به گزارش خبرنگار مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمیگذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعهای از معارف ناب در زمینههای خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.
آنچه پیش رو دارید قسمت هفدهم از سخنان مرحوم آیتالله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کردهاند:
تقدیرات علمی و تقدیرات عینی
ترجمه تحت اللفظی این چند جمله این است خدای متعال پیغمبر اکرم را برگزید پیش از آنکه او را مبعوث به رسالت کند، در آن هنگام که خلایق در غیب عالم پوشیده بودند و پردههای حیرتانگیز آنها را در برگرفته بود و مقرون به نهایت عدم بودند؛ چون خداوند سرانجام کارها را میدانست و بر حوادث روزگار احاطه داشت و به جایگاه مقدرات آگاه بود، در این عالم او را مبعوث کرد؛ به خاطر اینکه کارش را به پایان برساند، و به خاطر اینکه تصمیم داشت حکمش را اجرا کند، و برای اینکه آن مقدرات حتمی را نافذ و اجرا کند.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها در این عبارات به دو مرحله اشاره میفرمایند؛ یک مرحله، مرحلهای است که هنوز مخلوقات خلق نشده بودند و هنوز انسانی در کار نبود. در چنین موقعیتی خدای متعال پیغمبر اکرم را برگزید و معین کرد که باید او خاتم انبیا باشد. مرحله دیگر در این عالم بود. بعد از اینکه آسمانها، کهکشانها، منظومه شمسی و زمین پدید آمد و زمین مستعد شد که موجود زندهای در آن به وجود آید، هزاران سال گذشت تا خدای متعال پیغمبر اکرم را مبعوث به رسالت کرد. در این مرحله میفرماید خدا او را مبعوث کرد تا آنچه را که تقدیر فرموده بود به مرحله عمل درآورد.
اصل قدر و تقدیر به معنای اندازهگیری است. در روایتی از امام هادی صلواتاللهعلیه نقل شده است که تقدیر عبارت است از مهندسی عالم. ما وقتی خودمان در عالم انسانی میخواهیم پروژه عظیمی را تأسیس کنیم، اول باید هدفمان مشخص باشد. این کار نیاز به معلوماتی دارد. مرحله علم اولین مرحلهای است که برای مقدرات کار لازم است.
بعد مقدمات لازم را بررسی میکنیم. وقتی همه اینها را در نظر گرفتیم، طرحی برای کار تصور میکنیم و به دنبال آن نقشه اجرایی طرح را آماده میکنیم. نقشه اجرایی طرح را در آخرین مرحله آماده میکنیم و بعد از آن بسمالله را میگوئیم و شروع به عملی کردن طرح مینمائیم. البته میدانیم که خدای متعال به این مراحل احتیاج ندارد تا لازم باشد که هر کدام در زمانی انجام گیرد. اصولاً زمان در کارهای خدا دخالتی ندارد. ما هستیم که به خاطر ضعف وجودی، نیاز داریم به اینکه به تدریج فکر کنیم، با دیگران مشورت کنیم تا طرحی را بریزیم و بعد نقشه عملیاتیاش را آماده کنیم. اگر امکان داشت همه این مراحل را در یک آن تصور کنیم دیگر به زمان نیاز نداشتیم؛ ولی به هر حال این مراحل از نظر عقلی بر هم مترتباند؛ یعنی اگر در یک آن هم همه این مراحل را میتوانستیم تصور کنیم، باز اینها تقدم و تأخر دارند؛ یعنی غیر از تقدم و تأخر زمانی، تقدم و تأخرهای دیگری هم هست. مثلاً وقتی با دست کلید را در قفل میچرخانیم، دست و کلید با هم حرکت میکنند؛ اما دست است که کلید را به حرکت در میآورد و حرکت دست تقدم وجودی بر حرکت کلید دارد.
ممکن است سوال شود که: چرا با اینکه خدا کارش را بدون زمان انجام میدهد و فقط میگوید: باش! و آن موجود میشود، اما درباره خلق عالم میفرماید: «خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ؛ خلقت آسمانها و زمین شش روز طول کشید»؟ اجمالاً همانطور که چند جلسه قبل عرض کردم، آن عالمی که زمان ندارد بر عالم زمان احاطه دارد. ما که در عالم زمان هستیم این تقدم و تاخرهای زمانی را درک میکنیم؛ ولی او که بر این عالم احاطه دارد، همه اینها برای او یکجا حاضر است. مخلوق در شش روز پدید میآید؛ اما امر الهی تدریج ندارد (یقول له کن فیکون). این تدریج برای مخلوق است نه برای خالق.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها برای انتخاب پیغمبر و بعثت پیغمبر به دو مرحله اشاره میفرمایند؛ مرحله اول را با تعابیر إصطفی، إجتبی و سمّاه بیان میکنند و مرحله دوم را با تعابیر أرسل، إبتعث و …. مرحله اول مرحله علم است. این معنا را نسبت به کار خدا «تقدیر علمی» گویند. یعنی خدای متعال هم در عالم علم خود، اشیا را اندازهگیری میکند که چه چیزی باید در چه جایی واقع شود، چه قدر زمان میخواهد، حجمش باید چه قدر باشد، باید با چه چیزهایی ارتباط داشته باشد و… و. این نوعی اندازهگیری است، اما در عالم علم. وقتی نقشه اجرایی تهیه و عمل شروع شد، این بخش کار هم مراحلی دارد که آن را «تقدیر عینی» گویند.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند: عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعَالَی بِمَآیِلِ الْأُمُورِ، وَ إِحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ؛ چون خدا عواقب امور را میدانست و بر همه حوادث احاطه داشت و جایگاه این مقدرات را میشناخت، در همان عالم جایگاه پیغمبر را به عنوان خاتم انبیا تعیین کرد. تا اینجا صحبت علم و معرفت است که بر تقدیر علمی منطبق میشود. اما وقتی جبرئیل بر پیغمبر نازل میشود و میگوید: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ، اینجا دیگر صحبت علم نیست؛ بلکه اینجا مرحله اجرا، پیاده کردن نقشه و عینیت بخشیدن به طرح است؛ لذا حضرت زهرا سلاماللهعلیها این مرحله را اینگونه بیان میکنند که: ابْتَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَی إِتْمَاماً لِأَمْرِهِ، وَ عَزِیمَةً عَلَی إِمْضَاءِ حُکْمِهِ؛ خدا پیغمبر را مبعوث کرد برای اینکه کار را تمام کند، چون عزم جدی داشت که آن حکمی را که در عالم علم کرده بود امضا و در عالم عین پیاده کند؛ وَ إِنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ؛ مقدرات تا به آن مرحله نهایی نرسیده قابل تغییر است. کار مهندس هم همینطور است.
وقتی کار به مرحله آخر رسید و آخرین خشت را گذاشتند دیگر کار تمام است. مقدرات حتمی یعنی چیزهایی که دیگر تغییر نمیکند. در قرآن به برخی از مقدرات حتمی اشاره شده است؛ مثلاً میفرماید: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ این اراده حتمی خداست که پیغمبر آخرالزمان مبعوث شود و دین او بر همه ادیان دیگر غالب شود، و یا میفرماید: وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ؛ ما هم در تورات و هم در زبور نوشتیم و هم در قرآن میگوئیم که وارثان این زمین شایستگاناند.
این یک قضای حتمی است. حضرت زهرا سلاماللهعلیها میفرمایند: برای اینکه این مقدرات حتمی تحقق پیدا کند خدا پیغمبر را مبعوث فرمود. اگر پیامبر در این عالم مبعوث نشده بود این مقدرات، حتمیت پیدا نمیکرد. پس میبینید حضرت دو گونه تعبیر به کار بردهاند؛ قبل از بعثت صحبت از مقدراتی است که به عالم علم الهی مربوط است؛ یعنی تقدیرات علمی. اما بعد از بعثت صحبت از مقدرات حتمی است (إنفاذا لمقادیر حتمه).
پس ما دو نوع تقدیر داریم؛ تقدیرات در عالم علم الهی و تقدیرات در عالم عین، و هر دو هم در روایات و هم در آیات مصادیق زیادی دارد. توجه به این مطلب لازم است که یک دسته از تقدیرات، تقدیرات علمی است که در لوح محفوظ و لوح محو و اثبات است. یک دسته تقدیرات علمی، تقدیرات علمی غیر حتمی است و یک دسته تقدیرات علمی حتمی؛ مثلاً وقتی برای کسی أجل معین میشود، یک أجل، أجل حتمی است و یکی أجل معلق و مشروط.
مثلاً اجلش به صدقه دادن مشروط است؛ یعنی اگر صدقه داد اجلش طولانی است و اگر صدقه نداد اجلش کوتاه است. این مربوط به تقدیراتی است که قابل تغییر است. اما بالاخره خدا میداند که آیا این صدقه خواهد داد یا نخواهد داد و عمرش چه قدر خواهد شد. این تقدیرات، تقدیرات علمی حتمی است. تقدیراتی که به مرتبه حتمیت میرسد مرتبه قضاء است. این دو مرتبه در عالم علمی، تقدیر علمی و قضای علمی است. عالم عین هم همین دو مرحله را دارد: یک مرحله مشروط دارد و یک مرحله حتمی و در مرحله آخر امضا میشود. امضا یعنی گذراندن و تمام شدن کار که دیگر برگشتی ندارد.
ارتباط بعثت و تقدیرات حتمی
حال سوال میشود: چه ربطی است بین انتخاب پیغمبر و اینکه خدا میداند مقدرات چیست و چگونه باید واقع شود؟ برای جواب باید ببینیم هدف خدا از خلقت این عالم چیست؟ گفتیم که وقتی خدا میخواهد عالم هستی را بیافریند هدف اصلی او کاملترین موجودی است که در عالم خلقت میتواند وجود پیدا کند و آن وجود مقدس پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است و چون نور آن حضرت با نور چهارده معصوم متحد است در واقع چهارده معصوم هدف اصلی خلقتاند و در مرحله بعد هم کسانی هستند که به آنها شباهت دارند، یعنی انبیا و اولیای خدا و مؤمنین خالص. بقیه هم طفیل وجود آنها هستند. اما خدا از این طفیلیها هم صرف نظر نمیکند. نه تنها از اینها بلکه اگر یک لحظه به یاد خدا باشند هم از آن یک لحظه نمیگذرد و زمینه را فراهم میکند تا یک یاالله بگویند.
در میان میلیاردها انسانی که در طول تاریخ میتوانند به وجود آیند، افراد ارزندهای پیدا خواهند شد و خدا میداند چند نسل باید بگذرد تا یک انسان خوب پیدا شود. اگرچند نسل کافر باشند، اما در نسل چهارمشان یک انسان خوب بتواند به وجود آید، خدا زمینه را فراهم میکند تا این نسل بیایند زندگی کنند تا آن انسانی که لیاقت نور خدا را دارد متولد شود. اینها از الطاف و رحمتهای بینهایت خداست.
در مرحله علم باید چه کار کرد تا انسانها بتوانند خداپرست شوند و به قرب خدا برسند؟ اولاً باید آنچه لازم است در وجودشان گذاشته شود. باید خدا به آنها عقل بدهد تا بتوانند خوب و بد را تشخیص دهند.
اما باز خدا میداند که علاوه بر عقل اینها به راهنمای دیگری هم احتیاج دارند. اگر کسانی باشند که اینها را تربیت کنند ممکن است اینها ارتباطی با خدا پیدا کنند و لایق بهشت شوند. اما اگر خدا پیغمبر را نفرستد عقلشان برای رسیدن به آن کافی نیست. اینها مطالب مربوط به مرحله علم است. این تقدیر علمی است. پس در همان طرح اولیه خلقت باید در نظر گرفته شود که مخلوقات اصیل مرتبهای از وجود هم داشته باشند که با دیگران هم ارتباط برقرار کنند و آنها را راهنمایی کنند.؛ لذا باید وجود اصلی آن مخلوقات اصیل باید مرتبه نازلهای هم داشته باشند و آن وجود جسمانیشان است. در این وجود جسمانی باید مثل سایرین باشند. والا نمیتوانند با آنها همکاری کنند.
این راهنما باید با خدا ارتباط تنگاتنگ داشته باشد؛ «وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَلَکِنَّ اللّهَ یَجْتَبِی مِن رُّسُلِهِ مَن یَشَاء؛ شما طوری نیستید که خدا غیب را بر شما آشکار کند؛ اما در میان همه انسانها تعدادی هستند که چنین استعدادی را دارند» و اراده خدا تعلق میگیرد به اینکه آنها را انتخاب کند و غیب را به آنها بنمایاند. باید آنها که سنخیتی با شما دارند بیایند و دست شما را بگیرند و هدایت کنند. در اینجا فلسفه نبوت هم روشن میشود.
روشن میشود که چرا خدا پیغمبران را برای هدایت انسانها میفرستد؟ و چرا به آنان وحی میکند و به دیگران وحی نمیکند؟ منظور از این مقدمه این بود که در طرح اولیه خلقت برای اینکه انسانهایی که بعد از میلیاردها سال تدریجاً آفریده میشوند لیاقت استعداد دریافت رحمتهای بیپایان الهی و سعادت اخروی را پیدا کنند باید نبوت منظور شود وگرنه وجود سایر انسانها معطل میماند و به هدف نمیرسند و این نقض غرض و خلاف حکمت است. تا اینجا تکلیف در عالم علم مشخص شد. حال در عالم عین باید چه کار کرد؟ برای اینکه آنچه را که خداوند طراحی کرده بود عملی شود پیامبر را مبعوث کرد
نظر شما