به گزارش خبرنگار مهر، منظور از وقايع تاريخي، حوادث و رخدادهايي است كه در تاريخ يك ملت به عنوان وقايع مهم و تأثيرگذار از آن ياد ميشود. اين گونه وقايع هويتساز كه با تجربيات و باورها در هم آميخته مجموعههايی از رخدادها را بر محور خود کرده و توضیح می دهد و وجه تمايز دوره قبل با بعد است.
سخن گفتن از جنگ، شهید و شهادت قدرتی می خواهد در حد جهاد اکبر و علمی به وسعت هشت سال دفاع مقدس اما آنچه بیش از همه باید به آن توجه کرد این نکته بسیار مهم است که باید جنگ را درست بنویسیم نه درشت.
ضرورت توجه به بازیگران و روش تفکر و رفتار آن ها برای شناخت واقعه
هر واقعه تاريخي از دو وجه ماهيت و مشخصهها و بازيگران و روش تفكر و رفتارهاي آنها تشکیل می شود که توجه به آن براي شناخت آن واقعه حائز اهميت خواهد بود.
یکی از مهمترین وقایع دفاع مقدس عملیات والفجر 8 است که در منطقه عملیاتی جنوب کشور و با حضور گردان کربلای استان سمنان رخ داد و معمولا از وجه ماهیت و مشخصه بسیار مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است اما وجه بازیگران و روش تفکر و رفتار آن ها عموما مورد غفلت واقع شده و شاید در این میان نقش بعضی بازیگران از جمله شهدای روحانی به دست فراموشی سپرده شده است.
یکی از افتخارات استان سمنان شرکت در عملیات والفجر 8 و تقدیم بیش از 150 شهید در این عملیات است و یکی از زوایای پنهان در آن که کمتر به آن پرداخته شده حضور و شهادت جامعه روحانیت است.
در این عملیات 12 روحانی شهید از استان سمنان تقدیم انقلاب شده و بیشترین سهم شهدای روحانی با 9 شهید از آن شهرستان شاهرود است.
نکته جالب حضور امير در جبههها اين بود که خود را به عنوان روحاني معرفي نمي کرد
شهيد امير طاهري يزدي روز 25 فروردين سال 1342 مطابق با اول محرم در شاهرود متولد شد. دو سال اول زندگياش در همان جا و سبزوار گذشت. دوره دبيرستان را در تهران تمام کرد. امير از همان بچگي علاقه خاصي به روحانيت داشت و به خاطر علاقه زياد به کار تبليغ اسلام تصميم گرفت به قم برود و دروس حوزه بخواند.
بالاخره راهي قم شد و در سال 59 در حوزه علميه امام صادق (ع) شروع به تحصيل کرد و به مدت پنج سال ادامه تحصیل داد. شهيد طاهري هر چند وقت يک بار از قم به تهران ميآمد و در مدتي که کنار خانواده بود و سخت به پدرش در کارها کمک ميکرد تا پدر را راضي نگه دارد. با شروع جنگ براي رفتن به جبهه باز با مخالفت پدر مواجه شد ولي به خاطر اخلاق خوب و احترام شديدي که ميگذاشت رضايت پدر را جلب کرد و تابستان 62 عازم جبهه شد و در بهمن سال 64 در عمليات والفجر 8، در اروندرود به فيض عظيم شهادت نائل آمد.
برادر شهید می گوید: نکته جالب حضور امير آقا در جبههها اين بود که خود را به عنوان روحاني معرفي نميکرد و وقتي مادرم دليل آن را جويا ميشد ميگفت دوست ندارم رزمندهها بدانند من روحاني هستم و در احترام گذاشتن به من با بقيه فرق بگذارند. در اولين مرخصياش از جبهه به مادرم گفته بودند که برايش يک ليوان شيشهاي (ظاهراً در جبهه از ليوان پلاستيکي استفاده ميشده) و قاشق و چنگال کنار بگذارند تا اين بار با خود ببرد ولي موقع رفتن به مادرم ميگويد مگر من چه فرقي با بقيه برادرانم دارم که بايد در ليوان شيشهاي چاي بخورم، لذا هيچکدام از آن وسايل را با خود به غير از مسواک و خمير دندان نبرد.
در قسمتی از وصیت نامه این شهید عملیات والفجر 8 آمده: اي پدر و مادر عزيزم که اين هدايت خودم را به راه اسلام و حق و حقيقت، مديون شما ميدانم! چون احساس ميکنم که ديگر شما پدر و مادر عزيز و خواهران و برادرم را نميبينم، چند نکتهاي را به عنوان پيام شهيد خدمتتان عرض ميکنم باشد که مورد رحمت واسعه خداوند متعال قرار بگيرم. از تمامي شما حلاليت ميطلبم و محتاج دعاي خير شما هستم. خدمتتان عرض ميکنم که اگر خير دنيا و آخرت را ميخواهيد دنبالهرو و گوش به فرمان حضرت امام باشيد. اين دنيا فاني است و کسي نميماند و همه بايد برويم ولي چه خوب است که لااقل از خود اثر نيکي باقي بگذاريم و اين اثر نيک به اين است که شما در تربيت فرزندان خود (خواهران و برادرم) نهايت سعي و تلاش خود را بنماييد.
شکوفه تبسّم همواره بر لبان علی اکبر نقش بسته بود
علياکبر قرائی دیگر روحانی شهید خطه عالم پرور شاهرود است، وی در زمستان سال 45 در خانوادهاي متدين ديده به جهان هستي گشود. تحصيلاتش را تا دورi راهنمايd ادامه داد و سپس با تشويق و راهنمايي پدرش در حوزه علميه بسطام به تحصيل علوم ديني و معارف اسلامي مشغول شد و پس از دو سال به مدرسه قلعه شاهرود و سپس به مدرسه نواب مشهد رفت.
شهيد قرائي، در صفاي باطن و خلق و خوي نيکو، زبانزد بود و مورد احترام همه. همواره شکوفه تبسّم بر لبانش نقش بسته بود و قلب پاک روشنش، آينه مهرباني و زلالي بود. آخرين بار که از جبهه آمده بود از همه حلاليت طلبيد و عاشقانه به سوي وادي آتش و خون شتافت و سرانجام در والفجر 8، به جمع ستارگان آسمان شهادت پيوست و جاودانه شد.
برادر شهید می گوید: دفعه آخري که به روستا آمد با همه دفعات ديگر فرق داشت. نوراني شده بود و ملاحت گفتارش دوچندان. سراغ بر و بچههاي روستا را گرفت. گفتم: حسين منتظري فرمانده کميته هم شهيد شد. اشک در چشمانش حلقه زد. گويي نميخواست کسي گوي سبقت را از او بگيرد. آن روزها از شهادت خيلي صحبت ميکرد. دست آخر هم موقع خداحافظي دستي بر شانهام زد و گفت: داداش! ما هم رفتني شديم، حلالمان کن، آن وقت زياد فکر نکردم که کدام رفتن را ميگويد. رفتن به جبهه يا رفتن به ... ولي چند روز بعد پهلوي شکافتهاش، حديث رفتن را هم معنا کرد.
در قسمتی از وصیت نامه این شهید آمده: اي مردم عزيز! توجه به خدا داشته باشيد. نکند خداي ناکرده منافقين داخلي خون شهيدان ما را پايمال کنند. اي مردم عزيز! توجه داشته باشيد که منافقين هميشه در کمين هستند که در انقلاب نفوذ کنند. دشمنان اسلام در اين فکر هستند که جامعة اسلامي ما را به فساد بکشانند و شما مردم عزيز موظفيد در مقابل اين دشمنان بايستيد و اين دشمنان را سرنگون کنيد.
مجتبی سرو سرافرازي ديگر از غیور مردان شاهرودی
طلبه دلاور شهيد مجتبي اميني گرمنی، سرو سرافرازي ديگر از غیور مردان شاهرود است که خط سرخش همچنان شاهراه سبز سعادت را پيش چشمان رهروان راه حق ترسيم ميکند.
وي در سال 1349 در خانوادهاي اهل علم و فضيلت چشم به جهان گشود. پدر بزرگش مرحوم آيتالله حاج شيخ حسين اميني از فضلاي آن خطّة عالمخيز بود و در دامان چنين خانوادهاي مجتباي کوچک رشد و نمو کرد.
سالهاي تحصيل وي از هفت سالگي و در همان زادگاهش يعني روستاي قلعهنو خرقان آغاز و با موفقيت به پايان رسيد. با پايان تحصيلات راهنمايي او که همزمان با تحصيلات جديد مقداري از مقدمات علوم عربي را نزد جد بزرگوارش آموخته بود و شور و شوق عجيبي در خود احساس ميکرد. پس دل به درياي صاحب مدرسه و قلم سپرد و راهي حوزه علمية شاهرود شد.
شهيد بزرگوار مجتبي اميني در دوران پر جوش و خروش انقلاب اسلامي کودکي هشت ساله بود و تنها شاهد خروش بيامان ملّتي يکپارچه و غيور بود.طلبه غيرتمند شاهرودي در پنجم بهمن ماه سال 1364 با گذراندن دوره آموزشي به آرزوي ديرينه رسيد و رهسپار جبهههاي حق عليه باطل گشت.
ابتدا اهواز قدوم وي را بوسه باران کرد و سپس خاک نيلگون فاو در عمليات والفجر هشت به دستان فرزندان غيور خميني فتح شد. عمليات والفجر هشت براي ايران يک پيروزي و بـراي مجتبي امينـي دو پيروزي در بر داشت. آري، مجتبـي در 13 اسفند سال 64 بال در بال ملائک با پيکري خونين نغمة سرخ شهادت را آواز کرد و به پيروزي حقيقي دست يافت.
یکی از دوستان شهید در نقل خاطراتش از او می گوید: شهيد از همان کودکي بسيار خوشرو و خوشخنده و با روي گشاده در خانه و بيرون با رفقا برخورد داشت و همه او را دوست داشتند و بعد از شهادت همه دوستان و اقربا به خوبي از ايشان ياد می کنند مخصوصاً از دروغگويي و دروغ شنيدن بسيار ناراحت ميشد و به همین دلیل در مدرسه ابتدايي و متوسطه بين همه معلمين معروف بود.
این شهید در وصیت نامه اش می نویسد: من کوچکتر از آنم که براي اين چنين ملت ايثارگري پيامي بدهم زيرا که خودشان تمام مسائل را در نظر دارند و از طرفي دادن اين همه شهيد و معلول و مجروح و مفقود الاثر و اسير، خود هر يک پيامي هستند ولي چند نکتهاي به عنوان تذکر عرض ميکنم. آنکه به هيچ وجـه امام عزيـز را تنها نگذاريد، همچنانکه تا الان نگذاشتيد. ولايت فقيه را پشتيباني کنيـد و همچنانکـه امام عزيزمان فرمودنـد مسأله جنگ بايـد در رأس همـه امور باشد.
اين حقير آگاهانه قدم به اين راه نهادم و به فرمان امامم آمدم تا بلکه اگر خدا اين فوز عظيم را به من داد با ريختن خونم درخت اسلام را ياري کنم، من از پدر و مادر و برادران و خواهران عزيزم و نيز از تمام همشهريان و اقوام و تمام دوستان حلاليت ميطلبم و اميدوارم که آنها مرا ببخشند.
رهبری بالاترين و والاترين رکن اين انقلاب است
شهید محمد تهرانی درگر شهید روحانی این دیار، در شهر شاهرود و در خانوادهاي اصيل، مذهبي و خوشنام در سال 1335 چشم به دنيا باز کرد و محمد نام گرفت. از کودکي تحت تربيت صحيح پدري مؤمن و اهل فضل، علائق مذهبي در وجودش ريشه دواند و بزرگ شد.
تحصيل را در زادگاه خويش آغاز و تا مقطع ديپلم ادامه داد. او نسبت به مسائل جامعه بينشي عميق داشت و با توجه به فضاي آلوده آن دوران، با تأسيس باشگاه فوتبال، جوانان را به وادي ورزش کشاند و آنان را از انحرافات موجود دور ساخت.
تقديم ده شهيد و دهها ايثارگر از اين باشگاه خود گوياي تأثير مثبت اين کار انديشمندانه شهيد تهراني در آن روزها بود. او که در کارهاي فرهنگي و تبليغات مذهبي، ذوقي سليم و سابقهاي درخشان داشت، پس از اخذ مدرک ديپلم گام به وادي مقدس حوزه نهاد تا بيش از پيش در اين راه بياموزد و بياموزاند و روح حقيقتجوي خويش را در طلب راه سعادت سيراب کند.
حوزه علميه قم سعادت کدهاي بود که آغوش گرم خويش را بر جوان رعناي شاهرودي باز کرد. اين دوران که مصادف بود با اوجگيري مبارزات مردمي بر ضد رژيم سفاک پهلوي، اوراق زريني از زندگاني پر برکت اين مرد عمل را تشکيل داد. تأسيس کتابفروشي به همراه ديگر دوستان انقلابي، تأسيس نشريه پگاه، پخش کتب و تکثير اطلاعيه و نوارهاي حضرت امام و شرکت فعال در راهپيماييهاي قـم و شاهرود از جمله فعاليتهاي محمد عزيز بود.
شهید تهرانی و رقص خون در ميدان جنون
با آغاز جنگ تحميلي، دلاورمرد شاهرودي، اين خستگيناپذير ميدان عمل، راه سعادت را بيش از پيش بر خود گشوده ديد و رهسپار ميدان عمل شد. اظهارات دوستان، همرزمان و فرماندهان همگي حکايت از مردانگي و صلابت و شجاعت اين دليرمرد دارد. سرانجام شهيد تهراني عزيز پس از سالها مجاهده و مراقبه و شرکت در عملياتهاي رمضان و والفجر و... آنگاه که در محور مهران ـ مريوان حماسه ميآفريد، رقص خون در ميدان جنون را به چشم ديد و با اصابت ترکشي به سر مبارکش مستانه جام الست را سر کشيد. پيکر اين نازنين پس از بازگشت بر دستان پر از احساس مردمان شاهرود تشييع و به رسم امانت به خاک سپرده شد.
یکی از هم درسان شهید در باره او چنین می گوید: شهيد طلبه محمّد تهراني هميشه به ياد شهيدان بودند و همواره عاشق امام و فردي متعهّد و متعبّد بود و همواره ياد قيامت بر زبانش جاري ميشد. به اساتيد خود احترام ميگذاشت و در مدّتي که ايشان در حوزه بودند زبانزد بزرگان حوزة علميه از جمله عارفان و فيلسوفان بزرگوار مانند حضرت آيتالله العظمی جوادي آملي و حسنزاده آملي بود.
شهید طلبه تهرانی در قسمتی از وصیت نامه خود چنین می نویسد: شما اي امت حزبالله بدانيد امام خميني رهبر عزيزمان بالاترين و والاترين رکن اين انقلاب است چرا که با جهاد مقدس ايشان بيداري ملت ايجاد شد؛ پس امام را دعا کنيد و گوش به فرمان ايشان باشيد. پيام امروز امام پر کردن سنگر و پشتيباني از جبهه است. پس اي برادران و خواهران پيام رهبرتان را اطاعت کنيد چرا که نائب المهدي(عج) است و اين بالاترين رمز پيروزي و تداوم انقلاب است.
نظر شما