۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۹:۰۴

بررسی جنبه‌های توحیدی شاهنامه در گفتگو با حسین شهرستانی؛

فردوسی از پایه گذاران حکمت در ایران بعد از اسلام است

فردوسی از پایه گذاران حکمت در ایران بعد از اسلام است

حسین شهرستانی گفت: فردوسی معتقد است عامل ظاهری چرخ و فلک و مهر است ولی در نهایت خداوند است ولی در پس پرده خداوند مسبب الاسباب است و این در داستان‌ها خودش را نشان می‌دهد.

خبرگزاری مهر -گروه دین و آیین- فاطمه کهربایی: شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، کتاب هویت فرهنگی ما ایرانیان با زبان استوار و سخن دلپذیر آنچنان در ادب فارسی ریشه دوانده که گویی رکن اساسی در تجدید حیات آثار می‌باشد. اندیشه یکتاپرستی و اعتقاد به توحید در قلمرو شعر فردوسی، نخستین موضوعی است که از نظر ارزشهای دینی و اخلاقی اهمیت دارد. او به استناد حدیث «کلُّ امرٍ ذی بالٍ لَم یذکَر فیه بسم الله الرحمن الرحیم فهو ابتر؛ هر کار مهمی که در آن نام خدا برده نشود، به فرجام نمی‌رسد»،اثر جاودان خود را با یاد و نام مبارک خداوند آغاز می‌کند:

به نام خداوند جان و خرد / ‏کزین برتر اندیشه بر نگذرد

خداوند نام و خداوند جای / ‏خداوند روزی ده رهنمای

حکیم ابوالقاسم فردوسی بر مباحث کلامی دینی تسلط دارد. یکی از نشانه‌های بلندنظری مذهبی وی این است که می‌گوید: مردمان به اندیشه‌های کوتاه بی‌بنیاد خود مغرور می‌شوند و غالباً حق را که در همه جا جلوه‌گر است، تنها از دریچه پندار خام خویش می‌نگرند، اما او حقیقت ادیان را مانند ذات الهی، یکی می‌داند و از تفرقه‌های بی‌مایه مردم به تأثر و افسوس یاد می‌کند. با سید حسین شهرستانی مدیرگروه حکمت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی در این خصوص به گفتگو نشستیم که در ادامه حاصل آن را می‌خوانید:

فردوسی از پایه گذاران حکمت در ایران بعد از اسلام است

شهرستانی گفت: فردوسی در تاریخ فرهنگ و ادب فارسی لقبی پیدا کرده است که نشان دهنده جایگاه او است و آن لقب حکیم است و این عنوان بیهوده هم نبوده است، از آنجا که مهم‌ترین مفهوم با فضیلت شاهنامه خرد و خردمندی است و خود شاهنامه با «به نام خداوند جان خرد» شروع می‌شود و ستایشی و در باب خرد است. وی ادامه داد: فردوسی ملقب به حکیم ابوالقاسم فردوسی است، یعنی به عنوان یک شاعر و ادیب شناخته نمی‌شود بلکه به عنوان یکی از پایه گذاران حکمت در ایران بعد از اسلام شناخته می‌شود و حکمت هم در سراسر فرهنگ‌ها نه فقط فرهنگ ایرانی، اما به طور خاص در فرهنگ ایرانی اسلامی به توحید متصل است.

این پژوهشگر در ادامه توضیحاتش بیان داشت: حکیم حتماً کسی است که از ظواهر و کثرات نمودها عبور می‌کند و به اصل و بنیاد جهان می‌رسد و فردوسی هم بارها به این مساله توجه داشته می‌گوید: هر آن کس که دارد روانش خرد / سر مایه کارها بنگرد..» و خردمند را کسی می‌داند که به اصل امور به خاستگاه جهان که خدای تعالی است می‌پردازد. کسی که خداشناس نیست را بی خرد می‌داند و می‌فرماید: ستون خرد دانش ایزد است. یا دانش ایزدی است. خدا شناسی اصل و اساس خردمندی است. همین مساله خردمند و حکیم به مساله توحید توجه می‌کند و هم دیباچه گرانقدر شاهنامه که یکی از بخش‌های جاودانه ادبیات فارسی است: به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد … تا آخر یک طرح توحیدی را ارائه می‌دهد که آن توحید هم با توحید روایات اهل بیت، توحید شیعی و معتزلی چون باب کلامی بین تشیع و معتزله قرابت‌های کلام و اصول کلامی وجود دارد و نگاه معتزله و شیعه به هم نزدیک است چون معتزله و شیعه هم از روایات اهل بیت استفاده می‌کنند در واقع توحیدی که ارائه می‌شود اینجا با مرام و رویکرد روایات اهل بیت خیلی سازگاری دارد به هر حال فردوسی که شیعه دوازده امامی است از این تعبیر استفاده کرده است.

شهرستانی در ادامه بیان داشت: جالب است بدانید که در دربار سلطان محمود غزنوی که سنی مذهب و تحت تأثیر گرایشات اشعری زمان خودش است و خیلی نگهبان آستان خلافت بغداد است، طبق گزارش نظام عروضی یکی از اتهاماتی که باعث می‌شود فردوسی قدرش دانسته نشود و آن طور که بایسته است از او قدردانی نشود همین گرایش توحیدی است که در واقع گرایش خاص تشیع او است که آنجا می‌گوید: به بینندگان آفریننده را نبینی مرنجان دو بیننده را… خب برای دیدن بسیاری از اشاعره خدا را دیدنی می‌دانستند که فردوسی صراحتاً رؤیت پذیری خدا را نفی می‌کند و می‌گوید ما خدا را نمی‌توانیم بشناسیم که این هم با فلسفه اسلامی سازگار است و هم با تفکر شیعی.

مدیرگروه حکمت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی در ادامه اظهار داشت: اما در خصوص نبوت و ولایت آن را اصول به هم پیوسته می‌داند، البته در بحث توحید اگر بخواهیم تکمله ای داشته باشیم در خود متن داستان‌ها در خود دیباچه که مستقیماً درباره خدا صحبت می‌کند در متن داستان‌ها این توکل توحید خودش را نشان می‌دهد.مثلاً در هفت خوان رستم همه‌اش توحید و توکل است. در اسفندیار و دیگر شخصیت‌های دیگر هم همین طور است که در واقع اتکا به نیروی یزدان و اینکه تقدیر جهان به چرخ و بخت واگذار نشده است، نهایتاً خداوند است که گرداننده تقدیر است این در شاهنامه بارها تکرار شده است و این تفاوت فردوسی و خیام است.

شهرستانی ادامه داد: دهری مسلکی را شاید بتوانیم در خیام مشاهده کنیم ولی در شاهنامه این طور نیست امور به روزگار و دهر واگذار نشده، اگر چه برخی از محققان ادبیات فارسی نفهمیدند فرق فردوسی را و با بینش‌های خیامی، فردوسی را تحلیل می‌کنند و در واقع به نحوی آن ایده‌ی چرخ و فلک و دهر را در فردوسی برجسته‌تر از آنچه که هست می‌بینند، در حالی که فردوسی این طور نیست و در جای دیگر ماجرا نشان می‌دهد که آسمان و روزگار یک مفهوم مهمی در ادبیات قدیم ما در شعر فردوسی کنار زده می‌شود و البته ایده چرخ و آسمان و فلک و تاثیرش بر احوالات زمین بر شاهنامه وجود دارد، منتها فردوسی نهایتاً معتقد است عامل ظاهری چرخ و فلک و مهر باشد ولی در نهایت خداوند است که تقدیر را در جهان جاری می‌کند و در پس پرده خداوند مسبب‌الاسباب است. و این در داستان‌ها خودش را نشان می‌دهد و شخصیت‌های پهلوان کسانی هستند که توکل شأن به خدا است و خودشان را به خدا می‌سپارند.

این پژوهشگر در ادامه بیان داشت: در مورد بحث نبوت و ولایت باز در دیباچه فردوسی تکلیفش را مشخص می‌کند و می‌گوید: به نبی و وصی آب شوی.. و ولایت حضرت امیر را مطرح می‌کند که خاک پای حیدرم… مرام و مسلک خودش را آشکار می‌کند و به مخاطب هم می‌گوید این مرام من است و هر کس می‌خواهد با من همراه شود و هر کس نمی‌خواهد همراه نشود و راه خودش را برود. و بعد می‌گوید: چنین است و این رسم راه من است. گر این برآید گناه من است.... خوشت می‌آید یا بدت می‌آید این گناه من است. و من به این گناه افتخار می‌کنم. اگر این رافضی گری است من به این افتخار می‌کنم.

که همین هم گناه دومش در درباره محمود غزنوی است و اتهام دومش همین توحید ولایت بوده است. نظامی عروضی کمتر از یک قرن بعد از فردوسی گزارشی که ارائه می‌دهد این است که در دربار محمود غزنوی دو گناه برایش شمرده بودند یکی توحید بوده است و یکی ولایت. فردوسی کسی بود که قائل بود خدا دیده نمی‌شود و در آن دوران اینها اشعری بودند و خدا را رؤیت پذیر می‌دانستند و گناه دومش هم این بوده است که حدیث سفینه و کشتی نجات را در اشعارش داشته است و ذکری از خلفا نمی‌آورد و ولایت امیرالمومنین را مطرح می‌کند و این هم بخش دوم اتهام او است. هزینه‌ی این دو اعتقادش را هم داده است توحید و ولایت.

فردوسی معتقد است عامل ظاهری چرخ و فلک و مهر است ولی در نهایت خداوند است ولی در پس پرده خداوند مسبب‌الاسباب است. و این در داستان‌ها خودش را نشان می‌دهد و شخصیت‌های پهلوانان کسانی هستند که توکل شأن به خدا است و خودشان را به خدا می‌سپارند حسین شهرستانی در ادامه گفت: بحث ولایت هم در دیباچه خودش را نشان می‌دهد و عقاید خودش را به صراحت بیان می‌کند و هم باز در متن داستان‌ها به صورت غیر مستقیم عنوان می‌شود.یعنی مفهوم و نهاد شهریاری و شاهنامه و همچنین نهاد پهلوانی در شاهنامه یک ماهیتی دارد که با مفهوم ولایت در فرهنگ شیعی و عرفانی ما خیلی مشابهت دارد یعنی شخصیت رستم صرفاً یک پهلوان جنگ‌آور نیست ما از مجموع توصیفات که درباره رستم می‌شود می‌فهمیم که رستم صاحب مقام ولایت است و می‌تواند نسبت به دیگران تفویض کند چه در داستان هفت خوان و چه در داستان بیژن و منیژه و چه در داستان‌های دیگر می‌فهمیم که در واقع یک جور ولایت معنوی دارد یا شخصیتی مثل فریدون یا کیسخرو که فره ایزدی هستند.

وی در ادامه توضیح داد: فره ایزدی یک نوع تأیید یا نصرت الهی است یک نوع ولایت تکوینی است که یک انسان نسبت به دیگران دارد و باعث می‌شود که آنها یک نوع مشروعیت الهی برای حکمرانی که همان مفهوم ولایت است- که هم جنبه ظاهری و هم جنبه باطنی دارد- چون ما یک ولایت ظاهری داریم و یک ولایت باطنی و آنچه که در تشیع مهم است تطبیق ولایت ظاهری و باطنی است. اینکه ولی باید از جانب خدا یک نوع ولایت حقیقی و باطنی و وجودی داشته باشد و در شاهنامه هم ما این را می‌بینیم این فره ایزدی همان عنصر ولایت باطنی و الهی است که کسی که می‌خواهد ولایت ظاهری داشته باشد و پادشاه باشد این باید واجد آن فره باشد و آن پادشاهانی که این فره را از دست می‌دهند ولایت ظاهری‌شان هم از بین می‌رود مثل جمشید. جمشید کسی است که دقیقاً ولایت باطنی دارد، فره ایزدی دارد ولی چون طغیان می‌کند این فره ایزدی از آن دور می‌شود و در همین ملک دنیوی اش هم ولایت ظاهریش هم از دست می‌دهد. یا کیکاووس مثال دیگری است وقتی فره ایزدی از آن دور می‌شود از مقام خودش خلع می‌شود بنابراین ایده ولایت به صورت غیر مستقیم هم در نهاد پهلوانی هم در نهاد پادشاهی وجود دارد. یعنی پادشاهی در شاهنامه صرفاً یک غلبه ظاهری نیست یک ولایت معنوی است با مفهوم شیعی ولایت نسبت دارد بنابراین این مفهوم به این شکل در سراسر شاهنامه وجود دارد. نهاد سیاست در شاهنامه یک نهاد دینی است. یک نهاد قدسی است. سیاست یک سیاست عرفی نیست. بنابراین در مفهوم شیعی ولایت هم این موضوع لحاظ شده است. یعنی سیاست ظاهری و امامت ظاهری باید با امامت ظاهری همراه و هم سو باشد و این جان‌مایه ایده ولایت و تشیع که در آثار فردوسی مشهود است.

کد خبر 5490623

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha