به گزارش خبرنگار مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمیگذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعهای از معارف ناب در زمینههای خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.
آنچه پیش رو دارید قسمت شانزدهم از سخنان مرحوم آیتالله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کردهاند:
معلم ملائکه
در مطلب گذشته عرض کردیم که از این بخش از خطبه شریف حضرت زهرا سلاماللهعلیها به دست میآید که قبل از پیدایش این عالم محسوس، خدای متعال موجود و عالم دیگری آفریده که در روایات به نام «نور» نامیده شده است. در زیارت جامعه میخوانیم: خلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین حتی منّ علینا بکم؛ خدا شما را به صورت انواری خلق کرد که به دور عرش خدا حلقه زده بودید؛ تا زمانی که بر ما منت گذاشت و شما را به این عالم آورد. در روایتی حضرت باقر صلواتاللهعلیه میفرمایند: «کُنَّا نُوراً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ قَبْلَ خَلْقِ خَلْقِهِ فَلَمَّا خَلَقَ الْخَلْقَ سَبَّحْنَا فَسَبَّحُوا وَ هَلَّلْنَا فَهَلَّلُوا وَ کَبَّرْنَا فَکَبَّرُوا؛ ما در پیشگاه خدا نوری بودیم قبل از اینکه عالم را بیافریند.
وقتی خدا خلایق را خلق کرد ما تسبیح گفتیم و آنها آموختند و تسبیح گفتند، و ما تهلیل (لااله الا الله) گفتیم و آنها آموختند و تهلیل گفتند، و ما تکبیر گفتیم و آنها آموختند و تکبیر گفتند.» درباره معنای این جمله دو احتمال وجود دارد؛ یک احتمال این است که دیگران در همان عالم انوار تسبیح و … را آموختند و همانجا تسبیح و… را گفتند.
احتمال دیگر این است که هر کس تا روز قیامت تسبیح و تهلیل گوید، به برکت تسبیح و تهلیل آنها و به یک معنا پژواکی از تسبیح و تهلیل آنهاست. این معنا حقیقتی است که از بسیاری از روایات استفاده میشود. در زیارت آلیاسین آمده است که: «فَمَا شَیْءٌ مِنَّا إِلَّا وَ أَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَیْهِ السَّبِیل؛ ما هیچ کار خوبی انجام نمیدهیم مگر اینکه سبب و راه انجامش شمایید.» این معارف، حقایقی است که در بعضی روایات به آن اشاره شده است و استبعادی که به ذهن ما میآید، به خاطر عدم شناخت امام است.
گمان میکنیم که آنها هم انسانی هستند مثل ما که کمی علمشان بیشتر است؛ اما در زیارت جامعه میخوانیم که اصلاً خلقت شما با خلقت ما خیلی فرق دارد. به یک معنا با آفرینش آنها به صورت آن انوار، کار خلقت تمام بود و بعد از آن هر چه خدا آفریده، طفیلی است که در بحث هدف آفرینش توضیح آن گذشت. اگر مایل باشید روایات بیشتری درباره عالم نور و انوار اهلبیت علیهمالسلام مطالعه کنید، میتوانید به جلد ۲۵ و ۲۶ بحارالانوار چاپ جدید مراجعه کنید.
رابطه وجود نورانی و جسمانی
ممکن است سوال شود: آن انواری که خدا در آن عالم آفرید و آنها در پیشگاه الهی حضور داشتند و حول عرش الهی حلقه زده بودند، چه نسبتی با این وجود مادی دارند که در این عالم پیدا میکنند؟ ما میدانیم اشرف مخلوقات که عزیزترین و شریفترین آن انوار و اولین مخلوق الهی است، نور پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است؛ اما پیغمبر اکرم هزاران سال بعد از خلقت حضرت آدم در یک منطقه بیابانی خشک و سوزانی متولد شد. ایشان طفل یتیمی بود که اندک اندک رشد کرد تا چهل سال از عمرش گذشت و مرد کاملی شد و آن وقت مبعوث به رسالت شد.
بعد از آن هر چه بیان میکرد، وحی الهی بود که به او القا میشد. قرآن هم میفرماید: «مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا؛ تو اصلاً نمیدانستی کتاب و ایمان چیست. ما آن را نوری قرار دادیم که موجب هدایت تو شد»، و یا در سوره ضحی آیه ۷ میفرماید: وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَی؛ تو خودت هدایتی نداشتی، خدا تو را هدایت کرد». همه اینها در این عالم در یک ظرف زمانی خاصی واقع شد. این موجود مقدس که تدریجاً در این عالم رشد کرد و به رسالت مبعوث شد، چه نسبتی دارد با آن نوری که قبل از عالم آفریده شده و منشأ همه خیرات عالم بود و در واقع هدف اصلی از آفرینش مخلوقات بود؟
با نگاه سطحی ممکن است تصور کنیم که همانطور که خاک مبدأ آفرینشی برای بدن ماست، وقتی هم خدا میفرماید: نور پیغمبر را قبل از عالم خلق کردیم یعنی مبدأ آفرینش پیغمبر نور بوده است؛ نوری را خدا خلق کرد که بعداً پیغمبر را از آن بیافریند، و همانطور که خاک خودش نه چیزی میفهمد و نه ارزش قابل توجهی دارد، آن نور هم گرچه از خاک بهتر بود، ولی کمال، قدرت و شعوری نداشت. اگر در بین موجودات مادی بخواهیم ارزشگذاری کنیم باید بگوییم: خاک در پستترین مراتب است، آتش در یک مرتبه بالاتری است و کمی بالاتر هم نور است.
وقتی میگوئیم: انسان از خاک خلق شده است، معنایش این نیست که خاک همه کمالات انسانی را دارد؛ بلکه باید انسان به تدریج آن کمالات را تحصیل کند. همچنین وقتی میگوئیم: ابلیس از آتش خلق شده است، معنایش این نیست که آتش همه کمالات را دارد؛ اما موجودی که از آتش خلق شده است ویژگیهایی دارد که موجود خاکی ندارد؛ مثلاً با سرعت حرکت میکند. وقتی گفته میشود: پیغمبر از نور خلق شده، برخی ممکن است خیال کنند گرچه آن نور از خاک و آتش بالاتر است و از نورهای این عالم پر نورتر و لطیفتر است، ولی کمالی نداشت. این نور آفریده شده بود تا بعدها وجود پیغمبر و ائمه اطهار علیهمالسلام از آن نور خلق شوند. همان طور که خاک و آتش، مادهای ابتدایی است و به آنها کمالی نمیبخشد و فقط آتش مقداری شریفتر است، این نور هم گرچه شریفتر از خاک و آتش است، ولی صرفاً مادهای ابتدایی است. خدا به پیامبر و امامان افتخار داده و منشأ وجودشان را چیزی بهتر از خاک قرار داده است!
اما وقتی اوصافی که در روایات برای آن نور ذکر شده است را میخوانیم، میفهمیم آن نور حقیقتی بالاتر از این نور ساده دارد. امام باقر سلاماللهعلیه فرمودند: فلما خلق الله الخلق سبحنا فسبحوا؛ اما در روایتی دیگر علت تسبیح گفتن را هم بیان میکند. میفرماید: وقتی خدا ملائکه را خلق فرمود و آنها عظمت نور ما را دیدند، در مقابل این عظمت خضوع کردند. ما تسبیح گفتیم تا بفهمند که ما مخلوقیم. از لحن کلام استفاده میشود که ملائکه وقتی عظمت نور ما را دیدند گمان کردند ما خدا هستیم؛ برای اینکه بفهمند ما بندهایم، ما تسبیح گفتیم؛ آنگاه آنها هم یاد گرفتند و تسبیح گفتند. این معانی با آن تصور که آن نور مثل خاک و آتش، صرفاً منشأ پیدایش جسم پیغمبر در این عالم بوده، خیلی متفاوت است. آن نور، نوری است که بعد از خلقت آن، همه برکات طفیل آن است؛ حتی ملائکه مقربین تسبیح خدا را از آنها یاد میگیرند و اگر آن احتمالی که بنده عرض کردم قابل قبول باشد نه تنها تسبیح ملائکه، بلکه تسبیح هر مخلوقی، پژواکی از تسبیح آنهاست.
نسیمهای دیار دوست
گاهی انسان حس میکند نسیمی به روحش میوزد. در روایات هم آمده که: «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا؛ گاهی خدا نسیمهایی برای شما میوزاند؛ خودتان را در معرض آن نسیمها قرار دهید!» گاهی انسان احساس میکند که دوست دارد عبادت کند، نماز بخواند و به یاد خدا باشد.
گاهی هم برعکس، از عبادت اشمئزاز پیدا میکند. تفسیر این موضوع در فرهنگ اسلامی و به خصوص فرهنگ شیعی ما این است که آن نسیمها نسیمهای رحمتی است که به واسطه ملائکه رحمت میوزد، و حالت اشمئزاز از خوبیها، وساوس شیطانی است که از انفاس رذیله و پلید شیاطین پخش میشود. اگر در این جمله دقت کنیم که فرمود: «فما من شیء الا و انتم له السبب؛ هیچ خیری از ما سر نمیزند مگر اینکه سبب آن شمایید»، معلوم میشود که همه خوبیها از برکت توجهات صاحبالامر عجلاللهتعالیفرجه است.
او این انوار پاک را در عالم پخش میکند؛ ولی همه ظرفیت دریافت آن را ندارند. هر وقت دل پاکی داشته باشیم آن نور را میگیریم؛ آنگاه انگیزه کار خیر پیدا میکنیم. در زیارت جامعه میخوانیم که: و جعل صلاتنا علیکم و ما خصنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا و طهارة لانفسنا و تزکیة لنا و کفارة لذنوبنا؛ همین که ما میگوئیم: اللهم صل علی محمد و آل محمد، و همین که در دلمان نسبت به اهلبیت علیهمالسلام احساس محبت میکنیم باعث میشود که آفرینش ما به وسیله این ولایت پاک شود.
آن کسی که این ولایت را ندارد این پاکیزگی وجود را ندارد. گویا نفس ما آلوده و پلید است و با ارتباط با اهلبیت علیهمالسلام آن آلودگیها برطرف و پاک میشود (طهارة لانفسنا و تزکیة لنا) و این باعث رشد و بالندگی ما میشود و نهایتاً کفاره گناهان ما قرار میگیرد (و کفارة لذنوبنا).
وقتی میلیاردها انسان در اثر محبت به اهلبیت علیهمالسلام تا روز قیامت از آلودگیها پاک میشوند و این محبت، کفاره گناهانشان قرار میگیرد، خود آن بزرگواران باید چه عظمتی داشته باشند که صلوات بر آنها این قدر اثر دارد. «و بلغ الله بکم اشرف محل المکرمین و اعلی منازل المقربین و ارفع درجات المرسلین حیث لا یلحقه لاحق و لا یفوقه فائق و لا یطمع فی ادراکه طامع؛ خدا شما را در مرتبه و درجهای قرار داده است که از همه انبیا و مرسلین بالاترید. از همه ملائکه مقربین بالاترید. جایی که هیچکس از آنجا بالاتر نمیتواند برود. نه تنها بالاتر نمیتواند برود، بلکه طمعی هم به رسیدن به آنجا ندارد!»
سوال این بود که آن نور با آن عظمت، با وجود جسمانی چه نسبتی دارد؟ اولاً: باید بدانیم که اطاعت، عبادت، رشد و کمال، و متقابلاً عصیان، سقوط، عذاب و … همه مربوط به این عالَمی است که ما در آن زندگی میکنیم. تحولات، تغیرات، تکاملات و حرکات، همه از آنِ اینجاست.
اگر میگوئیم پیغمبر اکرم بر اثر عبادت تکامل پیدا کرد و در سن چهل سالگی استعداد رسالت پیدا کرد، اینها مربوط به این عالَم است. در عالم نور به حسب فرضیهای که دیشب عرض کردم اصلاً تقدم و تأخر زمانی نیست که بگوییم: «آن نور اول خلق شد. پس بعد چه طور نطفه و جنین شد؟» آن نور وجودی است که بر همه این وجودها احاطه دارد. آنچه در این عالم واقع میشود یک شعاعی از اوست. نمود آن نور در این عالَم که عالَم حرکات و تحولات است، این خواص را دارد.
همه مراتبی که در اثر عبادت و غیر عبادت پیدا میشود، برای این وجود مادی و این جهانی است. آن وجودی که در عالم نور است تکلیفی مثل تکلیف ما ندارد. آن وجود آئینه نور خداست. اگر گفتیم آن وجود، نور، علم و احاطه دارد، معنایش این نیست که این بدن مادی و وجود جسمانی این جهانی او هم همینطور است. این وجودش در ظاهر مثل دیگر وجودات این جهانی است. مثل بقیه ابتدا به صورت نطفهای است. بعد جنینی تشکیل میشود و متولد میشود، رشد میکند و بالاخره از دنیا میرود. کل این مراحل پرتویی از آن وجود نورانی است؛ به همین دلیل است که ما موظفایم بر پیغمبر اکرم صلوات بفرستیم. این صلوات دعاست؛ دعا میکنیم که خدا رحمت خاصش را بر پیغمبر نازل کند. آیا پیغمبر آن رحمت را دارد یا ندارد؟ اگر منظور وجود جسمانی حضرتش باشد، هنوز آن رحمتی که ما طلب میکنیم به او نرسیده است و در اثر دعای ما میرسد. این مطلب یک لایه پنهان هم دارد و آن اینکه دعا کردن ما توفیقی است که خدای متعال به ما میدهد و خداوند آن توفیق را به برکت آن انوار مقدس به ما عطا میکند. اما به حسب عوامل این عالم، دعای ما در حق رسول الله مستجاب میشود. اینکه صلوات بهترین ذکر است به خاطر این است که از طرف هر کسی که باشد قطعاً مستجاب میشود و یکی از برکاتش هم این است که موجب تزکیه و کفاره ذنوب ما میشود.
قبولی نماز به برکت صلوات
در تشهد مستحب است که بگوییم: و تقبل شفاعته وارفع درجته. ما از خدا میخواهیم که درجه پیغمبر را عالیتر کند. اگر ایشان به همه خیرات رسیده است، چرا از خدا میخواهیم که درجهاش بالاتر برود؟ در این صورت دعا لغو است.
منظورِ این دعا، درجاتی است که در این عالم حاصل میشود. ما حقیقت صلوات را نمیدانیم؛ اما همین اندازه میدانیم که هدیهای است که خدا به پیغمبر میدهد، و این برای ما شرف و افتخار است. اگر درک کنیم، بالاترین توفیقی که نصیب ما میشود توفیق فرستادن صلوات است.
اگر نماز ما هم به برکت صلوات در تشهد پذیرفته میشود تعجب نکنید؛ چراکه در زیارت جامعه میخوانیم: جعل صلاتنا علیکم و ما خصنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا و طهارة لأنفسنا و تزکیة لنا و کفارة لذنوبنا.
ممکن است سوال شود که: چگونه اینها این قدر عظمت دارند؟ جواب این است که: آیا خدا باید موجودی را که از هر جهت اشرف از همه مخلوقات باشد خلق کند یا نکند؟ اگر بخواهد خلق کند، نتیجهاش این عظمت خواهد بود، و اگر نخواهد خلق کند، مگر بخیل است که این کار را نکند؟ وقتی چنین توانایی داشته باشد، چه انگیزهای میتواند داشته باشد و چه وجه عقلایی دارد که این کار را نکند؟ حال که میتواند چنین مخلوقی خلق کند، اگر خلق کند کار خوبی کرده است.
نظر شما