۱۵ تیر ۱۴۰۲، ۸:۵۹

چگونه می‌توانم مؤمن باشم/۹؛

چرا امام علی(ع) پیش از برشمردن صفات شیعیان از فلسفه خلقت گفتند؟

چرا امام علی(ع) پیش از برشمردن صفات شیعیان از فلسفه خلقت گفتند؟

این که امیرالمومنین (ع) قبل از بیان اوصاف شیعه، ابتدا پیرامون فلسفه خلقت مطالبی ذکر می‌کنند،شاید به خاطر این باشد که انسان قبل از این‌که به عمل بپردازد، باید ایمانش را نسبت به خدا تقویت کند.

خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: زندگی انسان ساحت‌های مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آن‌ها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحت‌های فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحت‌ها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) می‌فرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید.آنچه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده اند. بخش نهم آن را باهم می‌خوانیم:

روایتی که در این جلسه بیان می‌کنم مضامین مشابهی با خطبه متقین در نهج‌البلاغه دارد. شخصی به نام همام خدمت امیرالمومنین (ع) آمد و عرض کرد که اوصاف متقین را برای من بیان کن. حضرت ابتدا امتناع کردند و فقط گفتند: تقوا داشته باش! اما همام خیلی اصرار کرد تا حضرت آن خطبه مشهور را انشا فرمودند. عبارات این خطبه با مضامینی مشابه، با اندکی اختلاف _‌گاهی مختصرتر و گاهی مفصل‌تر _ در روایات متعددی به نقل از امام باقر و امام صادق (ع) و راویان مختلف دیگر در اصول کافی، امالی شیخ صدوق، کنز کراجکی و بسیاری از کتب معتبر روایی شیعه این روایت نقل شده و البته کثرت این نقل‌ها بر اعتبار روایت و اعتماد بیشتر به مضمون آن دلالت می‌کند.از جمله ابوحمزه ثمالی از یحیی ابن ام طویل و او هم از نوف بکالی روایتی مشابه خطبه متقین را نقل کرده که ابتدا این روایت را قرائت می‌کنیم و اگر فرصتی شد به بیان اختلافات آن با خطبه معروف متقین که در نهج‌البلاغه ذکر شده، می‌پردازیم. در جلسه قبل، مختصری از شرح حال نوف بکالی بیان شد. اما اینک این روایت:

کلامی دیگر از نوف

نوف می‌گوید: عُرِضَتْ لِی إِلَی أَمِیرِ الْمُومِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) حَاجَةٌ ۱؛ کاری برایم پیش آمد که باید به خدمت امیرالمومنین (ع) می‌رفتم. فَاسْتَتْبَعْتُ إِلَیْهِ جُنْدَبَ بْنَ زُهَیْرٍ وَ الرَّبِیعَ بْنَ خُثَیْمٍ وَ ابْنَ أُخْتِهِ هَمَّامَ بْنَ عُبَادَةَ بْنِ خُثَیْمٍ؛ _‌البته به نظر می‌رسد وَ ابْنَ أَخیِهِ؛ باشد. ‌_ نوف می‌گوید وقتی می‌خواستم بروم، سه نفر را با خودم بردم: جندب بن زهیر، ربیع بن خثیم، _که از زهاد ثمانیه است و طبق نظر بعضی همان خواجه ربیع است که در مشهد مدفون است‌_ و همام که برادرزاده ربیع بوده؛ وَ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْبَرَانِسِ؛ مرحوم مجلسی می‌فرمایند: در آن زمان یک گروهی بودند که عمده اشتغالشان عبادت بود و کلاه مخصوصی هم سرشان می‌گذاشتند که به آن «بُرنُس»؛ می‌گفتند. به این افراد که متمحض در عبادت بودند و چنین کلاهی بر سر می‌گذاشتند «أَصْحَابِ الْبَرَانِس»؛ می‌گفتند.

این تفصیلات که در این روایت ذکر شده، مؤید این است که این نقل دقیق‌تر از سایر روایات است. به هر حال، نوف می‌گوید: ما چهارنفر برای کاری که من داشتم، حرکت کردیم که خدمت امیرالمؤمنین (ع) برویم.

فَأَقْبَلْنَا مُعْتَمِدِینَ لِقَاءَ أَمِیرِ الْمُومِنِینَ (ع) ؛ فَأَلْفَیْنَاهُ حِینَ خَرَجَ یَومُّ الْمَسْجِدَ؛ وقتی به منزل امام رسیدیم، ایشان به قصد مسجد از منزل بیرون آمده بودند. پس ایشان از جلو، و ما هم به همراه ایشان به سمت مسجد راه افتادیم.

فَأَفْضَی وَ نَحْنُ مَعَهُ إِلَی نَفَرٍ مُبَدَّنِینَ؛ در بین راه به عده‌ای برخورد کردیم که نشسته بودند و می‌گفتند و می‌خندیدند؛ عده‌ای که مُبَدَّنِینَ؛ یعنی چاق و فربه بودند. قَدْ أَفَاضُوا فِی الْأُحْدُوثَاتِ تَفَکُّهاً، و مشغول داستان‌گویی و جوک‌گفتن بودند تا بخندند و تفریح کنند.

وَ بَعْضُهُمْ یُلْهِی بَعْضاً؛ و در این جا اصطلاح «لهو»؛ آمده است که مذموم است. به هر حال، این گروه بیکار نشسته بودند و می‌گفتند و می‌خندیدند:فَلَمَّا أَشْرَفَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (ع) أَسْرَعُوا إِلَیْهِ قِیَاماً؛ وقتی حضرت علی (ع) به نزدیک ایشان رسیدند، آنها؛ برخاستند و به آقا احترام گذاشتند و سلام کردند. فَرَدَّ التَّحِیَّةَ، حضرت هم جواب سلامشان را دادند و گفتند شما که هستید؟ مَنِ الْقَوْمُ؟ آنان در جواب گفتند: أُنَاسٌ مِنْ شِیعَتِکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤمِنِینَ (ع) ؛ ما گروهی از شیعیان شما هستیم.

عرق شرم!

فَقَالَ لَهُمْ خَیْراً؛ ثُمَّ قَالَ یَا هَولَاءِ مَا لِی لَا أَرَی فِیکُمْ سِمَةَ شِیعَتِنَا؟ حضرت فرمود:؛ اگر شما شیعه هستید، پس چرا من در شما آثار شیعه بودن را نمی‌بینم!؟ سیمای شما همانند سیمای شیعیان نیست، وَ حِلْیَةَ أَحِبَّتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛ و به زیور کسانی که دوست ما اهل‌بیت هستند، آراسته نیستید. به نظر می‌رسد در این جا با ذکر دو تعبیر «شیعه»؛ و «محب»؛ به این نکته اشاره شده است که «شیعه» اخص از «محب» است.

فَأَمْسَکَ الْقَوْمُ حَیَاءً؛ آن‌ها خجالت کشیدند و چیزی نگفتند. نوف می‌گوید که جندب و ربیع که همراه من بودند، جلو آمدند و گفتند: یا امیرالمومنین (ع) شما گفتید صفات و آثار شیعه در این‌ها نیست؛ مگر صفات شیعه چیست که در این‌ها نبود؟ حضرت از جواب طفره رفتند و فرمودند: اتَّقِیَا اللَّهَ أَیُّهَا الرَّجُلَانِ وَ أَحْسِنَا؛ در نهج‌البلاغه نیز آمده است که وقتی همام گفت وصف متقین چیست، حضرت ابا کردند؛ ولی او اصرار کرد.

اما در این روایت می‌گوید کسانی که این سوال را پرسیدند جندب و ربیع بودند. به هر حال، حضرت از جواب آن دو امتناع کردند و فقط فرمودند: تقوا داشته باشید؛ چون؛ فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ. آن دو هم دیگر چیزی نگفتند.

فَقَالَ هَمَّامُ بْنُ عُبَادَةَ وَ کَانَ عَابِداً مُجْتَهِداً، اما همام، برادرزاده ربیع که جوان‌تر از آن‌ها بود، سماجت بیشتری از خود نشان داد، جلو آمد و با اصرار گفت: أَسْأَلُکَ بِالَّذِی أَکْرَمَکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ خَصَّکُمْ وَ حَبَاکُمْ وَ فَضَّلَکُمْ تَفْضِیلًا إِلَّا أَنْبَأْتَنَا بِصِفَةِ شِیعَتِکُمْ؛ همام حضرت را قسم داد و گفت: شما را قسم می‌دهم به کسی که این مقام و این ویژگی‌ها را به شما عنایت کرده و شما را بر دیگران برتری داده، برای ما بگویید که صفت شیعیان چیست؟ وقتی همام اصرار؛ کرد، حضرت فرمود: لَا تُقْسِمْ. مرا قسم نده، به شما می‌گویم.

فَسَأُنَبِّئُکُمْ جَمِیعاً، حالا که اصرار می‌کنید، می‌گویم. وَ أَخَذَ بِیَدِ هَمَّامٍ؛ حضرت دست همام را گرفت و وارد مسجد شدند.

فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ؛ فَسَبَّحَ رَکْعَتَیْنِ أَوْجَزَهُمَا وَ أَکْمَلَهُمَا، دو رکعت نماز _‌که ظاهراً نماز تحیت بوده_ خواندند، وَ أَقْبَلَ عَلَیْنَا؛ وَ حَفَّ الْقَوْمُ بِهِ؛ حضرت بعد از اتمام نماز نشستند و رو به طرف ما کردند، در حالی که مردم دیگر هم اطراف حضرت جمع شده بودند.فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ صَلَّی عَلَی النَّبِیِّ (ص)، آن گاه حضرت خطبه خود را با حمد و سپاس الهی و صلوات بر پیامبر اکرم (ص) آغاز کردند.

فلسفه خلقت

حضرت امیر (ع) در ابتدای این خطابه طی مقدمه‌ای مشروح به فلسفه خلقت انسان و تکالیف او در برابر خدا می‌پردازند و می‌فرمایند تکلیف‌هایی که خداوند برای ما قرار داده است، به خاطر این نبوده که خواسته‌های او را تأمین می‌کند، نیاز او را برطرف می‌کند، یا مشکلی را از مشکلات او حل می‌کند. او هیچ نیازی به هیچ کس ندارد. خداوند ما را خلق کرده، روزی ما را هم ضمانت کرده، تکالیف را هم برای ما معین کرده، فقط برای این‌که او را عبادت کنیم، تا به این وسیله به او تقرب جوییم و لیاقت رحمت خاص او را پیدا کنیم.

فَإِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاوهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاوهُ خَلَقَ خَلْقَهُ فَأَلْزَمَهُمْ عِبَادَتَهُ وَ کَلَّفَهُمْ طَاعَتَهُ؛ خداوند انسان‌ها را خلق کرد، و آن‌ها را مکلف کرد که او را پرستش کنند و اوامر او را اطاعت کنند. وَ قَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ؛ معیشت و روزی‌شان را هم بین ایشان تقسیم کرد.

وَ وَضَعَهُمْ فِی الدُّنْیَا بِحَیْثُ وَضَعَهُمْ؛ این فراز اشاره به تقدیرات الهی است. هر انسان در این عالم در موقعیت جغرافیایی و اجتماعی خاصی قرار می‌گیرد. هر انسان؛ یا مرد است و یا زن، در زمان و محل خاصی به دنیا می‌آید، در جایی رشد و نمو می‌کند و شرایط و موقعیت‌های اجتماعی مشخصی برای او وجود دارد. من در ایران و از یک پدر و مادر مسلمان به دنیا آمده‌ام، کسی دیگر در جای دیگری با ویژگی‌های دیگری به دنیا آمده است؛ اما هیچ یک از این موارد ملاک تکلیف نیست.

کسی چنین تکلیفی ندارد که تو باید امریکایی بشوی یا باید ایرانی بشوی! این‌ها تقدیرات خداست. خداوند روزی؛ بندگان را تقسیم کرده است. حال اگر کسی از راه حلال روزی خود را طلبید، از روزی حلال استفاده می‌کند و اگر از راه حرام روزی خواست، به جایش روزی حلال از روزی حرام بهره‌مند می‌شود. اما کسی بی‌روزی نمی‌ماند.

خدای غنی

وَ هُوَ فِی ذَلِکَ غَنِیٌّ عَنْهُمْ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ وَ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ مِنْهُمْ؛ هر کس خدا را اطاعت کند، نفعی؛ به خدا نمی‌رساند و کسی که خدا را معصیت کند، ضرری به خدا نمی‌زند.لَکِنَّهُ عَلِمَ تَعَالَی قُصُورَهُمْ عَمَّا تَصْلُحُ عَلَیْهِ شُئُونُهُمْ وَ تَسْتَقِیمُ بِهِ دَهْمَاوهُمْ فِی عَاجِلِهِمْ وَ آجِلِهِمْ، اما؛ خداوند می‌دانست که اگر انسان‌ها به خود واگذاشته شوند، هدایت نشوند، امر و نهی نشود و دستوراتی به آن‌ها داده نشود، نمی‌توانند در دنیا و آخرت به اهدافی که برای آن آفریده شده‌اند، برسند.

فَارْتَبَطَهُمْ بِإِذْنِهِ فِی أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ فَأَمَرَهُمْ تَخْیِیراً وَ کَلَّفَهُمْ یَسِیرا؛ برای این‌که آن‌ها بتوانند راه سعادت خود را پیدا کنند و بدانندچه باید بکنند که هم در دنیا سعادت‌مند شوند و هم در آخرت؛ أَمَرَهُمْ؛ خداوند دستوراتی به انسان‌ها داده است، که البته باید با اختیار خودشان به این دستورات عمل کنند، چون انسان مجبور نیست.

وَ کَلَّفَهُمْ یَسِیراً؛ خداوند؛ تکالیف آسانی هم برایشان مقرر فرموده است. در قرآن هم داریم که: یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ ۲؛ خدا تکلیف مشکل از کسی نخواسته است و آنچه را که به اشخاص محول کرده است، کارهای‌سبک و آسانی است؛ در عین حال، برای همین کارهای آسان ثواب‌های بسیاری مقرر فرموده است.

تمییز بین عابد و عاصی

حال، وقتی انسان‌ها اختیار داشتند که به دستورات خداوند عمل کنند یا نکنند، طبعاً عده‌ای امر خدا را اطاعت می‌کنند و عبادت او را انجام می‌دهند و عده‌ای نیز تنبلی می‌کنند و کمتر انجام می‌دهند.این جاست که باید برای انجام تکالیف یا تخلف از آن بین انسان‌ها در پاداششان فرق گذاشته شود.

وَ أَمَازَ سُبْحَانَهُ بِعَدْلِ حُکْمِهِ وَ حِکْمَتِهِ بَیْنَ الْمُوجِفِ مِنْ أَنَامِهِ إِلَی مَرْضَاتِهِ وَ مَحَبَّتِهِ وَ بَیْنَ الْمُبْطِئِ عَنْهَا وَ الْمُسْتَظْهِرِ عَلَی نِعْمَتِهِ مِنْهُمْ بِمَعْصِیَتِهِ؛ کسی که با سرعت به طرف رضای خدا حرکت می‌کند، با کسی که با کندی و تنبلی حرکت می‌کند، یا حتی از نعمت‌های خدا سو استفاده می‌کند و آن‌ها را در راه معصیت به کار می‌برد، باید بین این دو فرق گذاشته شود.

فَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ؟ خداوند می‌فرماید: آیا کسانی که مرتکب گناه می‌شوند و نعمت‌های ما را در راه معصیت به کار می‌گیرند، توقع دارند که ما آن‌ها را مثل کسانی قرار بدهیم که اهل ایمان و عمل صالح هستند و گناهی مرتکب نمی‌شوند؟ آیا آنان فکر می‌کنند باید مساوی باشند؟ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ؛ آیا آنان می‌پندارند که در این عالم و در عالم آخرت، یکسان هستند؟ این سوالی است از وجدان و عقل انسان؛ یعنی آیا شما فکر می‌کنید خدای حکیم با آدمی عاصی و فاسد، همانند کسی که خدا را عبادت می‌کند و منتظر است ببیند رضای خدا در چیست تا برای جلب آن تلاش کند، یکسان رفتار می‌کند؟ ساءَ ما یَحْکُمُونَ؛ خیلی بد قضاوتی است، اگر کسانی این گونه فکر کنند.

خداوند نیازمند به عبادت ما!؟

به هر حال، این مقدمه که در اینجا نقل شد به فلسفه آفرینش انسان، فلسفه تکلیف انسان و فلسفه عبادت و اطاعت از خدا اشاره مختصری داشت. البته جا دارد فضلا، دانشمندان و نویسندگان به تبیین این مساله به زبان‌های مختلف و در سطوح گوناگون اهتمام داشته باشند.زیرا امروزه یکی از دام‌های شیاطین همین موضوع است که: خدا چه احتیاجی به عبادت ما دارد، مخصوصاً بعضی از تکالیفی که در ظاهر تکالیف سختی است. مثلاً چرا ما باید ۳۰ روز، در هوای گرم تابستان روزه‌بگیریم!؟ گمان نکنید این یک تصور خام یا یک احتمال خیالی است.

چندی پیش، یک استاد دانشگاه، به همراه خانمش از یکی از شهرهای دوردست، با اصرار وقت گرفته بودند تا سوالات خود را مطرح کنند. اصل حرف آن استاد این بود که: من خدا را قبول دارم، و می‌دانم که این عالم بدون آفریننده نیست؛ اما دین را این‌گونه که شما تعریف می‌کنید، نمی‌فهمم.چرا خدا انسان‌ها را می‌ترساند که اگر چنین بکنید شما را به جهنم می‌برم؟ خدا چه احتیاجی به این عذاب کردن بندگان دارد؟ خدایی که ما را خلق کرده، رحمت دارد و مهربان است. ما هم چند روزی در این دنیا زندگی می‌کنیم و هر چه به عقلمان رسید عمل می‌کنیم.

اما این تکالیف و تهدیدها برای چیست؟ این استاد دانشگاه می‌گفت: من مسلمانم؛ به جبهه هم رفته‌ام؛ نماز هم می‌خوانم؛ نه به خاطر ترس از جهنم؛ نه، چون از نماز خوشم می‌آید. گاهی هم با دوستانم به مسجد می‌روم. بعد از نماز حالت آرامشی هم پیدا می‌کنم؛ گاهی هم اگر خسته باشم، نماز نمی‌خوانم. ولی نمی‌توانم بفهمم که خدا چرا این تکلیف را برای من معین می‌کند و چرا می‌گوید اگر آن را انجام ندهی، تو را به جهنم می‌برم.سرّش تکلیف و عذاب چیست؟ این استاد دانشگاه این حرف‌ها را جدی می‌گفت واز این نمونه‌ها در بین جوان‌ها، به خصوص در میان تحصیل‌کرده‌ها وجود دارد. بنا بر این به جاست که این مساله به زبان‌های مختلف و در سطوح گوناگون تبیین شود.

گام اول: معرفت

شاید این که امیرالمومنین (ع) قبل از بیان اوصاف شیعه، ابتدا این مطالب را ذکر می‌کنند، به خاطر این باشد که انسان قبل از این‌که به عمل بپردازد، باید معرفت و ایمانش را نسبت به خدا تقویت کند؛ باید بداند که رابطه او با خدا چیست؛ باید بفهمد که هستی‌اش متعلق به خداست؛ او حقی بر خدا ندارد؛ بلکه خداست که هر حقی دارد و بداند خدا از او هیچ‌چیزی برای خودش نمی‌خواهد، و هر تکلیفی معین کرده، فقط به نفع خود انسان است، و نفعی عاید خدا نمی‌شود.

ضرری هم به خدا نمی‌رسد که بخواهد به خاطر تخلف از تکالیف انتقام بگیرد. نه! در واقع عذاب جهنم هم نتیجه‌ی عمل خود انسان است. هم چنان که ثوابی هم که عاید انسان می‌شود، نتیجه رفتار خود اوست که در آن عالم به صورت نعمت‌های بهشتی به او بر می‌گردد.این را ما باید بفهمیم که رابطه ما با خدا، رابطه‌ای است که از جانب او تمامش رحمت و لطف است.هر چه بدبختی است، ما خود، فراهم می‌کنیم. ما هستیم که خود را؛ از نعمت‌های بی‌شماری محروم می‌کنیم که حتی نمی‌توانیم کیفیت یکی از آن‌ها را هم به درستی درک کنیم؛ چه رسد به آنچه خداوند در عالم ابدی قرار داده است.

راهی که ما باید بپیماییم، راه عبادت و اطاعت خداست و کسانی که از این راه خارج می‌شوند، نه تنها ضرری به خدا نمی‌زنند، بلکه به خودشان خسارت وارد می‌کنند و روزی حسرت کج‌روی‌های خود را خواهند خورد؛ روزی که دیگر بازگشتی ندارد؛ آن روز است که «عذاب حسرت»؛ از عذاب جهنم برایشان سخت‌تر خواهد بود.بعضی از ما گمان می‌کنیم به خاطر دو رکعت نماز یا عبادت مختصر دیگری مثل یک زیارت امام رضا (ع) بر خدا و امام منتی داریم؛ حقیقت این است که باید بسیار شاکر امام (ع) باشید که به ما اجازه زیارت داده است. در واقع توفیق نصیب ما شده که به پابوس حضرت برویم و در اثر آن، چه کرامت‌ها، ارزش‌ها و ثواب‌هایی عاید ما خواهد شد.این که هفته‌ای یک بار خدمت حضرت معصومه عرض ادب می‌کنیم، هیچ منتی ندارد. باید افتخار کنیم که ما را به آستانه‌اش راه می‌دهند و اگر عنایتی بکنند و توجهی بشود باید کلاه‌مان را به عرش بیندازیم. نه تنها ما منتی نداریم، که همه‌ی منت‌ها برای خداست. اوست که این نعمت‌ها را در اختیار ما قرار داده است. ما باید شاکر باشیم و از این‌که نمی‌توانیم شکر نعمت‌های او را به جا بیاوریم خجل باشیم. وای بر ما آن وقتی که این نعمت‌ها را در راه معصیت صرف کنیم.

پی نوشت:

۱. بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۱۹۲، باب صفات الشیعة و أصنافهم.

۲. بقره / ۱۸۵.

کد خبر 5770346

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha