خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: در قسمتهای پیشین اشاره شد که نقد به فلسفه در تاریخ تفکر اسلامی قدمتی به اندازه خود فلسفه دارد. از همان عصر ابتدایی ترویج فلسفه در تمدن اسلامی و ترجمه متون یونانی، بجز فیلسوفان مسلمان که توجه جدی به فلسفه داشته و در شرح و بسط آن اقدام کردند و تلاش وافری در جمع میان فلسفه و دین داشتند، متکلمان و حتی برخی از شاگردان ائمه نیز توجهی به فلسفه – منتها اینبار از زاویه نقادی – داشتهاند. از جمله آنها میتوان به فضل بن شاذان نیشابوری اشاره کرد که گویا توفیق درک محضر چهار امام معصوم را داشت و کتاب «رد علی الفلاسفة» از اوست.
در تاریخ داریم که برخی از بزرگان مذهب امامیه نیز بخشی از کار فکری خود را در این جهت متمرکز کرده بودند. شخصیتهای مهمی چون شیخ طوسی (شیخالطائفه)، مرحوم مقدس اردبیلی، علامه طبرسی، شیخ صدوق و بسیاری دیگر از متقدمین و امروزه نیز اکثر مراجع تقلید چون؛ آیات عظام آقایان وحید خراسانی، صافی گلپایگانی، مکارم شیرازی، سیدصادق روحانی و… در نقد فلسفه نوشته و گفتهاند. ویدیویی نیز از آیتالله وحید خراسانی موجود است که در آن طلبهای از این مرجع عالی شیعیان در خواندن فلسفه میپرسد و وی پاسخ میدهد که فلسفه کشک است و هرچه هست در آیات و روایت است. شاید بتوان این تفسیر را از این سخن داشت که علم فلسفه جایگاهی در کسب معرفت دینی ندارد.
اما در قسمتهای پیشین درباره مکتب تفکیک صحبت شد و نقدهایی که بعضاً این مکتب به فلسفه دارد. در قسمتهای بعدی نیز بازهم از نقدهای جزییتر این مکتب سخن به میان خواهد آمد. همچنین درباره نقدهای این مکتب و بزرگ آن یعنی میرزا مهدی اصفهانی بر نقدها و رویکردهای دیگر منتقدان فلسفه، از جمله شیخ احمد احسایی نیز صحبت شد. در این قسمت نقد یکی از منتقدان فلسفه بر روش میرزا مهدی اصفهانی منتشر میشود و منتقد نیز اکنون یکی از چهرههای مشهور حوزه علمیه قم است یعنی آیتالله حسن میلانی.
معرفی منتقد
شیخ حسن میلانی (متولد ۱۳۳۸) همشهری عصر جدید فضل بن شاذان است. او از پیش از انقلاب وارد حوزه علمیه قم شد و پس از طی دوره مقدمات، دوره سطح را از محضر آیات پایانی، اعتمادی، ستوده، مدرس افغانی، اشتهاردی، حجتی زاده، صافی اصفهانی، مروج الشریعه، سبط الشیخ و… استفاده کرد و در دوره خارج از محضر آیات عظام وحید خراسانی، بهجت، شیخ هاشم آملی و اسماعیل پور بهره برد.
پیروان میرزای اصفهانی در طریق معرفت خداوند تعالی و رابطه خالق و خلق، دقیقاً همان راهی را میروند که فلاسفه رفتهاند، چرا که ایشان نیز منکر معنای حقیقی خلقت و آفرینش بوده، و وجود اشیا را به نفس وجود خدا میدانند، نه به آفرینش الهی وی علاوه بر دروس فقه و اصول و کلام، اهتمام جدی و دائمی به تدریس و تدرس و مباحثه کتب عقاید و معارف و متون کتب وحی، و مطالعه و تحقیق در قرآن و روایات اهل البیت علیهم السلام تحت اشراف مستقیم حضرت آیت الله بهجت و برخی اساتید دیگر داشته است. میلانی هم اکنون به تدریس سطح و خارج عقاید و معارف و کلام و فلسفه و عرفان و مبانی سیر و سلوک، و تدریس تفسیر قرآن کریم و توحید مرحوم صدوق، و تدریس مباحث فرق و ادیان، و نقد تصوف و شیخیه، در حوزه علمیه قم اشتغال دارد. از جمله تالیفات منتشر شده او میتوان به این عناوین اشاره کرد: «سراب عرفان: نگرشی به مباحث وحدت وجود، عقلگریزی و جبرگرایی عارفان در کتاب مقالات دکتر حسین الهی قمشهای»، «فراتر از عرفان: خداشناسی فلسفی و عرفانی از نگاه وحی و برهان»، «معرفه الله تعالی بالله لا بالاوهام الفلسفیه و العرفانیه»، «چرا مرا آفریدند؟ و اسیر رنج و بلا نمودند»، «کدامین تفکیک؟»، «نقدی بر اندیشههای دکتر محمد صادقی تهرانی»، «اثبات توحید و بطلان وحدت وجود»، «کفایة الحکمة در نقد مبانی نهایة الحکمة و بدایة الحکمة» و… نقدهای این قسمت از پرونده مواجهات از جزوه «شناخت اجمالی کلام، فلسفه و عرفان» علامه شیخ حسن میلانی انتخاب شده که اوایل دهه ۹۰ منتشر شده بود.
نقد میلانی بر میرزا مهدی: آیا خداوند نمیتواند چیزی خلق کند؟
الف) نظریه مکتب ایشان این است که جز وجود خداوند هیچ وجودی در کار نیست. و خداوند نمیتواند هیچ چیزی خلق نماید، و الا لازم میآید وجود خودش محدود شود.
ب) در مکتب مذکور پیمودن راه استدلال عقلی و برهانی، و کسب یقین به معارف الهی از طریق آن، صرفاً ضلالت و گمراهی و طریق مجانین است، در این مکتب تمامی تصوّرات و تصدیقات، ضلالت و جهالت است. و حتی در مورد معرفت واقعی خداوند باید در حالت نفی تعقّل و تفکّر، کنه وجود خداوند را در وجود خود یافت و وجدان کرد. و اینک تفصیل مطالب ایشان:
وحدت وجود و انکار معنای حقیقی خلقت
پیروان میرزای اصفهانی در طریق معرفت خداوند تعالی و رابطه خالق و خلق، دقیقاً همان راهی را میروند که فلاسفه رفتهاند، چرا که ایشان نیز منکر معنای حقیقی خلقت و آفرینش بوده، و وجود اشیا را به نفس وجود خدا میدانند، نه به آفرینش الهی. چنانکه میگویند:
«کائنات از جهت ذات، بدون اینکه جعل و آفرینشی در کار باشد موجود و محقّق به خدایند. و همین است جاعلیت ذاتی بدون فعل خداوند… ذات مجعولاتی که به این غیر موجودند مجعولیت ذاتی میباشد بدون اینکه جعل [خلقت] و فعل و تأثیر و مانند اینها باشد.» (۱)
هر گاه به این وجود [صادر اول] از نظر شکل و صورت و این بودن آن نگاه کنی، ناچار باید آن را نور محمد و مخلوق بدانی و حق نداری بگویی که آن خداست… و اگر نظر به اصل نوریت و وجود آن کنی و از تعین و شکل آن چشم بپوشی، به طور کلی از خلق صرف نظر کرده و به خدا توجه نمودهای. (۲)
اتباع میرزای اصفهانی تنها راه واقعی معرفت را جدا شدن از تفکّر و تعقّل میدانند، بلکه واقعیت را فقط شهود نفسی خود میدانند و نام این شیوه نادرست را هم حجیت ذاتی عقل! و شناخت عقل به عقل، و شناخت وجود به وجود، و معرفت خدا به خدا میگذارند غیر از خدا و وجود او هیچ چیزی نیست وگرنه لازم میآید خدا محدود باشد. (۳) هیچ وجودی نیست مگر وجود خدا. (۴)
قاعده (سنخیت) در اعطای حق، کمالات نوری را، جاری است، انوار علم و حیات و سایر کمالات نوری علم ذاتی حق و اشراقات ذاتیه اوست. (۵)
نور خدا همیشه مطلق غیر متعین است، در عین این که این مخلوقات اسماً و تعینات و صفات اویند. (۶)
در واقع و نفس الامر، با قطع نظر از شکلها و محدودیتها… او [محمد صلی الله علیه وآله] خدای تعالی است. (۷)
در عالم به هیچ وجه شرک نیست. (۸) در شیطان هم نور وجود دارد. وجود نور است. (۹) حتی شمر هم دارای نور ولایت است. (۱۰)
اگر در مقابل و به محاذات علم و قدرت خدا، علم و قدرت و وجود دیگری باشد لازم میآید که خدا علم و قدرت و وجود خودش را واجد، و علم و قدرت و وجود دیگران را فاقد باشد، پس در خدا ترکیب پیش میآید… بنا بر این غیر وجود و نور و علم و قدرت خدا، وجود و نور و علم و قدرت دیگری نیست.
بر همگان روشن است که اختلاف اساسی مکتب وحی و برهان با فلسفه و عرفان، و در صدر ایشان با خود صدر الفلاسفه، در این است که مکتب وحی و برهان میگوید همه ما سوی الله مخلوق خداوندند و او آنها را «لا من شیء» یعنی بدون سابقه وجودی آنها آفریده است. امّا فلسفه و عرفان منکر معنای حقیقی خلقت است، و اشیا را در مقابل خداوند موجود نمیداند، بلکه آنها را مانند معنای حرفی، قائم به خدا، و در حقیقت جزء خدا میداند نه مخلوق او. پیروان میرزای اصفهانی در این جهت نیز تابع ایشانند و میگویند:
کائنات اعم از پیغمبر یا غیره ظلاند… قائم بالذات نیستند. قائم به غیرند... رتبه بشر، رتبه حیات و وجود نیست. بنا بر این چنانچه قائل به این مطلب باشیم شرک محض است. (۱۱) و معنای بالغیر بودن در عالم تشبیه، مانند سایه شیء است. (۱۲)
ملاصدرا… میگوید ممکنات، وجود امکانی، وجود رابطه است، اصلاً معنای حرفی محض است، معنای حرفی استقلال به هیچ وجه ندارد. حرف هو القائم بالغیر. (۱۳) ملا صدرا میگوید وجود امکانی مثل معنای حرفی است، کنهش بالغیر است، اینجا درست فهمیده. (۱۴)
در حقیقت وجود نخواهد شد که چیز دیگری موجود باشد. در نور شمس وجود، وجود دیگری موجود نمیشود و الا اجتماع نقیضین میشود. (۱۵)
حقیقت مختص ذات خداوند است. ذات مختص حضرت ربّ العزه میباشد. پس تو ذات، خدا هم ذات؟ تو حقیقت، خدا هم حقیقت؟ نه نه نه. غلط محض است کفر محض است. اگر چنین باشد پس تو هم مقابل خدایی. تو یکی خدا هم یکی! (۱۶)
سوفسطائیگری و کشف و شهود
اتباع میرزای اصفهانی تنها راه واقعی معرفت را جدا شدن از تفکّر و تعقّل میدانند، بلکه واقعیت را فقط شهود نفسی خود میدانند و نام این شیوه نادرست را هم حجیت ذاتی عقل! و شناخت عقل به عقل، و شناخت وجود به وجود، و معرفت خدا به خدا میگذارند:
تمامی معقولات بدیهی و ضروری، ظلمت است، و کشف کردن حقیقتهای نوری یا ظلمانی با آنها عین باطل میباشد. و طلب معرفت از این راه، عین گمراهی و ضلالت آشکار است، چرا که آن کج راهه و روش دیوانگان است. (۱۷) تصورات و تصدیقات هیچ نتیجهای ندارند جز یقین، و هیچ امانی هم از خطای یقین در کار نیست. (۱۸)
برای فهم حقیقی مطالب عالم اظله و اشباح راه منحصر در تجرید و خلع بدن و وجدان نمودن خویش است… در این حالت خودتان را وجدان میکنید و روزنهای از آن مقام اظله و اشباح را خواهید فهمید. من متغیرم پس مغیر دارم، اینها تمام صور عقلیه است. اینها وجدان خدا نیست. (۱۹)
این راه فقط تجرید میخواهد تجرید از علایق، خلاص شدن از علایق، همه علایق را بر طرف کردن، این راهش است. بعد منتظر بودن است که ببیند از حق چه میریزد توی دلش. (۲۰)
عین خود خدا را یافتند نه مفهوم واجب الوجود، و نه مفهوم مصداق. (۲۱) یافتن خدا تنها از سیر وجدان میسّر است (نه عقل و…) (۲۲)
تا انسان معتدل است و هوشیاری دارد، هرگز کسی نمیتواند به او بگوید که تو خدایی! (۲۳)
مشاهده او ولهی و اندکاکی است و انسان چیزی نمیتواند بگوید. (۲۴) خداوند تعالی… به ذات خود ظاهر است. (۲۵)
مراد از فطرت توحیدی، معرفت و شناخت میباشد نه عقیده به خدا. (۲۶) این مشاهده قلبی بدون واسطه هر گونه تصور و مفهومی انجام مییابد. (۲۷)
پس اعتقاد به محال بودن معرفت خدا و بستن باب معرفت کنه ذات خدا… باطل است. (۲۸)
سند مکتب میرزای مهدی اصفهانی و سایر وحدت وجودیان معاصر
شکی نیست که حفظ سلسلهها و مراتب و روابط خاصّ مرید و مرادی و لو اینکه تحت عنوان استاد و شاگرد باشد و لزوم رعایت اجازات (۲۹) از اصول ضروری و مسلم مرام متصوفه است، و این مسأله هم، خلاف ضروریات مبانی اسلام و مکتب اهلبیت علیهم السلام میباشد. با این حال باز هم مکتب میرزای اصفهانی از این رویه نادرست پیروی کرده، چنانکه گاهی در مکتب ایشان هم ادّعا میشود میرزا مهدی اصفهانی پس از روی گرداندن از فلسفه و عرفان، در عالم لا فکری به خدمت شخصی به نام صاحب علم جمعی میرسیده، و از او کسب معارف مینموده است. و جالب این که بر اساس آنچه در کتاب تقریرات، به طور رمزی و سری بیان شده است، استاد و سر سلسله این مکتب نیز، جز استاد عرفای وحدت وجودی دوران معاصر (جولایی گمنام و مشکوک الهویة) کس دیگری نیست. همانها که میرزا به شدّت ادّعای مخالفت با آنها را داشته، و بر بطلان و انحراف آنان تأکید میورزیده است. چنان که در کتاب «طرائق الحقایق» که تألیف رحمت علی شاه نعمت اللهی شیرازی است، و در بیان طریقه صوفیان شاه نعمت اللهی، و شرح حال مشایخ و اقطاب صوفیه نگاشته شده است و نیز در کتاب «لب اللباب» میخوانیم:
اگر تحمّل علوم اهل بیت علیهم السلام از راه مراجعه به کتب اخبار و روایات بوده است که قطعاً تحمل و پخش آنها سالها و بارها قبل از وجود میرزا انجام یافته است، و اگر از راه کشف و شهود و تجرید و خلسه و… بوده است، پس بر چه اساسی آقایان با شیخیه و صوفیه و عرفا مخالفت و مبارزه میکنند؟ حدود متجاوز از یکصد سال پیش در شوشتر… آقا سید علی شوشتری... به تصدی امور عامّه از تدریس و قضا و مرجعیت اشتغال داشته. یک روز ناگهان کسی در منزل را میزند... در را باز میکند میبیند شخص جولایی بافندهای است... میگوید: فلان حکمی را که نمودهاید طبق دعوی شهود... صحیح نیست... ملک متعلق به طفل یتیمی است و قباله آن در فلان محل دفن است. این راهی که شما در پیش گرفتهاید صحیح نیست... و میرود. آیت الله در فکر فرو میرود این مرد که بود و چه سخنی گفت؟ در صدد تحقیق برمیآید. معلوم میشود که در همان محل، قباله ملک یتیم مدفون است و شهود بر ملکیت فلان، شاهد زور بودهاند. بسیار بر خود میترسد... شب بعد... جولا در میزند میگوید: آقا سید علی شوشتری، راه این نیست که شما میروید. و در شب سوم... جولا میگوید: معطل نشوید... به نجف اشرف مشرف شوید و وظایفی را که به شما گفتهام انجام دهید و پس از شش ماه در وادی السلام نجف اشرف به انتظار من باشید... مرحوم شوشتری... در اولین وهلهای که وارد نجف اشرف میشوند، در وادی السلام هنگام طلوع آفتاب مرد جولا را میبیند که گویی از زمین جوشیده و در برابرش حاضر گردید و دستوراتی داده و پنهان شد. مرحوم شوشتری... طبق دستورات جولا عمل میکنند تا میرسند به درجه و مقامی که قابل بیان و ذکر نیست... استاد بزرگوار عارف بی بدیل مرحوم حاج میرزا علی آقا قاضی تبریزی از شاگردان مکتب مرحوم آقا سید احمد کربلایی هستند که ایشان و حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و حاج شیخ محمد بهاری شاگردان آخوند ملا حسینقلی همدانی و او شاگرد سید علی شوشتری و او هم صاحب داستان جولا بودهاند. این است سلسله اساتید ما که بالاخره به آن شخص جولا منتهی میشود، ولی آن مرد جولا چه کسی بوده و به کجا ارتباط داشته... هیچ معلوم نیست. (۳۰)
واقعاً انسان از اعتماد ایشان به شخصی ناشناس به شگفت میآید! جایی که فقها حتی در یک مسأله فرعی و مختصر فقهی به روایت شخص مجهول اعتماد نمیکنند، چگونه فلاسفه و عرفا و پیروان میرزای اصفهانی در مطلبی که تمام اصول و فروع دین و امر دنیا و آخرت ایشان را تحت الشعاع قرار میدهد خود را موظف به اجرای دستورات کسی قرار میدهند که به صراحت اعتراف میکنند اصلاً معلوم نیست چه کسی بوده، یا با چه نیروهایی ارتباط داشته است. آن هم بر اساس خبری که هر مرتاض بیدینی ممکن است مانند آن را بگوید! و نیز اصلاً معلوم نیست که آیا آن سند ساختگی بوده است یا واقعی؟ روشن است که این روش جولا منافی و مخالف با ضرورت دین اسلام است، چه اینکه سیره و سنّت قطعی اسلام و مسلمانان به طور پیوسته بر حکم بر مبنای شهادت شهود جریان داشته و دارد.
میرزای اصفهانی و داستان غیر واقعی دیدار امام زمان علیه السلام
برخی پیروان میرزای اصفهانی درباره وی مدّعیاند:
... حضرتش به او نظری خاص داشتهاند؛ لبان او را بوسیدهاند؛ بر او تجلّی فرمودهاند؛ حضرت او را انتخاب کردهاند که متحمّل علومشان بشود و علومشان را پخش کند… متوسّل به حضرت شده بود. حضرت در بیداری بر سر قبر هود و صالح در وادی السلام نجف تشریف فرما شدند و بر او تجلّی کردند، و راه را به او نمایاندند. آن بزرگ این چنین آدمی بوده است... سرانجام متوسّل به حضرت شد، و ایشان بر او تجلّی کردند. نواری سبز رنگ که با خطی نورانی بر آن عبارات زیر نوشته شده بود، جلو سینه مبارکشان بود: «طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوق لانکارنا». وقد اقامنی الله وانا حجة ابن الحسن. (۳۱)
داستان فوق از جهات متعددی مخدوش است زیرا:
۱) میرزای اصفهانی به استناد دست نوشتهخود او که در پایان کتاب ابواب الهدی توسط پیروان وی کلیشه شده است تصریح میکند که آنچه بیان شد در خواب بوده است نه بیداری، و در حجره بوده است نه در وادی السلام، و دیدن یک ورقه بوده است نه امام عصر علیه السلام.
۲) اصل عبارت منسوب به حضرت تحریف شده است، زیرا میرزا به قلم خود مینویسد که عبارت چنین بوده است: «طلب المعارف من غیرنا اهل البیت مساوق لانکارهم!» نه «لانکارنا».
۳) نام حضرت، غلط و بر خلاف قواعد عربی است، چرا که صحیح این است که گفته شود الحجة ابن الحسن، نه حجة بن الحسن! و این نام در پشت ورقه بوده است نه امضای آن مطلب.
۴) غلط دیگر از جهت قواعد عربیت این است که همزه وصل «ابن» در کتابت و امضای امام زمان علیه السلام حذف شده است.
۵) عبارت مذکور هیچ فضیلتی را اثبات نمیکند بلکه امامان معصوم علیهم السلام بارها چنین مطلبی را حتی به مخالفان خود هم فرمودهاند و با ایشان اتمام حجت فرمودهاند.
۶) اگر تحمّل علوم اهل بیت علیهم السلام از راه مراجعه به کتب اخبار و روایات بوده است که قطعاً تحمل و پخش آنها سالها و بارها قبل از وجود میرزا انجام یافته است، و اگر از راه کشف و شهود و تجرید و خلسه و… بوده است، پس بر چه اساسی آقایان با شیخیه و صوفیه و عرفا مخالفت و مبارزه میکنند؟!
۷) به طور کلی هرگز نباید برای افراد غیر معصوم مقاماتی ساخت که اختصاص به معصومین علیهم السلام دارد، و هیچ تفاوتی نمیکند که نام او را قطب بگذارد یا مرشد، یا استاد، یا پیر، یا دارای علم کلی، یا صاحب علم جمعی، یا صاحب نفس و اجازه، یا رکن رابع، یا انسان کامل، یا دارای چشم برزخی، یا عارف ربّانی، یا فقیه صوفی، یا...
پانویسها
۱. ان حیث ذات الکائنات هو الکون والتحقّق به بلا جعل… وهذه هو الجاعلیة الذاتیة بلا فعل منه تعالی... یکون حیث ذات المجعولات بهذا الغیر مجعولة بالذات... بلا جعل ولا فعل ولا تأثیر ولا غیرها. میرزا مهدی اصفهانی، معارف القرآن.
۲. کلما توجهت إلی هذا النور بوجه الهذیة لا مناص لک من القول بأنه نور محمد ومخلوق… ولو نظرت إلی أصل نوریته وغمضت العین عن هذیته، فقد صرفت النظر عن الخلق بالکلیة وتوجهت إلی الله تعالی. تقریرات، میرزای اصفهانی، ۶۵.
۳. لیس شیء غیره تعالی وغیر وجوده وإلا یلزم التحدید. میرزا مهدی اصفهانی، تقریرات، ۹۸.
۴. لا وجود إلا وجود الله. معارف الهیه، حلبی، محمود، ۷۸۴.
۵. عارف و صوفی چه میگویند، تهرانی، ۲۳۸، ۲۶۸.
۶. فنور الله مطلق غیر متعین أبدا فی عین کون هذه المخلوقات أسمائه وتعیناته وصفاته. میرزا مهدی اصفهانی، تقریرات، ۶۸.
۷. فی الواقع ونفس الامر مع قطع النظر عن التعینات والمضایق… فإذا هو [محمد صلی الله علیه وآله] الله تعالی. تقریرات درس میرزا مهدی اصفهانی، ۶۷ ۶۸.
۸. معارف الهیه، حلبی، محمود، ۷۵۵.
۹. معارف الهیه، حلبی، ۵۶۱.
۱۰. معارف الهیه، حلبی، محمود، دوره دوم، درس دوازدهم.
۱۱. معرفت نفس، تحریر یگانه، ۳۶۱ ۳۶۰، ابواب الهدی، سال ۱۳۸۷، ۱۳۰.
۱۲. ومعنی کونها بالغیر فی عالم التشبیه کظلّ الشیء. انوار الهدایة، ۲۴، ابواب الهدی، سال ۱۳۸۷، ۱۲۳.
۱۳. معارف الهیه، حلبی، محمود، دوره دوم، خطی، ۳۰۷.
۱۴. همان
۱۵. معرفت نفس، تحریر یگانه، ۳۳۵ ۳۳۴، ابواب الهدی، سال ۱۳۸۷ ۱۳۰.
۱۶. معرفت نفس، تحریر یگانه، ۳۵۷ ۳۵۶، ابواب الهدی، سال ۱۳۸۷، ۱۲۹.
۱۷. إن المعقولات الضروریة مظلمة الذات، واستکشاف الحقائق النوریة أو الظلمانیة بها عین الباطل، وطلب المعرفة من هذا الطریق عین الضلال المبین، فإنه طریق معوج، وهو سلوک المجانین. ابواب الهدی، چاپ اول، سال ۱۳۸۷، ۲۹۴.
۱۸. التصورات والتصدیقات لا یفیدان إلا الیقین. ولا أمان لخطأ الیقین. میرزا مهدی اصفهانی: ابواب الهدی، نسخه نجفی، ۶۹.
۱۹. معارف الهیه، حلبی، محمود، نسخه خطی، دوره دوم، ۱۶۳.
۲۰. معارف الهیه، حلبی، محمود، نسخه خطی، دوره دوم، ۳۷.
۲۱. معارف الهیه، حلبی، محمود، نسخه خطی، دوره دوم، ۱۳۱.
۲۲. معارف الهیه، حلبی، محمود، نسخه خطی، دوره دوم، ۱۸۱.
۲۳. حلبی، محمود، معارف الهیه، نسخه آستان قدس رضوی ،۷۵۴.
۲۴. معارف الهیه، حلبی، محمود، درس چهل و پنجم.
۲۵.و الله تعالی… هو الظاهر بذاته. ملکی، محمد باقر: توحید الإمامیة، ۲۷۶.
۲۶. مبانی خدا شناسی در فلسفه یونان و ادیان الهی، برنجکار، رضا، ۱۳۲.
۲۷. مبانی خدا شناسی در فلسفه یونان و ادیان الهی، برنجکار، رضا، ۱۴۵.
۲۸. فالقول بامتناع معرفة الله وسد باب معرفة الکنه… قول باطل. تقریرات درس میرزا مهدی اصفهانی ۶۹ ۷۰.
۲۹. این نوع اجازه، غیر از اجازه اجتهاد و روایت است که از روشهای فقها است.
۳۰. حسینی تهرانی، محمد حسین، لب اللباب، ۱۵۴ ۱۵۸.
۳۱. معارف الهیه، حلبی، محمود، درس اول.
***
برای مطالعه دیگر قسمتهای پرونده «مواجهات و جدلهای فلسفی» به این نشانی بروید.
نظر شما