۲۳ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۹

گزارش مهر/

چاپ خاطرات ناگفته 2 جانباز اراکی/ انتقاد از هنرمندان در انتقال مفاهیم ارزشی دفاع مقدس

چاپ خاطرات ناگفته 2 جانباز اراکی/ انتقاد از هنرمندان در انتقال مفاهیم ارزشی دفاع مقدس

اراک – خبرگزاری مهر: خاطره ها معمولا برای صاحبان آن دارای ارزش است؛ ولی برخی از خاطرات دیگر از جنبه شخصی خارج می شود و تاریخ و هویت یک نسل را می سازد، چاپ خاطراتی چون خاطرات دوران دفاع مقدس که هویت و بخشی از فرهنگ ایرانی را می سازد از سوی حسین جعفر نژاد و علیرضا یونس فرد ناگفته هایی است از آن دوران نه خیلی دور. خاطراتی که با آن روزها پیوندت می دهد.

به گزارش خبرنگار مهر، روزها می گذرد فاصله می گیریم و یادمان می رود که مردان و زنانی بودند که جان خود را در دست هایشان گرفتند تا ایران و مردمش سربلند و مقتدر بمانند، یادمان می رود که چه جوان هایی دیگر به خانه برنگشتند و چه شب ها و روزهایی که بی تجهیزات به دل دشمن می زدند و حالا تنها این خاطره هاست که یاد آن روزها را زنده می کند، یادِ آنجفی ها، نبیری ها و تن های بی نام را.

و امروز پای حکایت دو تن از جانبازان و رزمندگان دفاع مقدس که به زودی کتاب خاطراتشان توسط حوزه هنری تدوین و به چاپ خواهد رسید، می نشینیم.

حسین جعفر نژاد جانباز 20 درصدی است که 30 ماه در جبهه ها حضور داشته است. جعفر نژاد می گوید: شانس بزرگ نوجوانان هم نسل ما این بود که با انقلاب بزرگ شده و دوران حساس نوجوانی و جوانی خود را در دفاع مقدس گذراندیم که هر لحظه اش روحمان را آماده تر و ساخته تر می کرد.

وی افزود: نوجوانان امروز با نوجوانان آن روزها قابل قیاس نیستند، نوجوانان آن زمان جسور بودند و از مرزها دفاع می کردند چیزی که امروز شاهد آن نیستیم.

این جانباز و رزمنده دفاع مقدس هنوز خاطره اولین لحظات حضورش در جنگ را به یاد، دارد. وی درباره این خاطره گفت:  یکی از مهم ترین خاطرات من به اولین حضورم در جنگ برمی گردد. این خاطره برای من در چند وجه قابل اهمیت است، زیرا ساختن آدم در عرصه جنگ و رفتارهای متفاوت انسان ها در شرایط مختلف را یادآور می شود.

جعفر نژاد افزود: 15 ساله بودم و تمام تلاشم این بود که به نحوی وارد جنگ شوم. یکبار به طور اتفاقی متوجه شدم که برای اعزام انفرادی به پنج نیرو نیاز دارند ثبت نام کردم و عازم شدم.

وی بیان کرد: تصور کنید نوجوانی بودم که تا آن روز از خانه دور نشده بودم و تنها تصویرم از جبهه این بود که قرار است به منطقه ای بروم و با اسلحه بجنگم.

جعفرنژاد ادامه داد: بعد از رسیدن به اهواز ما پنج نفر را جدا کردند و هریک به بخشی اعزام شدند من نیز به ستاد معراج الشهدا فرستاده شدم.

وی اظهار کرد: نمی دانستم مکانی که به من گفتند بروم چه جور جایی است، یک سوله به من نشان دادن و اتاقت سمت چپ این سوله است

جعفر نژآد گفت: از در که وارد شدم  صحنه ای عجیب دیدم نزدیک به چند ردیف تابوت های چوبی تا سقف چیده شده بود و در وسط سوله جنازه یک شهید قرار داشت که نور کمرنگی آن را روشن کرده بود.

وی اضافه کرد: در ابتدا وحشتزده شدم و قدرت تصمیم گیری خود را از دستم که بمانم یا برگردم خانه، پس از چند دقیقه بهت بلافاصله محل سالن را به سمت اتاق استراحت ترک کردم.

این جانباز دوران دفاع مقدس بیان کرد: هنوز در شوک دیدن این صحنه بودم که روحانی ستاد آمد و از من خواست تا با او بروم، من با وی به کنار همان جنازه شهید رفتم، روحانی از من خواست تا جیب های جنازه را خالی کنم و وسایلش را بسته بندی کرده و برای تحویل به خانواده اش نام بزنم.

جعفرنژاد ادامه داد: باورم نمی شد به جای اسلحه باید در جایی باشم که شناسایی شهدا را بر عهده دارم آن شب تا صبح نخوابیدم ولی هیچ تصمیم برای بازگشت نداشتم.

وی گفت: اوضاع برایم عادی شده بود تا اینکه یک روز یک کیسه گوشت سوخته آوردند و گفتند این ها جنازه سه تن از رزمندگان است که به دلیل انفجار گلوله های توپ به این شکل درآمدند.

جعفرنژاد خاطرنشان کرد: در آن لحظه سخت منقلب شدم اولین بار بود که چنین صحنه ای می دیدم و حالا باید سعی می کردم از میان این گوشت های سیاه و سوخته اثری از هر یک را پیدا کنم.

وی ادامه داد: از آن میان یک انگشت با انگشتر ، یک تکه موی سر سفید و یک مهره کمر فقط برای شناساییشان پیدا شد.

جعفرنژآد زمان عملیات را خیلی پر تنش عنوان و افزود: در زمان های عملیات دیگر صحبت یک و دو شهید نبود بلکه تکه های پاره پاره شده بدن ها بود که می آمد.

وی توضیح داد: علاوه بر جنازه ها اندام های مختلف هم می آوردند و ما معمولا اندام هایی چون دست قطع شده، پا یا سر را در یخچال دیگری نگه داری می کردیم تا جنازه اش را شناسایی کنیم.

جعفرنژاد گفت: یادم است مادری اهوازی برای تحویل جنازه فرزند شهیدش آمد که پای خود را ازدست داده بود و وی اصرار داشت که می خواهد پای فرزندش را پیدا کند و به این صورت جنازه را تحویل نمی گیرد.

وی بیان کرد: این مادر با اصرار وارد یخچال شد و پس از نگاه کردن به تک تک پاها، پای فرزندش را پیدا کرد در همین لحظه پاهایش سست شد و گفت من برای پسرم ناراحت نیستم برای این اندام ها که معلوم نیست صاحبانشان کدامند و خانواده های نگرانشان، ناراحتم.

جعفرنژاد تاکید کرد: تمام این صحنه ها برای من درس های بزرگی شد به طوریکه آن پسر 15 که با دیدن یک جنازه دچار وحشت شده بود حالا با گروه های تفحص برای شناسایی و پیدا کردن جنازه ها می رفت و تمام این اتفاقات در 40 روز برایم افتاد.

وی افزود: پس از آن به عنوان نماینده سپاه به بیمارستان رازی اهواز منتقل شدم و مسئولیت رسیدگی به مجروحان را بر عهده داشتم هرچند در آنجا نیز گاه شاهد صحنه های دردناکی بودم.

جعفر نژاد اظهار کرد: همه آنهایی که شهید شدند برگزیدگان الهی برای رسیدن به سعادت عظیم بودند.

هنوز پس از 33 سال تمام آن لحظات را با جزئیات به یاد دارم

این رزمنده دفاع مقدس ابراز داشت: هنوز پس از 33 سال تمام آن لحظات را با جزئیات به یاد دارم و بخشی از هویت و وجود من است و یادآوریش مرا منقلب می کند.

علیرضا یونس فرد یکی دیگر از جانبازان دوران دفاع مقدس است. وی  30 ماه در جبهه ها حضور داشته و جانباز 40 درصد است. وی نیز  به مهر گفت: در سال 59 زمانی که یک نوجوان بودم به عنوان نیروهای فدائیان اسلام به جنوب رفتم.

یونس فرد توضیح داد: در آنجا بیشتر با نیروهای دریایی همکاری می کردم یکبار از روی کنجکاوی تصمیم گرفتم به منطقه ای که عراقی ها در آن بودند، بروم.

وی گفت: آن زمان در کنار جاده آبادان ماهشهر یک جاده شنی بود که یک سمت آن نیروهای ایرانی و سمت دیگرش نیروهای عراقی بودند از راه باریکه ای به آن طرف جاده رفتم.

یونس فرد ادامه داد: همین کنجکاوی باعث شد که گم شوم و از میان نخل ها راه را پیدا نکنم. همین طور که مسیر را می رفتم متوجه لاشه یک هلی کوپتر شدم نزدیک که رفتم دیدم یک هلی کوپتر با سه سرنشینش به طور کامل سوخته است.

وی ادامه داد: از آنجایی که نمی دانستم ایرانی است یا عراقی اطراف را گشتم تا اینکه یک کارت نیمه سوخته هلال احمر پیدا کردم بنابراین باقی مانده جنازه ها را در درون کوله پشتی خود ریخته و  منتظر ماندم تا شب شود.

یونس فرد افزود: از آنجایی که  سربازان و افسران نیروی دریایی بسیاری از تجربیات خود را در اختیار من قرارداده بودند توانستم به کمک ستاره قطبی راه را پیدا کنم و به نیرهای خودی برسم.

این جانباز دوران دفاع مقدس افزود: جنازه ها را تحویل دادم و در آنجا بود که متوجه شدم با توجه به گزارش منطقه سقوط این هلی کوپتر تا دو کیلومتر پشت نیروهای عراقی پیشروی کرده بودم.

انتقاد از هنرمندان در انتقال مفاهیم ارزشی دفاع مقدس

 وی در ادامه ضمن انتقاد از هنرمندان در انتقال مفاهیم ارزشی دفاع مقدس، اظهار کرد: نسل ما نسلی بود که به جرأت می توان گفت از زمان کربلا و حسین(ع) تکرار نشده بود و تکرار نخواهد شد.

یونس فرد تصریح کرد: آن بچه ها زندگی و بهترین روزهای عمرشان را در جبهه ها با دست خالی سپری کردند.

وی تاکید کرد: خواسته من از هنرمندان این است که این بخش های مهم را با هنر و قلم خود معرفی کنند تا نسل کنونی از این ظرفیت معنوی بی بهره نباشند.

وی ادامه داد: توقع پیگیری بیشتر در ماندگار کردن رشادت های دوران دفاع مقدس انتظار می رود.

خاطرات دفاع مقدس بخشی از تاریخ معاصر کشورمان است بازآفرینی آن نیاز به زبانی گویا و جذاب برای نسلی با فاصله سه دهه از آن را دارد.

کد خبر 2330279

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha