به گزارش خبرنگار مهر، رمان «عشقهای زودگذر ماندگار» نوشته آندری سرگیویچ مَکین به تازگی با ترجمه اسدالله امرایی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب دویست و چهل و یکمین کتاب داستان غیرفارسی است که در مجموعه «جهان نو» توسط این ناشر چاپ میشود.
نویسنده کتاب در سال ۱۹۵۷ در کرانسویارسک سیبری در شوروی متولد شد و اولین قصههای زندگی اش را در زبان مادربزرگ فرانسوی اش شنید. به همین دلیل به زبان فرانسوی علاقهمند شد. او مدتی را در یک پرورشگاه و سپس در خانه مادربزرگ فرانسوی تبارش زندگی کرد. با رسیدن سالهای جوانی، در واحدهای نظامیارتش شوروی در آنگولا و افغانستان خدمت کرد و به خاطر وقوع انفجار در جیپی که سوارش بود، مجروح شده و به اغما رفت. پس از خروج از اغما و برگشت به حالت عادی، از ارتش خارج شده و وارد آموزش و پرورش شد. این نویسنده از شوروی به فرانسه مهاجرت یا به بیان بهتر فرار کرد و برای تثبیت نامش به عنوان یک نویسنده، سختیهای زیادی کشید.
او در سال ۱۹۸۷ که به فرانسه مهاجرت کرد، دو کتاب «دختر یک قهرمان اتحاد جماهیر شوروی» و «اعتراف یک پرچم دار شکست خورده» را برای یک ناشر فرانسوی فرستاد که دو کتابش بدون این که خوانده شوند، برای نویسنده پس فرستاده شدند. مکین ناچار شد با نامیمستعار و به عنوان یک اثر ترجمه، اولین کتابش را که «اعتراف یک پرچم دار شکست خورده» بود، منتشر کند. مترجمیکه مکین نامش را برای خود انتخاب کرده بود، وجود خارجی نداشت و نام خانوادگی مادربزرگ فرانسوی این نویسنده را بر خود داشت.
رمان «عشقهای زودگذر ماندگار» از این نویسنده، ۸ فصل دارد که عناوین شان به این ترتیب است: اقلیت ناچیز، زنی که از دام نماد رهاییام داد، زنی که لنین را دیده بود، اندیشه جاویدان، عاشقانه در شبی طوفانی، موهبت الاهی، اسیران باغ عدن، شاعری که در عشق به یاری خدا آمد.
از آندری سرگیویچ مکین پیش تر کتابهای «موسیقی یک زندگی»، «وصیت نامه فرانسوی» و «زنی که منتظر بود» به فارسی ترجمه و منتشر شده است. او به خود لقب نویسنده منحوس را داده و به خاطر کتاب «وصیت نامه فرانسوی» موفق شد جوایز گنکور و مدیسی را از آن خود کند.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
روی تختههای بزرگ نشستیم و خوشحال بودیم که سقفی بالای سرمان است. این حس جای خود را به فکری داده بود هم کنایی هم اندوه بار. بله، ما هم سرانجام کنجی دنج یافته بودیم، پناهگاهی! که در این تعطیلات جان مان در میرفت برای آن. چه پناهگاهی در دو سوی تابلو تصویر لکه دارشده برژنف را تصور میکردیم و شعار گرامیداشت دموکراسی و دوستی خلقها... اتاق هتل ما.
سکوتِ بین مان دیگر سنگینی نداشت، سناریویی که سه هفته اجرا میکردیم به کلی معنایش را از دست داده بود، همه چیز به روال عادی برگشت و دیگر از آن هیجان آتشین خبری نبود، دستی بر شانه و نوازش انگشتان سرمازده از باران جایگزینش شده بود. طوفان به سمت دریا میرفت و از غرش میافتاد و باران منظم تر و سنگین تر میشد.
رعد و برق گاه و بی گاه پناهگاهمان را روشن میکرد. در نور سبزفام آخرین صاعقه، دو سایه محو دیدیم که دم در پناهگاه ما ایستاده بودند و چند لحظه بعد، رعد و برق بعدی که زد، متوجه شدیم سایه کوچک تر لرزید و سایه دیگر او را در پناه خود گرفت. چشم مان که به تاریکی عادت کرد، واضح تر دیدیم.
این کتاب با ۱۳۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۱ هزار و ۵۰۰ تومان منتشر شده است.
نظر شما