خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ مرضیه کیان: اگر نخواهیم اغراق داشته باشیم و نگوییم از یک ماه جلوتر، اما دیگر از یک هفته، ۱۰ روز قبل از شب چله است که تکاپوها شروع میشود؛ خانوادهها دنبال این هستند که دورهمی را در منزل چه کسی برگزار کنند، خانمها بهانه پیدا میکنند تا جمله «حالا چی بپوشیم» شأن را تکرار کنند، مرد خانه که میزبان مراسم است پی رصد قیمت میوه و آجیل و مرغ و ماهی است، خانم خانه بیشتر وقتش را در گوشی سر میکند تا در صفحات دنیای فجازی آشپزیها و دسرهای جدیدتری یاد بگیرد و به هنرنماییهایش بیافزاید و خیلی زیاد است از این دست دغدغهها که بخواهد برای آن یک دقیقه اضافهتر همه چیز را تحتالشعاع قرار دهد.
حالا ببینیم این شبی که تا این حد اهمیت دارد و خیلیها را خیلی خوشحال میکند و خیلیها را از سر شرمندگی، خیلی ناراحت، از چه زمانی شروع شده و در کجاها این جوجه شمردنهای آخر پاییز باب است؟!
یلدا قدمتی ۷۰۰۰ ساله دارد
تاریخ دقیقش را که نمیتوان مشخص کرد، اما از روی نقوش حیوانی ماههای ایرانی مانند قوچ و عقرب که روی ظروف سفالی دوره پیش از تاریخ نقش بسته، گفته میشود که قدمت یلدا به عنوان یکی از مناسبتهای ویژه تاریخی به ۵۰۲ سال قبل از میلاد برمیگردد و در دوره داریوش یکم وارد تقویم ایران باستان شده؛ هرچند که قدمت این جشن به دورهّهای پیشدادیان و کیانیان و ایزدان کهنتر از دوره هخامنشی میرسد، اما چیزی را که بهصورت رسمی میتوان نام برد دوره هخامنشی است.
از این شب به عنوان شبی مقدس هم یاد میشود، چرا که اعتقادها بر این بود که با بلند شدن ساعات شب، فرصت عبادت و رسیدگی به امور معنوی مهیا میشود.
یلدای ما و انقلاب زمستانی آنها
یلدا که برای ما ایرانیها «یلدا» نام گرفته، در خیلی از کشورها با اسم «انقلاب زمستانی» شناخته شده است و این یعنی جشنی مشابه یلدا در آن کشورها وجود دارد؛
یلدای پاکستانی: مردان پاکستانی در این شب به حمام میروند، اما حمام این شب با حمامهای معمولی فرق دارد! این حمام باید ایستاده باشد و از صبح تا بعدازظهر آخرین روز پاییز انجام شود. نکته جالب هم اینجاست که هنگامی که آب روی سرشان میریزند، تکه نانی هم باید در دستشان باشد.
یلدای چینی: چینیها در این شب دور هم جمع میشوند و چای مخصوص و نان برنجی میخورند. یک افسانه چینی هم هست که گفته میشود در این شب روح یک شکارچی به خانه روستاییها میرود تا بتواند برای زمستان سرد غذا پیدا کند.
یلدای کره جنوبی: کرهایها هم نان برنجی درست میکنند، اما نان برنجی که با لوبیا درست میشود (ولی معلوم نیست چرا به آن نان برنجی میگویند!). رسم دیگرشان هم این است که اطراف خانه آب میریزند تا با این کار، انرژیهای بد را دور کنند.
یلدای روسی: بعضی از روسها یلدا را با نیایش و خوردن نان، پنیر و عسل، چراغانی کردن کوچهها و درست کردن کلوچههای خانگی سر میکنند.
یلدای اسکاتلندی: مراسمی شبیه چهارشنبه سوری ایرانیها در اسکاتلند برگزار میشود؛ در شب یلدا مردی که حتماً باید موهای بلند و سیاه داشته باشد برای گرفتن خوراکیهای خوشمزه جلوی در خانه همسایهها میرود.
دورهمی قدیمی هم تبدیل به رؤیا میشود
از رسوم کشورهای دیگر گفتیم تا برسیم به ایران خودمان؛ مراسم حافظ خوانی و دور همی با خوراکیهای مرسومش مثل لبو و آجیل شب چله و هندوانه نمادین و انار و خرمالو.
کاری به تشریفات و لاکچری بازیهای بعضی خانوادهها نداریم، یعنی داریم! اما در این قسمت حسابشان را جدا میکنیم که به همین رسوم رایج قدیمی بپردازیم. با یک حساب سرانگشتی اگر تعداد دو خانواده را کمِ کم ۴ نفر در نظر بگیریم، با قیمت کفِ بازار باید برای همان دورهمی و خوراکیهای مرسومش و یک شام ساده که مثلاً قورمهسبزی یا مرغ باشد، چیزی حدود ۹۰۰ هزار تومان هزینه کرد. یعنی شما الان باید برای برگزاری یک مراسم ساده برای شبی که تا چند سال پیش، مزه آن یک دقیقه اضافه را تا آخر پاییز سال بعد با روح و جان حس میکردی و جز صفا و صمیمیت و خوردن نوبرانههایش چیزی در حافظه ذخیره نمیکردی، مدام چشمت به پیامهای دریافتی از بانک باشد که ببینی برای خرید بعدی موجودی کافی در حساب داری یا نه؟!
البته این شرح حالی که گفته شد برای کارمندانی ملموس است که حقوقشان پایه وزارت کار است و شغل دوم و درآمد دیگری ندارند.
با زیست اینستاگرامی دل بقیه را آب نکنید
در مقابل گروه قبلی، گروهی هستند که با فراگیری دنیای فجازی امروزی میتوان اصطلاح چشم و همچشمی را از آنها به اصطلاح زیست اینستاگرامی تغییر داد؛ گروهی که همه همتشان را خرج نمایشهای اینستاگرامی میکنند تا مبادا در این رقابت تنگاتنگ بازنده میدان نباشند! بدون اینکه حتی لحظهای خودشان را جای آن مخاطبی بگذارند که شاید صورتش را با سیلی سرخ نگه میدارد و زیر فشار زندگی گردنش جلوی خانواده کج است، یا آن نوجوانی که شب یلدا را هم مثل باقی شبها گذرانده و چشمش به جام بزرگ پسته خندانی است که در استوری فلانی با فیلترهای زرق و برقی بیشتر خودنمایی میکند.
بماند که به خاطر همین نمایشهای چند ثانیهای و آهنگ شب یلدای پِلِی شده روی آن، چقدر اسراف در میوهآراییها و مواد مصرفی میشود که لزوماً همه آنها هم خورده نمیشود.
روایتی از شهید غلامعلی پیچک، فرمانده عملیات غرب کشور خواندم که شاید ذکر کردنش خالی از لطف نباشد. مادر غلامعلی تعریف کرد: «از سر کوچه براش بستنی خریدم. بستنی رو تو آستینش قائم کرد و آورد خونه. وقتی رسیدیم خونه رو کرد بهم و گفت: «مامان بستنیم آب شد، ولی دل بچههای تو کوچه آب نشد.»
نظر شما