نوشته اشمونت، همیشه از هیتلر دفاع میکرد و گورینگ، هیملر، بورمان، کایتل، یودل، هالدر و تعداد دیگری از ژنرالهای اطراف هیتلر را مسئول همه مشکلات میدانست. سورل همچنین نوشته آجودان هیتلر با ستایشهایش از پیشوا، رومل را دچار توهماتی ساخت و نگذاشت چشم و گوش رومل زودتر نسبت به هیتلر که خودش در شمار مسئولان مشکلات بود، باز شود. بههرصورت، ایننکته را هم میتوان یکی دیگر از ایرادات و تناقضات روایتهای غربی از جنگ جهانی دوم و زندگی رومل دانست.
رومل پس از ورود به آفریقا به دلیل اینکه نیروهایش بسیار کمتر از نیروهای متفقین بودند، دست به حیله جنگی زد؛ به اینترتیب که تعداد زیادی بدنه تانک سفارش داد و آنها را روی اتومبیلهای فولکس واگن سوار کرد تا از دید هواپیماهای شناسایی انگلیسی تانک به نظر بیایند و باعث ترس و وحشت در دل دشمن شوندبههرحال، رومل ۶ روز پس از انتصاب به فرماندهی آفریکاکورپس: DAK (نیروهای آفریقایی آلمانی) در ۱۲ فوریه ۱۹۴۱ وارد تریپولی در یونان شد. سپس به آفریقا رفت و پس از ورود به آفریقا به دلیل اینکه نیروهایش بسیار کمتر از نیروهای متفقین بودند، دست به حیله جنگی زد؛ به اینترتیب که تعداد زیادی بدنه تانک سفارش داد و آنها را روی اتومبیلهای فولکس واگن سوار کرد تا از دید هواپیماهای شناسایی انگلیسی تانک به نظر بیایند و باعث ترس و وحشت در دل دشمن شوند. رومل ۱۰ روز پیش از شروع حملههای موفقیتآمیزش در آفریقا، در ۱۹ مارس ۱۹۴۱ به دیدار هیتلر در آلمان رفت و گزارشهایی به او داد. سورل میگوید رومل در ایندیدار، دستوراتی هم دریافت کرد که هرگز به کارشان نبست. هیتلر در ایندیدار، نشان برگ بلوط روی صلیب آهنی به رومل اعطا کرد و بهخاطر عملیات لشگر هفتم زرهی در فرانسه از او تقدیر کرد.
رومل در ۳۱ مارس ۱۹۴۱ علیرغم دستور اکید از مرکز فرماندهی کل پیشوا مبنی بر اینکه تا رسیدن قوای کمکی صبر کرده و دست به حمله نزند، در انتظار لشگر پانزدهم زرهی نماند و با نیروهای لشگر پنجم سبک و نیروهای ایتالیایی سانتا ماریا حملهای کرد که سورل آن را حملهای چون صاعقه توصیف کرده است. در نتیجه، رومل از لیبی تا مرز مصر رسید. یکی از مواردی که گفته شده رومل در طول نبردهایش، صدای خود را بلند کرده و فریاد کشیده، مربوط به مرحله بعدی حمله یعنی فتح سیرنائیک در ۲ آوریل ۱۹۴۱ است که بهخاطر کمبود بنزین لشگر پنجم به خشم آمد. با وجود چنینکمبودهایی رومل به سرعت به پیروزیهای عجیبی دست پیدا کرد که موجب حیرت انگلیسیهای حاضر در آفریقا شد. او بنغازی، مکیلی و درنا را تصرف کرد و انگلیسیها را عقب راند.
یکی از اتفاقات جالبی که سورل در کتاب روایت کرده، ماجرای شب ۱۷ به ۱۸ نوامبر ۱۹۴۱ است که چندتن از کماندوهای انگلیسی بنا داشتند رومل را در محل اقامتش در قریه بدالیتوریا ربوده یا بکشند. در اثر حمله اینکماندوهای انگلیسی به ساختمان اشتباهی، اینعملیات ناکام ماند و ۴ آلمانی و یکی از کماندوها بهنام سرهنگ کیس کشته شدند. رومل پس از شنیدن گزارش اینهجوم، به قاضی عسکر خود رودلف دامرات دستور داد به قریه رفته و مراسم دینی مسیحی را برای آن افسر انگلیسی و چهار آلمانی کشتهشده به جا بیاورد. رومل در اینبرهه مشغول مبارزه با نیروهای ژنرالی انگلیسی بهنام اوچینلک بود؛ در حالیکه او و نیروهایش هیچکمک و پشتیبانی نداشتند و دشمن را در حال تقویت هر روزه میدیدند.
سورل، جنگ رومل را در آفریقا، «جنگ جوانمردانه» خوانده و گفته نیروهای هر دو طرف آلمانی و انگلیسی در اینجنگ، دست به بیرحمی نزدند. ارتش رومل هم فاقد ماموران S.S بود. در اینجنگ حق مجروحان محترم شمرده شد و انگلیسیها، آلمانیها و ایتالیاییها بهخاطر مجروحان با هم همکاری میکردند. همچنین پزشکان و جراحان دو طرف با هم همکاری داشتند.
نیروهای رومل در حمله دومش در ۱۱ ژانویه ۱۹۴۲ بهدلیل عدم تامین و تقویت عقبه، تحلیل رفته و او تقریبا دوسوم سربازان و سهچهارم زرهپوشهایش را از دست داد. تلفات او در اینزمان به ۳۸۲ تانک از ۴۱۲ دستگاه رسید و از هزار هواپیمای نیروهای آفریقاکورپس، ۸۰۰ فروند از بین رفت. در اوت ۱۹۴۲ در حالی که تقویت نیروهای متفقین ادامه داشت و رومل هم کمکی دریافت نکرده بود، بین انگلیسیها، ژنرال الکساندر بهجای ژنرال اوچین لک و ژنرال مونتگومری بهجای ژنرال ریچی منصوب شد. با این حال هنوز شکستها آغاز نشده بود و رومل در ۲۱ ژوئن ۱۹۴۲ بهدلیل پیروزی در طبرق، از طرف هیتلر به مقام فیلدمارشالی رسید.
جالب است که ژنرال مونتگمری انگلیسی هم شخصیت جالبی داشته و برای دشمنش رومل احترام قائل بوده است. او به گفته آلن موره هد نویسنده و تاریخپژوه استرالیایی، احترامات مبالغهآمیز را نمیپسندیده و کاربرد روشهایی را که میان مافوق و مادون فاصله زیادی ایجاد میکردند، نمیپسندید. مونتگمری با سربازها، خودمانی رفتار میکرده و با دیدنشان از اتومبیلش پیاده میشده است. او نسبت به چرچیل و وزارت جنگ انگلستان، استقلال رای داشته و ویژگی جالب دیگرش، این است که عکسی از رومل پیدا کرده بود که آن را بالای میز کار خود در خودروی زرهی و تانکش سنجاق کرده بود تا دشمن، پیش چشمش باشد. باز هم جالب است که مونتگمری هم از حیله جنگی مشابه حیله رومل استفاده کرد. یعنی هم از عامل حمله در شب استفاده کرد و هم اینکه برای فریب دیدهبانهای آلمانی، دستور داد تانکهای انگلیسی را زیر یک پوشش کامیونشکل مخفی نگه دارند و تعدادی کمی هم تانک کاذب بسازند. او همچنین برای فریب دشمن، اردوگاههای دروغین احداث کرد.
رومل در صحنه نبرد آفریقا
وقتی مونتگمری به مصاف رومل آمد، ارتش او یعنی ارتش هشتم انگلستان، ۱۱۱۴ تانک در اختیار داشت و ذخیره مهمات و امکاناتش هم تمامنشدنی بود. همچنین نیروی هوایی قدرتمندی در اختیارش بود. اما رومل فقط ۲۳۰ تانک در اختیار داشت. هنگامی هم که نبرد شروع شد رومل بهدلیل اقامت بیش از ۱۹ ماه در افریقا بهشدت بیمار شده بود و ناچار برای درمان به آلمان بازگشت. او که بهدلیل فشارها و بیداریها ممتد، مبتلا به نزله یا زکام معده و روده و دیفتری بینی و اختلال در گردش خون شده بود، گاهی بیهوش میشد. رومل در آنبرهه نهتنها کمک هایی را که خواسته بود دریافت نکرد، بلکه با اینمشکل هم روبرو بود که از نفراتش به تعداد زیادی کاسته شده بود. دو مشکل بزرگ دیگرش هم، نداشتن ذخیره کافی مهمات و سوخت بود.
بههرحال وقتی نبرد مونتگمری با قوای آلمانیِ آفریقا شروع شد، رومل در ۲۲ سپتامبر ۱۹۴۲ به آلمان منتقل شده و ژنرال اشتوم جایش را گرفته بود. رومل در ۲۵ سپتامبر ۱۹۴۲ در مرکز ستاد بزرگ پیشوا پذیرفته شد و عصای مارشالی را از دست هیتلر گرفت. رومل در ایندیدار گفت تانکهای آلمان به دروازههای اسکندریه رسیدهاند اما اگر آلمان، نیروی کمکی به آفریقا نفرستد، نمیشود وارد این شهر شد. سورل نوشته مشکل رومل نسبت به صداقت هیتلر از همینجا و همینجلسه آغاز شد چون هیتلر به او قول مساعدت و اعزام نیرو داد اما رومل معتقد بوده هیتلر اینوعدهها را فقط برای دلخوشی داده است. کمی بعد هم بهدلیل وخامت اوضاع در آفریقا و مفقود یا اسیر و کشتهشدن ژنرال اشتورم از رومل خواست به آفریقا برگردد. سورل همچنین میگوید وقتی رومل به آفریقا و بین نیروهایش بازگشت، آنها جنگ را باخته بودند و از ژنرال فریتز بایرلاین نقل قول آورده که «رومل فرماندهی نبردی را به دست گرفت که مجبور شد تمام نیروی ذخیره خود را در آن به کار بگیرد و هیچ کار دیگری هم نمیتوانست بکند.»
با وجود همه مشکلات و نبودن بنزین، رومل تصمیم گرفت در ۲۶ اکتبر ۱۹۴۲ دست به حمله سریع بزند. اما نکته مهم این بود که نمیتوانست جای خالی تانکهایی را که از دست میدهد، پر کند. رومل هم همانطور که در صفحه ۲۵۸ کتاب سورل به آن اشاره شده، در یادداشتهای خود به ایننکته اشاره کرده که تاکتیک مورد استفاده بریتانیاییها بستگی به موجودی مهمات ظاهرا تمامنشدنیشان داشته است. او در گزارشی هم که ۲ نوامبر آنسال برای هیتلر فرستاد، گفت امکانات و بنیه آفریکاکورپس در حال اتمام است و پس از ۱۰ روز نبرد ممتد با دشمنی که برتری مشهودی دارد، پیروزیهایی به دست آورده که چیزی را تغییر نمیدهند.
سورل در اشتباه روایتی دیگری نوشته: «این پیام مسخره برای نخستین بار رومل را به تردید وا داشت.» (صفحه ۲۶۰) اما اگر بهخاطر داشته باشیم، او بروز اولینشکوتردیدهای رومل نسبت به هیتلر را در صفحات پیشین و مربوط به دیدار ۲۵ سپتامبر ۱۹۴۲ عنوان کرده است. سورل در ادامه کتاب، چنینروایت کرده که رومل در یادداشتهایش گفته بهخاطر جان سربازانش، دیگر وقعی به دستور هیتلر نگذاشته و عقب نشسته استدر نتیجه چنینشرایطی رومل در شب ۲ و ۳ نوامبر فرمان عقبنشینی نیروهایش را صادر کرد و روز سوم نوامبر پیامی از هیتلر دریافت کرد که دستور داده بود عقبنشینی را متوقف کرده و به هیچراهی جز پیروزی یا مرگ فکر نکند. سورل در اشتباه روایتی دیگری نوشته: «این پیام مسخره برای نخستین بار رومل را به تردید وا داشت.» (صفحه ۲۶۰) اما اگر بهخاطر داشته باشیم، او بروز اولینشکوتردیدهای رومل نسبت به هیتلر را در صفحات پیشین و مربوط به دیدار ۲۵ سپتامبر ۱۹۴۲ عنوان کرده است. سورل در ادامه کتاب، چنینروایت کرده که رومل در یادداشتهایش گفته بهخاطر جان سربازانش، دیگر وقعی به دستور هیتلر نگذاشته و عقب نشسته است. تلاش رومل برای حفظ درنا، آجدابیا و تریپولی توسط سورل بیهوده خوانده شده است و در ادامه اتفاقات تاریخی که از پی آمدند، در سحرگاه ۲۳ ژانویه ۱۹۴۳، نیروهای هنگ یازدهم زرهی هوسارد انگلیسی به تریپولی حمله کرده و آن را تصرف کردند. چندی پیش از آن، در ۲۶ نوامبر ۱۹۴۲ موسولینی از رومل خواسته بود دست به یک هجوم سریع بزند اما رومل چنینخواستهای را رد کرده و تصمیم گرفته بود به دیدار هیتلر در آلمان برود تا با او مستقیما گفتگو کند. در نتیجه ۲۸ نوامبر جلسهای با هیتلر داشت که در آن کایتل، اشمونت (سرهنگ آجودان هیتلر که حالا ژنرال شده بود) و گورینگ هم حضور داشتند. سورل درباره اینجلسه از موشدوانی های گورینگ نوشته و میگوید هیتلر در اینجلسه سر رومل فریاد زد اما پس از پایان جلسه، بهسرعت دنبالش دوید و از او معذرتخواهی کرد. اینجلسه هم، به گفته سورل در زمینه شکلگیری عقاید ضدهیتلری رومل، تاثیر زیادی داشته است.
خلاصه اینکه رومل پس از جلسهاش با هیتلر که سورل آن را نافرجام میخواند، با بازگشت به آفریقا، پیروزی کاسرین را به دست آورد. آنزمان آمریکاییها هم در آفریقا نیرو پیاده کرده بودند. کاسرین محل نخستین برخورد ارتش آلمان با ارتش آمریکا در جنگ جهانی دوم بوده است. پس از اینکه رومل به آلمان احضار شد، فرماندهی عالی آفریکاکورپس به مارشال هوایی آلبرت کسلرینگ سپرده شد. او هم پس از اینکه از یک سو زیر فشار ارتش آمریکا و ژنرال پاتون و از سوی دیگر زیر ضربههای ارتش هشتم مونتگمری مانده بود، عاقبت تسلیم شد. در نتیجه کار نیروهای آلمانی در نبرد آفریقا تمام شد که سورل در اینباره میگوید با اینشکست، همه دستاوردهای رومل از دست رفت. آخرین نبرد رومل در آفریقا مربوط به تاریخ ۶ مارس ۱۹۴۳ است که بدون موفقیت بود و سه روز پس از آن، به آلمان پرواز کرد. رومل دیگر به آفریقا برنگشت. این آخریننبردش هم در مدنین بود و رومل بدون این که بتواند مواضع انگلیسیها را دچار مشکل ویژهای کند، یکسوم تانکهایش را از دست داد.
پس از برگشت رومل به آلمان، هنگامی که خواست برای حل مشکلات نیروهای آفریکاکورپس، به آفریقا برگردد با ممانعت نیروهای مافوق روبرو شد. سورل می گوید در ماه مه ۱۹۴۳ که آخرین نیروهای بازمانده آفریکاکورپس در آفریقا تسلیم شدند، رومل به ستاد پیشوا یا همان لانه گرگ فراخوانده شد و در جلسهای که هیتلر با او داشت، به ژنرال خود گفت حق با او بوده و کاش زودتر به حرف رومل گوش میداده است.
تصویر بازسازی و رنگیشده از عکس جنازه اروین رومل
* ۵- همراهی با کودتای نافرجام و پایان کار رومل
رومل بهدلیل عوارض حضور در آفریقا و فشارهای ناشی از فرماندهی آفریقاکورپس، هفتهفته را برای درمان در بیمارستان سمرینگ به سر برد و سپس در نوامبر سال ۱۹۴۳ به فرماندهی ارتش B در شمال ایتالیا منصوب شد. در پایان ژانویه سال ۱۹۴۴ هم به عنوان سرفرماندهی ارتش آلمان در هلند و منطقه لوار معرفی شد. اقدام و اتفاق مهم بعدی در زندگی رومل، پیوستناش به توطئهگران کودتای ۲۰ ژوئیه است که همانطور که میدانیم طرحی از جمعی از افسران و سیاستمداران آلمانی مخالف هیتلر بود که میخواستند هیتلر را از میان برداشته و با متفقین برای صلح مذاکره کنند.
فیلدمارشال اروین رومل در فوریه ۱۹۴۴ به جمع توطئهگران علیه هیتلر پیوست اما با آنها اختلافنظرهایی داشت. ازجمله اینکه موافق کشتن هیتلر نبود و میگفت باید او را دستگیر و محاکمه کرد. سورل در بخشی که مربوط به این مساله است و در صفحه ۲۷۸ آمده، به نقل از کارل اشترولین (سیاستمدار نازی و از سران توطئه) نوشته: «برای او _ رومل _ گفتم بعضی افسران ارشد و امیران نیروهای در جنگ در جبهه شرق، پیشنهاد کردهاند که هیتلر را زندانی سازند و از او بخواهند در برابر رادیو استعفایش را اعلام دارد. رومل این عقیده را پذیرفت، اما، او نه درآن هنگام و نه بعد، از طرح به قتل رساندن هیتلر آگاه نشد.»
رومل پس از عملیات اورلورد و پیادهشدن متفقین در نرماندی، تلاش کرد هیتلر را برای مذاکرات صلح با متفقین قانع کند اما تلاشش به جایی نرسید. او روز ۱۷ ژوئیه ۱۹۴۴ پس از دیدار از مقر فرماندهی ژنرال سپ دیتریش فرمانده سپاه دوم زرهی S.S در حالی که در اتومبیل خود به سمت مقر فرماندهیاش در حال حرکت بود، مورد اصابت آتش مسلسل دو هواپیمای انگلیسی قرار گرفت که در نتیجه بیهوش و به بیمارستان منتقل شد. با گذشت چند روز از کودتای نافرجام ۲۰ ژوئیه، رومل به هوش آمد و از سرنوشت نهایی و اعدام توطئهگران مطلع شد.
مدرکی از شراکت رومل در کودتا وجود نداشت اما چون یکی از سران کودتا و توطئه در بازجویی و شکنجهها نام او را برده بود، بهعنوان شریک جرم شناخته و محکوم شد. برای رومل، دو فرجام در نظر گرفته شد، یا پذیرش جرم و محاکمه، یا خودکشی داوطلبانه با سیانور که در نتیجه آن اعلام میشد او دچار سانحهای شده و درگذشته است. در نتیجه او با شرط اینکه کاری به خانوادهاش نداشته باشند و اینوعده که همسر و پسرش تحت حمایت قرار خواهند گرفت، در ۱۴ اکتبر ۱۹۴۴ با خوردن کپسول سیانور دست به خودکشی زد. البته این روایتی است که کشورهای پیروز در جنگ جهانی دوم ارائه کردهاند.
نظر شما