به گزارش خبرگزاری مهر، نوزدهمین قسمت برنامه تلویزیونی ایستگاه با حضور محمد ناصرزاده و موضوع رفاقت از آنتن شبکه سه سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد.
مجری برنامه از محمد ناصرزاده، کارشناس و پژوهشگر دینی بهعنوان مهمان برنامه پرسید ته خط رفاقت کجاست؟
ناصرزاده در پاسخ گفت: عمر و وقت ارزشمندترین سرمایه انسان است. آمارهای غیرعلمی نشان میدهد که نیمی از دوستیها متقابل نیست یعنی آنقدر که به طرف مقابلم دوستی میورزم طرف مقابلم به من دوستی نمیورزد. در چنین حالتی من ترکیبی از دوست و دشمن داریم که من میگویم «دوستمنان.» انتهای چنین رفاقتهایی به جای خوبی نمیانجامد.
وی افزود: اگر قرار باشد رفاقت انتهای خوبی داشته باشد باید یکسری مقدمات فراهم باشد. عصب دهم مغز (واگ یا واگوس) یک عصب خیلی طولانی است که بین این عصب و ارتباطات و دوستیهای ما ارتباط مهمی وجود دارد. مثلاً اینکه ما دوستمان را میبینیم قلبمان تندتر میزند، صورت مان گل میاندازد و همگی به کارکردهای این عصب برمیگردد. البته گاهی هم ممکن است ما عصب دهممان را گول بزنیم. برای رفاقت با یک دوست نباید فقط دوست را ببینیم بلکه باید اطرافیان او را هم ببینیم. دوستی و رفاقتی سالم است که دوطرفه باشد علاوه بر این در یک دوستی دو طرف باید بتوانند به یکدیگر راحت نه بگویند و منافع، موقعیت و مصلحت خود را در نظر بگیرند.
مجری برنامه گفت خیال کنید دوستی دارید که نصف شب دم در خانه شما میآید و میگوید من یک نفر را کشتم. آیا در را برای او باز میکنید؟
این کارشناس و پژوهشگر دینی در پاسخ گفت: در مقولات اجتماعی و روابط دو وجهی فرایند جرم مستثنی میشود. دوستی یک پدیدهای است که باید همه وجوهش باهم دیده شود به بیان دیگر دوستی یک رابطه دو وجهی درباره همه و دیگران است. دوستی یک پدیده مملو از تعامل است. میان تعامل و حرف شنوی فرق دارد. در دوستی باید مدام تعامل کرد. درباره مثالی که شما ذکر کردید باید بگویم حتماً باید در را برای دوستتان باز کنید و با او همدل شوید، اما بعدش از او بخواهید که خودش را به پلیس معرفی کند.
سوال بعدی مجری برنامه از ناصرزاده این بود: نه گفتن در دوستی، رابطه را خراب نمیکند؟
ناصرزاده پاسخ اینسوال گفت: خیر. هرکدام از وجوه دوستی به صفر میل کند یعنی یکی از پایههای دوستی حذف شده است. من برای دیگری و دیگری برای من فقط با «نه» تنظیم میشود. رابطهی دوستیای که در آن «نه گفتن» سخت باشد پایان خوبی ندارد چون «نه گفتن» یکی از پایههای اصلی دوستی است.
مجری در ادامه پرسید رفاقت، پایه بودن میخواهد وگرنه اگر یک رفیق پایه نباشد چه فرقی بین او و بقیه است؟
این محقق و نویسنده گفت: پدیدهای است با این موضوع که هیچکس اندازهای که میداند، نمیتواند. در دوستی هم همین طور است یعنی در دوستی، من به همان اندازه که دوست دارم و میخواهم نمیتوانم و دقیقاً بحران در دوستی از همین نقطه آغاز میشود؛ نقطهای که من درباره کارهایی که نمیتوانم انجام دهم زیاد هیاهو و رفتار نمایشی میکنم و چون دقیقاً نمیتوانم آنها را انجام دهم، دوستهایم را از دست میدهم؛ بنابراین در دوستی باید به این موضوع واقف باشیم که ما به همان اندازه که میدانیم، نمیتوانیم. باید این مرز رعایت شود.
مجری پرسید: اینگونه رفتار کمی منفعت طلبانه نیست؟
ناصرزاده از منفعت به عنوان سود تعبیر کرد و گفت: در دوستی چیزی که رد و بدل میشود تعامل است. یعنی ما سرمایهای با هدف سود نمیگذاریم. اکثر مشکلاتی که در دوستیها به وجود میاید به خاطر این است که من برای دیگری و دیگری برای من تنظیم نمیشود. درست است که در ادبیات عامه بیشتر برای دوستیها از ضربالمثل پسر نوح استفاده میشود، اما ما در ادبیات آثاری هم داشتیم که در آن رابطههای ارزشمند دوستی وجود داشته مثل سه تفنگدار.
مجری برنامه در پایان گفت: پس بیشتر از هرچیزی ما باید یاد بگیریم که چطور به دوستان نه بگوییم. رفاقت موضوعی است که در سینما و ادبیات غلیظتر از چیزی است که در دنیای واقعی وجود دارد. این فاصله میان کلیشه و واقعیت است که باعث میشود افراد احساس نارضایتی در رفاقتهایشان داشته باشند. رفاقت شامل دو عنصر لذت همراهی و خوش گذرانی در کنار یکدیگر و فداکاری و از خودگذشتگی برای یکدیگر است. حالا باز این سوال پیش میآید که ته رفاقت کجاست و تا کجای باید پا به پای رفیق بود؟
نظر شما