۶ مهر ۱۴۰۳، ۶:۴۷

واکاوی جوهره انسانیت/۱۱؛

بهره‌ از نعمت ظاهری نشانه عزت، ذلت و دلیل لطف خدا به یک بنده نیست

بهره‌ از نعمت ظاهری نشانه عزت، ذلت و دلیل لطف خدا به یک بنده نیست

کسی که از شدت عصیان و بی‌اعتنایی و فراموش کردن حق عبودیت خدا، لیاقت یاد خدا را از دست داده و خدا دلش را غافل ساخته، همیشه در این غفلت باقی است.

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: پاسخ به این پرسش مهم که «انسانیت انسان در چیست» می‌توان روشن کننده این باشد که چه چیزی حقیقت انسان است. انسانیت انسان به روح او است. شکی نیست که قرآن انسان را مرکّب از روح و بدن می‌داند. حقیقت روح چیزی غیر از بدن است و تا آن نباشد انسان به وجود نمی‌آید. پس هر چیزی که کمال برای روح باشد، کمال انسانی محسوب می‌شود. مرز بین انسان و حیوان زمانی ترسیم می‌شود که پای تعهد در کار بیاید و انسان بنا بگذارد که آگاهانه کاری را انجام دهد یا از انجام کاری خودداری کند و برای رفتارهای خود مقررات و ضوابطی داشته باشد. البته چگونگی وضع مقررات و نحوه اجرای آنها بحث دیگری است؛ اصل مسأله این است که انسان یا مقررات، ضوابط، ارزش‌ها، و حلال و حرام را بپذیرد، و یا بخواهد از هر قید و بندی آزاد و یله باشد و هر گونه که خواست، رفتار کند. این جاست که باید و نباید، و خوب و بد پیدا می‌شود. کاری که موجب کمال می‌شود، خوب است و باید انجام شود و کاری که موجب نقص می‌شود، بد است و نباید انجام شود.

«صبر» یعنی مقاومت در مقابل انگیزه و عاملی که انسان را به جهتی غیر از کمال دعوت می‌کند؛ ما هم انسان و خواهان کمال خود هستیم؛ کمال ما نیز در سایه انتخاب راه صحیح حاصل می‌شود که لازمه آن مقاومت در برابر عوامل بازدارنده از کمال است؛ بنا بر این اگر ما می‌خواهیم انسان باشیم و به مقام خلیفة‌اللهی و قرب الهی برسیم و گل سر سبد آفرینش بشویم، باید حد و مرزها را بشناسیم، بایدها و نبایدها را بدانیم، مقررات و ضوابط را بپذیریم و در چارچوب آنها رفتار کنیم و در برابر آنچه ما را از این مسیر منحرف می‌کند، مقاومت کنیم. آنچه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌الله مصباح‌یزدی در این خصوص در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۲/۰۴/۳۰، مطابق با دوازدهم رمضان ۱۴۳۴ ایراد فرموده‌اند. قسمت یازدهم این سلسله مطلب، تقدیم نگاه تان می‌شود:

تجملات؛ جایگزین توسلات!

از جمله آیاتی که در آنها پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امر به صبر شده، آیه ۲۸ سوره کهف است «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می‌خوانند، و تنها رضای او را می‌طلبند! و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانی که] به عقوبت اعمالشان [قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم، اطاعت مکن! همانها که از هوای نفس پیروی کردند، و کارشان از حد گذشته است.» در این آیه نکته‌های فراوانی به چشم می‌خورد. اولین نکته، ظرافتی ادبی است. همه موارد کاربرد «صبر» و مشتقات آن به صورت فعل لازم است که به وسیله حرف جرّ متعدی می‌شود؛ به عنوان مثال: «وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُون» ۱؛ «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِر» ۲؛ «ُوَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِه» ۳؛ و آیات دیگر. تنها آیه‌ای که در آن «صبر» بدون حرف جرّ متعدی شده، آیه ۲۸ سوره کهف است. صبر به معنای عرفی آن یعنی تحمل کردن، شکیبایی کردن، جزع و فزع نکردن، نیازی به مفعول ندارد؛ هم‌چنان‌که در فارسی هم به صورت لازم ترجمه می‌شود.

«صَبَرَ» در اصل لغت به معنای «حَبَسَ» یا «اَمسَکَ» است؛ یعنی چیزی را نگاه داشتن، یا به عبارت دیگر خویشتن‌داری. این فعل در عرف تدریجاً به معنای دیگری تحول یافته که خاص‌تر از معنای اول آن است و در مکالمات عرفی ابتدا آن معنا به ذهن متبادر می‌شود؛ در واقع این واژه دو معنای عام و خاص دارد که عرف هر دو را می‌فهمد و هیچیک را مجازی نمی‌داند. این فعل، هم‌چنان‌که در معادل فارسی آن دیده می‌شود، در اصل متعدی است؛ یعنی خود را نگه داشتن؛ ولی مفعول آن در استعمالات به تدریج فراموش شده و در کلام ذکر نمی‌شود؛ کاربرد اصلی این فعل به این صورت بوده: صَبَرَ نَفسَهُ عَلی الطاعة یا صَبَرَ نَفسَه عَن المَعصِیة؛ اما در استعمالات شایع «نفسه» که مفعول «صَبَرَ» بوده، حذف شده و این فعل تدریجاً به فعل لازم تبدیل شده و امروزه کاربرد عرفی آن به صورت فعل لازم است. بنا بر این، صبر در آیه مورد نظر به معنای لغوی آن و از همین رو به صورت متعدی است.

نکته دوم در این آیه استفاده از تعبیر کنایی «الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ» است؛ یعنی کسانی که دائماً به یاد خدا هستند، با این چنین کسانی باش.

بخش سوم آیه می‌فرماید: چشم از این یاران برندار و تمام توجهت به همین افراد باشد؛ مبادا به خاطر زیب و زیور دنیا از ایشان رو بگردانی! این قسمت جمله حالیه‌ای است که واو حالیه آن حذف شده است. آنچه در این فراز مفروض گرفته شده این است که برای فراهم شدن زمینه رونق و ترقی در زندگی و برخورداری از زینت‌های دنیا پیامبر باید آن دسته از یارانش را که سر و وضع آنها تناسبی با ظواهر دنیوی ندارد، رها کند. اما خداوند به آن حضرت تذکر می‌دهد، مبادا چنین کاری بکنی!

نکته بعد این‌که کسانی که به پیامبر پیشنهاد کردند یاران خالص خود را رها کند تا به زینت‌های دنیا برسد کسانی هستند که به دنبال هوای نفس‌اند و کارشان از حد گذشته و قابل اصلاح نیستند. مشابه این آیه در سوره انعام، آیه ۵۲ است که خطاب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: «وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشیِ‌ِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَیْکَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شیَ‌ْءٍ وَ مَا مِنْ حِسَابِکَ عَلَیْهِم مِّن شیَ‌ْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّلِمِین؛ و کسانی را که صبح و شام خدا را می‌خوانند، و تابع رضای او هستند، را از خود دور مکن! نه چیزی از حساب آنها بر توست، و نه چیزی از حساب تو بر آنها] حساب هر یک از شما با خداست [! اگر آنها را طرد کنی، از ستمگران خواهی بود». در آیه بعد هم می‌فرماید: «وَ کَذَالِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّیَقُولُواْ أَ هَؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّن بَیْنِنَا أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّکِرِین؛ و این چنین بعضی از آنها را با بعض دیگر آزمودیم] بعضی را توانگر و برخوردار از نعمت‌های دنیا و بعضی دیگر را فقیر و تهی‌دست قرار دادیم، تا به واسطه این اختلاف آنها را بیازماییم [تا] ببینیم چه کسانی از سر طعنه [بگویند: «آیا اینها هستند که خداوند از میان ما بر آنها منّت گذارده و آنها را برگزیده!؟» آیا خداوند، شاکران را بهتر نمی‌شناسد؟» چون برای ثروتمندان و متمولان باورکردنی نبود که فقرا، با آن وضعیت نابسامان‌شان مورد لطف و عنایت خدا باشند و بهشتی شوند؛ از همین‌رو با تمسخر می‌گفتند: آیا این فقرا کسانی هستند که خدا از میان ما آنها را برگزیده و نعمت خاصی به آنها داده است!؟

خداوند در این آیه می‌فرماید خود ما چنین زمینه‌ای را فراهم می‌کنیم تا مردم آزموده شوند. در انتهای آیه نیز می فرماید: آیا خدا شکرگزاران را بهتر نمی‌شناسد؟ او می‌داند چه کسی با خدا ارتباط دارد و چه کسی از فقیر و غنی شکر نعمت‌های خدا را به جا می‌آورد. ملاک این است؛ بهره‌مندی از نعمت ظاهری نشانه عزت و ذلت و دلیل لطف خدا به یک بنده نیست. ممکن است کسی پولدار باشد، ولی مبغوض خدا باشد؛ هم‌چنان‌که ممکن است شخص فقیری نزد خدا محبوب باشد؛ در صورتی که به وظایفش درست عمل کند. پس همه این امور از وسایل آزمایش است و فقر و غنا، و نام‌آوری و گمنامی نباید ملاک درجه‌بندی افراد باشد. ببینید چه کسی بیشتر دلش با خداست.

دو آیه ۲۸ سوره کهف و ۵۲ سوره انعام مکمل و مبین یک‌دیگر هستند؛ با این تفاوت که آیه اول به پیامبر دستور داده شده صبر کند؛ در حالی‌که در آیه دوم به جای دستور صبر، پیامبر از طرد کردن یارانش نهی شده است.

در شأن نزول این آیات، هم از طریق شیعه هم از طریق اهل سنت جریانی نقل شده که از این قرار است: چند نفر از ثروتمندان قریش (که اسامی آنها در بعضی از روایات آمده) وقتی دیدند تعدادی برده و افراد فقیر، مثل بلال، عمار و صهیب با لباس‌هایی پشمینه اطراف پیامبر را گرفته‌اند، نزد جناب ابوطالب آمدند و به وسیله ایشان به پیامبر پیغام دادند که مقام پیامبری مقام و منصبی والا و مهم است و افراد صاحب منصب باید تشریفاتی را رعایت کنند؛ از جمله این‌که هر کسی نباید در مجلس ایشان حضور پیدا کند. اگر پیغمبر این افراد ژولیده و پشمینه‌پوش را از پیرامون خود براند، ما حاضریم به او ایمان بیاوریم و در خدمتش باشیم ۴. در این‌جا پیامبر باید بین این افراد فقیر، با لباس‌های مندرس و پاره، و ثروتمندان مکه یکی را انتخاب کند. در بعضی از روایات گفته شده برخی از اصحاب پیامبر هم به این امر تمایل داشتند. در این‌جا آیه نازل شد: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ».

در این آیه نمی‌فرماید با برده‌ها بنشین؛ بلکه می‌گوید با کسانی باش که شب و روز به یاد خدا هستند؛ برده باشند یا آزاد؛ فقیر باشند یا پولدار؛ ببین دلشان با کیست؟ مقصودشان چیست؟ به دنبال چه می‌گردند؟ کسانی که به دنبال خدا هستند را با خودت نگه دار و آنها را رها نکن! هم‌چنین نمی‌گوید آنها را برای خودت حفظ کن تا به تو کمک کنند؛ بلکه می‌گوید برای چه آنها را رها می‌کنی؟ مَا عَلَیْکَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شیَ‌ْءٍ وَ مَا مِنْ حِسَابِکَ عَلَیْهِم مِّن شیَ‌ْءٍ؛ مگر آنها برای تو زحمتی دارند و باری بر دوش تو می‌گذارند؟ آنها به دنبال بندگی‌شان هستند؛ تو هم در پی انجام وظیفه‌ات هستی؛ اگر چنین یارانی را طرد کنی، ظالمی و در واقع راه هواپرستان و غافلان را برگزیده‌ای که لیاقت یاد خدا را نداشتند و خداوند به عقوبت اعمالشان دل آنها را از یاد خودش غافل کرده است.

خداجویان یا دنیاطلبان؟

اوصافی که در هر دو آیه برای یاران پیامبر صلی الله علیه و آله مورد تأکید است، این است: ۱. یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشیِ؛ شبانه روز سر و کارشان با خداست ۲. یُرِیدُونَ وَجْهَهُ؛ فقط طالب رضای خدا هستند و به دنبال ساختن دکانی از دین و تظاهر به عبادت و زهد و عرفان نیستند. در مقابل، صفاتی که برای گروه دیگر می‌شمارد، از این قرار است: ۱. أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا؛ ما قلبش را از یادمان غافل کردیم. کسی که از یاد خدا غافل شده، ممکن است متذکر شود و به یاد خدا بیافتد؛ کسی که از شدت عصیان و بی‌اعتنایی و فراموش کردن حق عبودیت خدا، لیاقت یاد خدا را از دست داده و خدا دلش را غافل ساخته، همیشه در این غفلت باقی است. ۲. وَ اتَّبَعَ هَواهُ؛ کسی که تابع امیال نفسانی خود است. در آیه دیگری نیز به این مطلب اشاره شده است؛ «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ؛ ۵ آیا ندیدی کسی را که دلخواهش را می‌پرستد و خدا او را گمراه می‌کند، با اینکه اهل علم و آگاهی است؟» در ادامه این آیه می‌فرماید: «فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّه؛ بعد از آن‌که خدا او را گمراه کرد، چه کسی می‌تواند هدایتش کند!؟» پس کسانی که به خاطر هوای نفس و اهداف دنیوی حاضرند بندگان خوب خدا را از کنار پیغمبر متواری کنند، کمترین لیاقت حضور در محضر پیغمبر را ندارند؛ چون غیر از خواسته‌های نفسانی و زینت‌های دنیا چیزی نمی‌فهمند. ۳. وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ چنین کسانی آن قدر کارشان سخت شده که دیگر قابل اصلاح نیستند.

پیامبر صلوات‌الله علیه یا باید به این پیشنهاد عمل کند و ژنده‌پوشان و فقیران را از پیرامون خود براند، تا افرادی خوش ظاهر و مرتب دور او را بگیرند؛ یا این‌که این پیشنهاد را رد کند و با یاران فقیر خود بسازد. ممکن است کسانی بگویند بهتر بود پیامبر به عنوان تاکتیک، محترمانه یاران خود را برای مدتی در ظاهر از اطراف خود دور کند، تا ثروتمندان به مجالست به آن حضرت رغبت کنند و علاوه بر این‌که مجلس پیامبر رونق پیدا می‌کرد، این گروه نیز تدریجاً هدایت می‌شدند و قلب‌شان صفا پیدا می‌کرد. نمونه دیگر این پیشنهاد در باره نماز به پیامبر شد. طایفه‌ای از اعراب به پیغمبر گفتند: شما سخنان و کارهای خوبی دارید که ما همه آنها را قبول داریم؛ ولی بعضی از دستورات تو برای ما که جزء اشراف و دارای جایگاه و اعتباری هستیم، قابل تحمل نیست. شما دستور می‌دهید نماز بخوانیم و در نماز دستمان را پیش خدا دراز کنیم در برابر او روی خاک به سجده بیافتیم؛ سجده کردن و روی خاک افتادن در حد بردگان است، در شأن ما نیست و از عهده ما بر نمی‌آید. ما را از این کار معاف کن!

گفته شده که در مقابل این پیشنهاد ابتدا به قلب پیغمبر خطور کرد که این پیشنهاد را قبول کند تا آنها ایمان بیاورند و در دشواری‌ها و جنگ‌ها به مسلمانان کمک کنند. اما به محض اینکه این مساله به قلب پیغمبر گذشت، آیه نازل شد: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلیلا؛ إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصیراً» ۶؛ ما دلت را نگه داشتیم؛ نزدیک بود به این پیشنهاد میل پیدا کنی؛ اگر چنین تمایلی پیدا کرده بودی، در دنیا و آخرت دو برابر تو را عذاب می کردیم و بعد از آن هرگز در مقابل خدا برای خودت یار و یاوری پیدا نمیکردی. این حکم خداست؛ و اگر تو تمایل به خلاف آن پیدا کردی، مستحق عذاب دنیا و آخرت می‌شوی و من، که خدای تو هستم، هرگز تو را یاری نمی‌کنم. من بهتر می‌دانم بندگانم را چگونه باید امتحان کنم.

نکته در دو آیه مورد بحث تقابل بین دو گروه مذکور است؛ یک عده کسانی که شبانه روزشان را با خدا سر می‌کنند، و زندگی‌شان با خداست؛ و در مقابل، کسانی که اصلاً با خدا هیچ کاری ندارند. اگر احیاناً کسانی را در جامعه دیدیم که تمایل دارند بعضی از احکام اسلام گفته نشود، یا به بعضی از آنها عمل نشود، به فرمایش مقام معظم رهبری دامت برکاته کسانی که خجالت می‌کشند که شعارهای اسلام را مطرح کنند، اگر چنین افرادی پیدا شدند، جزء کدام دسته هستند؟ اگر ما بخواهیم کسی را به عنوان الگو، صاحب منصب و یا مسئول جایی انتخاب کنیم، باید چه کسی را انتخاب بکنیم؟ آیا حق داریم کسی از گروه دوم را انتخاب کنیم؛ از کسانی که جز امور دنیا و معیشت و شکم به فکر چیز دیگری نیستند؟ کسانی که همه توجهشان فقط به گرانی و بیکاری است؟

آیا با پیدا شدن کمی مشکلات اقتصادی باید خدا و دین و ارزش‌ها را از یاد ببریم!؟ آیا باید حجاب و عفاف، صداقت و درستی، پاکی و صفا و صمیمیت، ایثار و فداکاری را فراموش کنیم، تا فقط تحریم‌ها برداشته شود و وضع اقتصاد مملکت اصلاح شود!؟ ما مخاطب این آیات قرآن نیستیم!؟ ما تربیت شده این قرآنیم!؟ قرآن می‌خواهد چنین مردمی را تربیت کند!؟

خداوند در این آیه خطاب به پیامبر فرمود: اگر اندکی به این پیشنهاد تمایل پیدا کنی، سر و کارت با من است و هیچکس نمی‌تواند به تو کمک کند. نیز می‌فرماید: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ؛ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمین؛ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتین» ۷. مقام پیغمبر بالاتر است؛ تکلیفش هم سخت‌تر است. اگر او اندکی از مسیرش منحرف شود و به دنیاپرستان تمایل پیدا کند، به کلی سقوط می‌کند و خدا با او معامله‌ای می‌کند که با هیچ بنده‌ای نکرده است. آیا ما پیروان این پیغمبریم که به هر بهانه‌ای احکام خدا را تغییر بدهیم، حرامی را حلال کنیم و برای آن بهانه بتراشیم!؟ معاملات ربوی را به اسم عقود شرعیه انجام دهیم!؟ از اجرای احکام شرعی مثل امر به معروف و نهی از منکر جلوگیری کنیم!؟

شبیه این مساله برای پیغمبران دیگر هم اتفاق افتاد و به بعضی دیگر از ایشان نیز فشار می‌آوردند که اطرافیان فقیرت را از خود دور کن تا ما به تو ایمان بیاوریم. به عنوان مثال در باره حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام هم همین مساله اتفاق افتاده است. گروهی از افراد متمول و ثروتمند از قوم نوح به آن حضرت می‌گفتند: «أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُون!؟ ۸ ما به تو ایمان بیاوریم، در حالی که این اراذل و افراد پست پیرامون تو را گرفته‌اند!؟» یعنی اگر حرف تو درست و دعوت تو به حق است، نباید پابرهنگان و ضعفا به تو ایمان بیاورند. وجود این افراد در کنار تو نشانه باطل بودن ادعای توست. حضرت نوح هم در پاسخ به این افراد فرمود: «وَ ما عِلْمی بِما کانُوا یَعْمَلُون» ۹؛ یعنی من مامور نیستم از شغل افراد سوال کنم؛ من مامورم ایمان را به ایشان عرضه کنم و آنها را متوجه خدا کنم. «إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلی رَبِّی لَوْ تَشْعُرُون؛ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنین» ۱۰؛ خوبی و بدی کار مومنین را خدا رسیدگی می‌کند و من مومنین را از اطراف خود طرد نمی‌کنم. منظور این است که این فشارها از سوی دنیاپرستان که چشم شان به ظواهر و رونق ظاهری و ثروت و کسب و کار است، بر اولیای خدا سابقه دارد. از سوی دیگر اولیای خدا توجه‌شان فقط به معنویات است و به این امور اعتنایی ندارند.

نکته عجیب اینکه قرآن کریم در دو آیه می‌فرماید: ما هیچ پیغمبری را نفرستادیم، مگر اینکه ابتدا مردم را به سختی‌هایی مبتلا کردیم، تا تضرع و زاری کنند. در آیه ۴۲ سوره انعام می‌فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُون». در آیه ۹۴ سوره اعراف نیز می‌فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُون». یعنی انسان زمانی که به سختی گرفتار باشد، دلش برای پذیرش حرف حق آماده‌تر است و وقتی در رفاه و خوشی باشد، غرور او را فرا می‌گیرد و گوشش به این حرف‌ها بدهکار نیست. از همین رو خدا برای اینکه حرف انبیا مورد قبول واقع شود و مردم حال تضرعی پیدا کنند و رو به خدا بیاورند، آنها را به سختی‌هایی مبتلا می‌کند. از این آیات می‌توان فهمید روش تربیت خدا با ما خیلی فرق می‌کند. بسیاری از مردم تصور می‌کنند اگر راه پیغمبر درست باشد و خودش مدیر خوبی باشد، باید فوراً وضع زندگی مردم خوب شود و رونق پیدا کند؛ اگر چنین نشد، معلوم می‌شود یا برنامه‌اش غلط بوده و یا خودش مدیر خوبی نیست! مگر پیغمبر نیامده کارها را اصلاح کند؟ پس اگر پیامبری نتوانست کارها را اصلاح کند، یعنی یا برنامه‌اش غلط است، یا خود او مدیر خوبی نیست.

جوابی که به این شبهه می‌توان در چارچوب فرهنگ شیعه داد این است که مگر در زمان امیرالمومنین و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین جامعه اصلاح شد؟ در زمان حضور ائمه اطهار چه بلاها و مصیبت‌هایی بر سر مومنین آمد؛ خود ائمه اطهار تحت چه فشارهایی واقع شدند؛ حتی شیعیان برای پرسیدن یک مساله از امامشان راهی نداشتند جز این‌که به عنوان خیارفروش و مانند آن به منزل امام مراجعه کنند. آیا این‌ها نشانه غلط بودن برنامه ائمه است؟ آیا قرآن برنامه غلطی بود؛ یا این‌که آنها بلد نبودند قرآن را اجرا کنند؟

کسانی که چنین شبهاتی را مطرح می‌کنند، غافل‌اند از اینکه برنامه ائمه علیهم‌السلام فقط آبادانی دنیا نبود؛ بلکه دنیا و سختی‌هایش باید باشد، تا مردم آزموده شوند؛ همه این برنامه‌ها باید باشد، تا زمینه انتخاب فراهم شود؛ «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ» ۱۱.

پی نوشت:

۱. مزمل (۷۳)، ۱۰.

۲. مدثر (۷۴)، ۷.

۳. مریم (۱۹)، ۶۵.

۴. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج ۲۲، ص: ۳۳

۵. جاثیه (۴۵)، ۲۳.

۶. اسراء (۱۷)، ۷۴-۷۵.

۷. الحاقه (۶۹)، ۴۴.

۸. شعراء (۲۶)، ۱۱۱.

۹. شعراء (۲۶)، ۱۱۲.

۱۰. شعراء (۲۶)، ۱۱۳-۱۱۴.

۱۱. انفال (۸)، ۴۲.

کد خبر 6083458

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha