۲۰ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۱

با ترجمه کیوان عبیدی آشتیانی؛

«زیر نور ماه شیشه‌ای» منتشر شد/ روایتی از اعتیاد جوانان

«زیر نور ماه شیشه‌ای» منتشر شد/ روایتی از اعتیاد جوانان

رمان «زیر نور ماه شیشه‌ای» نوشته ژاکلین وودسون با ترجمه کیوان عبیدی آشتیانی، برای مخاطبان جوان توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان جوان «زیر نور ماه شیشه‌ای» نوشته ژاکلین وودسون به تازگی با ترجمه کیوان عبیدی آشتیانی، توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب اولین عنوان از مجموعه «رمان جوان» است که این ناشر چاپ می کند.

داستان این رمان درباره اعتیاد بین نوجوانان و جوانان است و مترجم نیز دلیل بازگردانی این کتاب به فارسی را این گونه بیان کرده است: «داستان در مورد اعتیاد بود و چیزی که بیشتر از همه وسوسه ام می کرد کمبود داستان هایی در زمینه اعتباد نوجوانان و جوانان بود. فرق نمی کند آدم چطور معتاد شود یا اینکه کجای کره خاکی گرفتار این طلسم شود، مهم این است که چطور از شر آن خلاص شود. اعتیاد دغدغه بزرگ این نویسنده بود و این موضوع را از مصاحبه هایش کشف کردم.»

ژاکلین وودسون با انتشار آثار خود، جوایز ادبی معتبری از جمله مارگارت ادواردز را کسب کرده است. این نویسنده درباره رمان «زیر نور ماه شیشه ای» گفته است: «دوست داشتم در مورد مواد مخدر بنویسم چون شاهد گسترش مواد مخدر در قشر عظیمی از جامعه هستم. این روزها می بینم که مواد مخدر در کشورمان بیداد می کند و من وقتی می بینم قدرتی برای مقابله با چیزی ندارم، سراغ نوشتن می روم. برای نوشتن این داستان مدت زیادی تحقیق کردم و به مراکز ترک اعتیاد رفتم و دیدم که چطور مردم تمایل به تمیز کردن وجودشان دارند. اما نمی توانند. امیدوارم همه آن هایی که گرفتار مواد مخدرند بتوانند مثل قهرمان داستان من خودشان را نجات بدهند.»

در قسمتی از این رمان می خوانیم:

آن غروب که وارد خانه خاله جی شدیم تلویزیون روشن بود و اخبار توفان را پخش می کرد.

صف های بلند ماشین ها بود که از پس کریستین خارج می شدند. زمانی که به جاده 49 رسیدیم باران همچنان می بارید. بابا بیشتر راه را تا جکسون ساکت بود و با انگشت هایش روی فرمان ضرب گرفته بود. یک بار جسی جونیور گریه کرد و من یکی از شیشه شیرهایی را که مامان برایش درست کرده بود بهش دادم. همان طور که سرشیشه را مک می زد نگاهم می کرد، طوری که انگار من جواب سوالی را می دانم که او نمی داند. من چند تکه پنیر خوردم و به مامان و بانویم فکر کردم که همچنان اسیر آن باران بودند.

وقتی جلوی خانه خاله جی رسیدیم، خاله به سرعت از خانه بیرون آمد، بابا را بغل کرد، بعد مرا و بعد جسی جونیور را از بغلم گرفت و ما را توی خانه برد.

خاله جی مثل مامان بلندقد بود و چشم های آبی تیره داشت.

_مطمئنم که گرسنه اید...

این کتاب 128 صفحه، شمارگان 2 هزار نسخه و قیمت 75 هزار ریال منتشر شده است.

کد خبر 2995731

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha