به گزارش خبرنگار مهر، این رمان در 3 بخش اصلی نوشته شده است. داستان رمان «انگار كمی مرده بودم»، درباره زندگی مردی است كه بر اثر تصادف اتومبيل به كمای موقت فرو رفته است. این مرد در حالت نیمهبیهوشی متوجه مسائلی میشود و این مساله باعث پیش رفتن داستان میشود.
«از جنس بلور»، «دویدن میان زندگان» و «زمانه بیمجنون» از جمله آثاری هستند که مهیندخت حسنیزاده پیش از این راهی بازار نشر کرده است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
بلند میشوم و کنار پنجره میایستم. میآید کنارم و چشمهای خیس نگرانش را میدوزد به من. دستپاچه میشوم. درست مثل همان وقتها. همان روزهایی که احساس میکردم با نگاهی نگران دنبال کسی میگردد که ازش حمایت کند، یک جور حمایت عاطفی مطمئن و این نقش حامی، انگار فقط برازنده من بود. شاید انگیزه اصلی ازدواجم با او از همینجا ایجاد شد. او تنها بود، من هم تنها بودم و نیاز به کسی داشتم که حمایتش کنم یا لااقل ادایش را در بیاورم تا موجودیت لطمه دیدهام را ثابت کنم.
همینطوری بود که انتخابش کردم. شاید فقط یک لحظه بود. یکی از آن لحظههایی که همه چیزها رنگ عوض میکنند، نگاهها، حسها، خواستهها و من در آن لحظه مجذوب شدم. شاید هم به خودم دروغ گفتم. شاید در اصل دنبال سلطهگر دیگری بودم تا مرا که بعد از مرگ پدر آنقدر آزاد شده بودم که مثل آدمهای مست تلو تلو میخوردم، نگه دارد. باید به جایی بند میشدم. تاب این همه رهایی را نداشتم، باید دوباره مرعوب کسی میشدم. ولی سلطه زنم از نوع دیگری بود، از نوع تسلیم محض. وقتی نتوانی خشمگین شوی، داد بزنی، چیزی را به هم بریزی و ادای مردهای خشن را در بیاوری و همیشه کسی که این همه بیخودی برایش جذبه گرفتهای مقابلت تعظیم کند و سر فرود بیاورد و تا صدایت را بلند کنی به رویت لبخند بزند، آن وقت صدا توی گلویت خفه میشود. این ابزار را هم از دست میدهی. دیگر مردانگیات رفته رفته ضعیف میشود و خودت را موجودی بیمقدار میبینی.
این کتاب با 120 صفحه، شمارگان 990 نسخه و قیمت 5 هزار و 500 تومان منتشر شده است.
نظر شما