خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: کتاب «به عبارتِ آفتاب» نوشته محمدجواد اعتمادی بهتازگی توسط انتشارات معین منتشر شده و دربرگیرنده درسهایی از آموزههای مولانا جلالالدین محمد بلخی شاعر و عارف بزرگ ایرانی، برای زندگی امروز است.
مولف کتاب اینتذکر را درباره آن داده که اثرش، نه زندگینامه مولانا بلکه درسهایی برای زندگی است که میتوان از خالق مثنوی معنوی آموخت. اعتمادی معتقد است گرچه درباره زندگی مولانا، آثار تحقیقی و تالیفی مختلفی در قالبهای متعدد از جمله داستان و رمان نوشته شده اما همچنان زندگی پرفراز و نشیب و تجربههای ژرف و وسیع او برای هر جویندهای نکتهها و عبرتهای زیادی دارد و میتوان همچنان به آثار این شاعر و عارف، به چشم مجالی برای تامل و درسآموزی نگاه کرد.
مولف اینکتاب که همزمان با روز بزرگداشت مولانا با ۳۰۰ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۴۷ هزار تومان منتشر و رونمایی شد، بر این باور است که در روزگار فعلی، کلمات مولانا مثل نفسهای بهار، بر جانهای پژمرده و افسرده میوزند و به آنها زندگی و طراوت میبخشند. او در کتاب خود، آموزههای مولانا را آینههای جان خطاب کرده تا انسان در هر دوره و زمانهای بتواند در این آینه نگاه کند و حقیقت فراموششده خود را به یاد آوَرَد.
عناوین فصلهای اصلی کتاب «به عبارت آفتاب» پس از پیشگفتار، عبارتاند از: یادآوری، رستخیر ناگهان، درد آمد بهتر از مُلکِ جهان، اعجازِ طلب در مغناطیسِ روح، بازآمدم چون عیدِنو تا قفلِ زندان بشکنم، کیمیای کیمیاساز است عشق، عیدِ قربانِ عشق، جانِ من و جانِ تو، قیمت و قامتِ انسان در آینه وجودِ شمس، عشق آموخت مرا شکلِ دگر خندیدن، یار آیینه است جان را در حَزَن، یار چشمِ توست ای مردِ شکار، ملاقاتِ مرگ. پس از اینفصول هم دو بخش فهرست منابع و نام اشخاص آمده است.
در فرازی از فصل «عید قربانِ عشق» از اینکتاب آمده است:
این وجه از زندگی مولانا برای جویندگان معنی، درس و عبرت فراوانی دارد. حقیقت این است که ما نیز بارها و بارها در زندگی خود در شرایطی قرار میگیریم که باید دست به انتخاب بزنیم و آن انتخاب در موارد و مواقعی، همچون قربانیکردن است برای رهایی و رشدِ ما.
وقتی انتخابی برای ما ناخوشایند است و گمان میبریم که به سود ماست، اما حقیقتی در درون، ما را فرا میخوانَد به انتخابی که خوب است و رو به سوی تعالی دارد. به این معنی گاهی بخشیدن، قربانی کردن است، گاهی چشم پوشیدن از خطای دیگران قربانی کردن است، گاهی ایثارِ مال و جاه، قربانی کردن است، گاهی دگرگونی و جهش از عادتی به سطح بالاتری از بودن، قربانیکردن است.
در طریق تکامل و رشد آدمی، قطعا قربانیکردن جایگاهِ ویژهای دارد و ما از زندگیِ کسانی همچون مولانا، میآموزیم که زندگیِ معنوی و متعالی، بدون قربانی کردن میسر نمیشود. به این معنی هر نوع گزینشی میان خواسته نفس، و مطلوبِ آگاهیِ متعالیِ انسان، میتواند تجربهای از قربانیکردن باشد و بدونِ شک گشایشی درونی و سُروری عمیق در پی خواهد داشت؛ و انسان را از آنجا که هست، قدری فراتر میبرد و بودنی والاتر میبخشد.
پاییز سال گذشته، گفتگویی با بهمن شکوهی نویسنده رمان «رومی» درباره زندگی مولانا داشتیم که اینجا: «شناخت مولانا بدون دین ممکن نیست/نخواستم پاسخ «ملت عشق» را بدهم» قابل مطالعه است.
برای شناخت بهتر کتاب «به عبارت آفتاب» و کاری که در آن صورت گرفته، با محمدجواد اعتمادی مولف آن گفتگو کردیم که مشروح این گپ و گفت در ادامه میآید:
* آقای اعتمادی اساس کتاب «بهعبارت آفتاب» بر چیست؟ شما در کتاب اینتوضیح را دادهاید که زندگینامه مولانا نیست و درسهایی از زندگیاش را در بر میگیرد. برای نوشتن کتاب از چه منابعی استفاده کردید؟ فقط سراغ مثنوی رفتید؟
بنیان کار، جستجویی درباره زندگی مولانا بود. این جستجو با این پرسش اساسی شکل گرفته بود که مولانا که بوده و با ما از چه سخن گفته است؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسش، یک جستجو در آثار معیار، ملاک کار قرار گرفت که یکی از آنها مقالات شمس بود. پس از آنهم سراغ آثار مولانا رفتم و کتابهای زندگینامه قدیمیاش مثل رساله سپهسالار که نویسندهاش 40 سال با مولانا زندگی کرده است؛ و یا مناقبالعارفین از افلاکی که مربوط به مقطع 50 تا 70 سال پس از مرگ مولاناست. همچنین سراغ کتاب ابتدانامه رفتم که سلطانولد پسر مولانا آن را در شرح احوال پدر نوشته است.
* پس اصل و اساس کار بر اینمنابع بنا شده است!
بله. من زندگی مولانا را از کودکی تا مرگ، براساس این منابع جستجو کردم اما نتیجه کار، یک زندگینامه معمولی نیست. کتاب، 12 فصل دارد که هرکدام با محوریت تامل در یک موضوع از زندگی مولانا نوشته شدهاند؛ مثلا درد و رنج، مفهوم قربانی و یا شادمانی.
* وجه عرفانی کتاب شما چهقدر است؟ به عبارت دیگر، کتاب عرفانی نوشتهاید یا ادبی؟
قطعا کتاب وجوه عرفانی دارد. چون اصل و اساسش، یک متن عرفانی است ولی وجوه دیگری هم دارد و سعیام بر این بود که خوانش یا تصویری از مولانا در اختیار مخاطب قرار بدهم که تا حدی امروزی باشد.
* اتفاقا میخواستم درباره وجه دیگر نوشتههای شما یعنی وجه فلسفی هم بپرسم. چون دیدم در بخشهایی از کتاب از فلسفه کییرکگور استفاده کردهاید.
بله. من در دو بخش از اندیشههای کییرکگور بهره بردهام. جاهایی از کتاب هم هست که از داستایوفسکی استفاده کردهام. یعنی در مجموع، کتاب یک سوی بینارشتهای پیدا کرده است؛ بهویژه در فرازهایی که به فلاسفه اگزیستانسیالیست اشاره کردهام. اما در مجموع، اینکتاب در حوزه تحقیقات عرفانی قرار میگیرد ولی سعی دارد بیانی نو و جدید داشته باشد.
* شما این تعبیر را که مثنوی، تفسیر قرآن و اصول دین است، قبول دارید؟
قطعا! غیر از شیفتگی شخصیام به مولانا که از تجربیاتم ناشی میشود، به این مساله باور دارم. آنچه من از مثنوی خواندهام و فهمیدهام، این است که اگر هرصفحهاش را باز کنید، حتما یک اشاره، یک تلمیح یا تضمین از آیات قرآن خواهید یافت. مولانا گاهی خود آیه یا ترجمهاش را هم در اشعارش آورده است.
* بعضی از علما و فقها با این رای و نظر که مثنوی تفسیر قرآن است، مشکل دارند اما رهبر انقلاب یا شهید مطهری قائل بر همین نظر بودهاند که مثنوی تفسیر قرآن و اصول دین است.
بله. اختلاف نظر درباره چنین مسالهای را اصطلاحا اختلاف مشرب میگویند. شما از جامعه فقیهان، از ملاصدرا بگیرید تا علامه طباطبایی، گروهی را داریم که عرفان به مذاقشان خوش میآمده اما گروه دیگری را هم داشتهایم که عرفان را خوش نمیداشتند و با تفاسیر صوفیانه چندان سر آشتی نداشته و ندارند. خب، این بیشتر اختلاف نظر و مشرب است. قطعا من جزو گروهی هستم که مولانا را یک تفسیر عالی از قرآن و اسلام میدانم.
* بهنظرتان مولانا حتی در آن فرازهای مثنوی که از حکایتهای عامیانه و الفاظ رکیک استفاده میکند، مشغول تفسیر قرآن است؟
دکتر زرینکوب در «بحر در کوزه» سه فصل خوب دارد و در آنها اینمساله را تشریح کرده که چرا مولانا از اینقصهها استفاده کرده است. این یکبخش از روش قصهپردازی مولانا بوده است. میدانید که مثنوی بهصورت شفاهی گفته و مکتوب میشده است. همچنین می دانیم که در دفتر پنجم، مستعمین و مخاطبان مولانا، از جمعیت فضلا نبودند. بلکه مردم عادی دور و اطرافش نشسته بودهاند. بنابراین او گاهی برای تفهیم مطلب از چنان الفاظ و قصههایی استفاده کرده است. این بهرهبرداری همانطور که اشاره کردم، به روش مولانا برمیگردد. اما قصههایی که او در اینشکل و ساحت در مثنوی آورده، یک صورت دارند و یک معنا. شکل و ظاهر قصه هزل و رکیک است اما معنای نهایی و چیزی که مولانا میخواهد بگوید، بیرون از دایره معارف اسلامی و عرفان نیست و میبینید که این داستانها یک استناد به حدیث یا آیه قرآن دارند و خب در صورت، کلمات عامیانه و بیادبی دارند. کتاب «قرآن و مثنوی» نوشته بهاءالدین خرمشاهی و سیامک مختاری هم هست که نشان میدهد مثنوی در تمام صفحاتش با قرآن پیوند دارد.
* اسم کتاب شما «به عبارت آفتاب» است. این عنوان را بهخاطر «آفتاب آمد دلیل آفتاب» انتخاب کردید؟
برای خود من، در مثنوی و غزلهای مولانا، «آفتاب» کلمه پربسامدی است. بنابراین اینمفهوم را بهکرات میتوان در کتاب مثنوی و دیوان شمس مولانا دید؛ «جان فشان ای آفتاب معنوی/مر جهان کهنه را بنما نوی» مولانا، عارفان و مردان حق را آفتاب میداند که در قلمرو معرفت، نوربخشی میکنند. در این بحث غزل «چو غلام آفتابم» را هم میتوانم مثال بزنم.
* آقای اعتمادی، بهنظرتان مولانا طی سالهای گذشته خیلی دستمالی نشده و نگاههای غیرتخصصی به او نشده است؟ اینمیان متاسفانه نگاههایی از زاویه آثاری مثل «ملت عشق» هم به مولانا میشود که عامیانه و نادرست هستند.
ایننگاهها، الان که مولانا خیلی معروف و مشهور است، زیاد هستند که هم زیبا هستند و هم آفاتی دارند. مهمترینشان آفت عوامزدگی و سطحینگری است. اما اینکه پرداختن به مولانا موجب تکراریشدنش بشود؛ نه. معتقد به این نیستم. چون میبینید که هرسال در اروپا، کتابهای جدیدی درباره گوته، شکسپیر، دانته و ... نوشته میشود.
* که در آنها هم کتابهای عمیق و سطحی هم هست.
بله. اما جریان پرداختن به این میراثهای معنوی ادامه دارد. درباره مولانا هم همینطور است.
نظر شما