۲۰ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۹

تام جوان در دهمین نبرد هیولاها به جنگ مرد ماری می‌رود

تام جوان در دهمین نبرد هیولاها به جنگ مرد ماری می‌رود

دهمین عنوان از مجموعه 6 گانه زره طلایی از کتاب‌های نبرد هیولاها با نام «وایپرو، مرد ماری» نوشته آدام بلید با ترجمه محمد قصاع توسط انتشارات قدیانی منتشر و وارد بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر،‌ این کتاب عنوان دیگری از مجموعه «6 گانه زره طلایی» به قلم آدام بلید و همچنین عنوان دیگری از مجموعه رمان‌های کودک «نبرد هیولاها» است که انتشارات قدیانی منتشر می‌کند و داستان آن، مانند دیگر کتاب‌های زره طلایی، درباره پسر نوجوانی به نام تام است که با ماجراهای شگفت‌انگیز و خطرناکی روبرو می‌شود.

طرح کلی داستان‌های مجموعه 6 گانه «زره طلایی»‌ از این قرار است که مالول جادوگر شیطانی زره طلایی سحرآمیز را دزدیده و در سراسر کشور آوانتیا پخش و پراکنده کرده است. تام قول داده است که تمام تکه‌های آن را پیدا کند. اما تکه‌های زره به وسیله شش هیولای ترسناک مراقبت می‌شوند!

«گمان می‌کردید همه چیز تمام شده است؟ گمان می‌کردید من شکست را می‌پذیرم و ناپدید می‌شوم؟ خیر! هرگز چنین اتفاقی نمی‌افتد. من مالول هستم؛ جادوگر تاریکی که قلب مردم آوانتیا را پر از ترس و وحشت می‌کند. هنوز قدرت‌های زیادی دارم که به مردم این کشور نشان دهم؛ به ویژه به پسری به نام تام. این قهرمان جوان شش هیولای آوانتیا را از طلسم من آزاد کرد. اما جنگ ما هنوز تمام نشده است. بگذارید ببینیم او در ماموریت و نبرد جدید چه می‌کند؛ در نبردی که بدون تردید او و دوستش النا شکست می‌خورند و نابود می‌شوند.

هیولاهای آوانتیا خوش‌قلب بودند. من آن‌ها را برای اهداف شوم خودم منحرف کردم. اما آن‌ها به خاطر تام، دوباره آزادند تا از کشور محافظت کنند. ولی من شش هیولای جدید خلق کره‌ام که قلبی شیطانی دارند و به همین دلیل نمی‌توانند آزاد شوند: هیولای اختاپوسی، میمون غول‌پیکر، افسونگر سنگ، مرد ماری، شاه عنکبوت‌ها و شیر سه‌سر.»

هر هیولا از تکه‌ای از زرهی طلایی که به صاحب واقعی‌اش قدرت جادویی می‌بخشد، محافظت می‌کند. این زره میراث فرهنگی و جنگی آوانتیاست. مالول هر کاری که بتواند، می‌کند تا به تام اجازه ندهد تمام قطعه‌های زره را به دست آورد و دوباره او را شکست دهد.

این با تام مجبور است با «وایپرو» مرد ماری روبرو شود. او باید به صحرای سوزان برود و با وایپرو بجنگد. این رمان در 10 فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این رمان کودک می‌خوانیم:

عرق سرد از بدن تام سرازیر شده بود. سرش از گرما گیج می‌رفت. می‌دانست که مدت زیادی نمی‌تواند به این جنگ ادامه دهد. وایپرو او را ضعیف می‌کرد و زمانی که بی‌دفاع می‌شد، به او حمله می‌کرد. او دیگر تنها بود و نمی‌توانست امیدوار باشد هیولایی را شکست دهد که دو جفت چشم داشت که با دقت تماشایش می‌کردند و دو سر داشت که می‌توانستند جداگانه به او حمله کنند.

تام ناگهان صدای سم‌هایی را شنید. ابتدا فکر کرد دچار توهم شده است، اما زمانی که از روی شانه به عقب نگاه کرد، طوفان و نقره‌ای را دید که به درون دره می‌تاختند. وقتی متوجه شد آن‌ها برای کمک به او می‌آیند، دوباره نیروی جدیدی را در خود حس کرد.

بدن طوفان از عرق خیس و لیز شده بود و نقره‌ای با سرعت نفس نفس می‌زد. آن‌ها بدون ترس و وحشت مستقیم به سوی وایپرو می‌دویدند. هیولا به تام پشت کرد و سرهایش را به طرف اسب و گرگ دراز کرد. بعد دهانش را باز کرد، گویی می‌خواست آن‌ها را درسته ببلعد. اما طوفان و نقره‌ای نترسیدند و عقب‌نشینی نکردند. نقره‌ای با خشم زوزه‌ای کشید و طوفان پاهای جلوی‌اش را بالا برد و سم‌هایش را در هوا تکان داد.

تام فرصتی را که می‌خواست، به دست آورد. او جلو پرید و با شمشیر به وایپرو حمله کرد...

این کتاب با 112 صفحه مصور، شمارگان هزار و 650 نسخه و قیمت 2 هزار و 500 تومان منتشر شده است.

کد خبر 2072824

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha