خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: آلیس مونرو، نویسنده بزرگ کانادایی و برنده جایزه ادبیات نوبل در سال ۲۰۱۳، اکنون در آستانه ۹۰ سالگی است. حسن گلمحمدی نویسنده و پژوهشگر در یادداشتی که بهتازگی درباره 90 سالگی ایننویسنده در اختیار مهر قرار داده، به بررسی کارنامه و شخصیت ایننویسنده پرداخته است.
مشروح متن یادداشت وارده مذکور در ادامه میآید:
آلیس مونرو در مجموعهداستان کوتاه «دره اتاوا» که داستانهای آن اوج تواناییهای ایننویسنده را در داستانسرایی نشان میدهد، مینویسد: «هر وقت در شهر محل زندگیام بودم، خطری وجود داشت، خطر دیدن زندگی خودم از طریق چشمانی به غیر از چشمان خودم.» این جمله تکان دهنده مونرو واقعیتهای درستی از زندگی امروز ما است. اغلب ماها زندگی میکنیم تا به چشم دیگران بیاییم. زندگی نمیکنیم تا از ارزشهای گذران عمر لذت ببریم. واقعا چرا انسان امروز دچار چنین حالتی شده است؟ حالتی که زندگی را به صورت نقش بازی کردن، درآورده است. به عبارت دیگر ما داریم نقشی از زندگی را به صورت تصنعی ارائه میدهیم.
مجموعهای از چنین نقشها را آلیس مونرو که به ملکه داستان کوتاه کانادا معروف است، در نوشتههای خود با مهارتی باورنکردنی به رشته تحریر درآورده است. داستانهای او، زندگی انسانها را به تصویر میکشد و به لایههای درونی ذهنها و اندیشهها فرو میرود. بیشتر داستانهای مونرو مربوط به مناطق روستایی و نیمه روستایی جنوب غربی استان انتاریوی کانادا که محل زندگی و تجربههای او در کودکی بوده، تعلق دارد. نوشتههای مونرو بسیار عالی و بیانگر واقعیتهای ملموس و تجربیات او است. به همین علت است که خوانندگان آثارش زندگی خود را در آنها میبینند، بهویژه اگر کانادایی باشند و در استان انتاریو هم زندگی کنند. اما از آن مهمتر تاثیری است که آثار مونرو بر ذهن خوانندگان میگذارد. به طوریکه او در یک داستان کوتاه ۲۰ تا ۳۰ صفحهای، تفکر، تعمق و دقت بیش از یک رمان طولانی را به خواننده انتقال میدهد.
مونرو حرفهایی میزند و تجربیاتی را منتقل میکند که برای نسلهای جوان امروزی که گرفتار تکنولوژی و بویژه رایانهها شدهاند، بسیار ارزشمند است. او میگوید: «نسلهای گذشته مشکلات را مانع حرکت به جلو نمیدانستند، زیرا انسان با غلبه بر مشکلات به خودآگاهی و ارزیابی خوب از خود میرسد در حالیکه جوامع امروز بر این باورند که انسان باید خوب زندگی و کار کند و عبور از موانع قدرت جسمی و روحی را حفظ و تقویت میکند.»
اینتفکر و بینشی که مونرو آن را بیان میکند، شاید یکی از پارادوکسها و تفاوتهای طرز نگرش نسلهای گذشته و نسل امروز در رابطه با زندگی باشد. نسل امروز که در امریکا و کانادا و اروپا زندگی میکنند به هیچ وجه با نسلهای گذشته نزدیکی و قرابت ندارند. خود من شاهد این گونه مسایل در جامعه امروز کانادا هستم. وقتی که با یک نوجوان ایرانی یا غیر ایرانی در تورنتو به صورت خصوصی و دوستانه صحبت میکنم و یک مقدار به آنها در گردهماییها یا جلسات مختلف و حتی میهمانیهای خانوادگی نزدیک میشوم، احساس میکنم که چقدر دنیای آنها با دنیای ما تفاوت و حتی تضاد دارد. نزدیکترین نوجوان فامیل و آشنا حوصله، زمان و فرصت این را ندارد که چند لحظه از دنیای مجازیای که رایانه برای او ساخته است جدا شود و برای گفتوگویی کوتاه به میان جمع بیاید.
چه باید کرد؟ هیچ راه حل اجرایی قابل توجهی برای این مشکل در حال حاضر به نظر نمیرسد.
آلیس مونرو، نویسندهای است که این مسایل اجتماعی را درک میکند و آثار او میتواند راهکارهای ساده و اجرایی در جلوی چشم ما قرار دهد. او اعتقاد دارد اگر چه جامعه در طول زمان تغییر کرده و بینش نسلهای جوان با گذشته متفاوت است اما ذات و سرشت آدمی پابرجا باقی مانده و همین دلیل محکمی است که نشان میدهد مونرو در داستانهایش همواره حرفهایی برای گفتن دارد، حتی برای نسلهای جدید. به همین علت باید گفت که آلیس در نوشتههایش داستان کوتاه خلق نمیکند، او نحوه زندگی را نشان میدهد. مونرو مسایل عادی زندگی را به جای پرداختن به موضوعات جنجالبرانگیز دستمایه خلق آثارش قرار میدهد. این نویسنده با نوشتن کتاب «عشق زن خوب» نشان داد که هنوز صحبتهای جدیدی درباره زندگی زنان دارد. مونرو با کارهای خود ثابت کرد که یک داستان کوتاه میتواند در مقایسه با یک رمان، حرفهای بیشتر و تجربیات مهمتری را مطرح کند. به همین دلیل بود که کمیته جایزه ادبیات نوبل بر تواناییهای مونرو در انتقال مفاهیمی زیاد تنها در چند صفحه یک داستان کوتاه صحه گذاشت و او را ملکه داستان کوتاه کانادا نامید.
آلیس در دنیای آرام و دوستانه خود غرق است. از مسایل جنجالبرانگیز و روشنگر مابانه و بویژه گرایشات سیاسی کاملا به دور است. او اهل تظاهر نیست ولی در جامعه کانادا حضوری هوشیارانه دارد. مونرو با بیان ساده، زیبا و پر نفوذ به ذهن خواننده راه درست زندگی را القا میکند. آلیس به همه چیز در دنیای اطراف خود توجه دارد و و اقعیتها را به روی کاغذ میآورد. این نویسنده بزرگ کانادایی علاوه بر هنر نویسندگی، متفکر و فیلسوفی است که همیشه تفاوت بنیادین میان افراد با دانش و خرد را با افراد فرصتطلب و نادان درک کرده است. او سیاستمدار نیست ولی از «سیاست زندگی کردن» مینویسد. همین نکته یکی از عوامل مهم موفقیت او به شمار میرود. آلیس مونرو شخصیتهای داستانهایش را از میان مردم جامعه انتخاب میکند. خواننده هنگام خواندن قصههای او متوجه گذر زمان نمیشود، موقعی که به پایان داستان این نویسنده میرسد، تازه متوجه میشود که زمانی هم گذشته است. اینگونه توانایی در قلم هر نویسندهای موجود نیست. او از روابط انسانی در ساختن زندگی بهتر بر اساس اصول روانشناسی استفاده مطلوب میکند.
آلیس مونرو علت گرایش خود به نوشتن داستان کوتاه را اینگونه بیان کرده است: «زمانی که جوان بودم، مسئلهام برای نوشتن فقط زمان بود. من بچههای کوچکی داشتم و کسی نبود که بتواند کمکم کند. هیچ راهی نبود که بتوانم وقت این کارها را داشته باشم. نمیتوانستم به آینده نگاه کنم و بگویم که این کار قرار است یک سال زمان ببرد، چون فکر میکردم هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد و تمام آن فرصت را از من بگیرد. بنابراین بخش بخش و در زمانهای محدودی مینوشتم. شاید به مرور زمان به ایدههایی عادت کردم که میتوانستند در یک زمان محدود به سرانجام برسند و همین علت گرایش من به نوشتن داستان کوتاه شد.»
بهنظر نگارنده، در حال حاضر با توجه به مشکلات زندگی و زمانی که افراد میتوانند برای مطالعه در نظر بگیرند، خواندن داستانهای کوتاه که کم وقتگیر است و خواننده هم زود به منظور نویسنده پی میبرد، از خواندن داستانهای بلند و رمان رغبتانگیزتر است. بویژه داستانهای کوتاهی که مونرو مینویسد. او غالبا هر داستان را با جملهای منحصر به فرد آغاز میکند. آغازی که مسیر زندگی را عوض مینماید و خواننده را به فکر راه و چاره میاندازد. خصوصیات خاص قلم مونرو چگونگی طرح داستان و یا رعایت اصول کلاسیک داستاننویسی نیست. مشخصه اصلی داستانهای آلیس تصمیمات و شکلگیری افراد داستان است. شخصیتهایی که آنقدر هنرمندانه و نزدیک به واقعیتهای زندگی امروزه خلق میشوند که هر یک از خوانندگان خودشان را در آن داستان میبیند و با آنها در تصمیمگیریها و شکلپذیریها مشارکت میکنند و همین امر خواننده را تا پایان داستان با خود به همراه میبرد. این هنری است که در کمتر نویسندهای وجود دارد. در مقام مقایسه شاید بتوانیم آثار آلیس مونرو را به داستانهای آنتوان چخوف و جیمز جویس نزدیک بدانیم، در حالیکه به گمان نگارنده تاثیر آثار مونرو در خواننده بیش از این نویسندگان است چون او روایتگر زندگی مردم دوران عمر خود است.
آثار آلیس نه تنها تاثیرگذار در زندگی مردم جامعه امروز است بلکه آنها منبع الهام و آفرینش برای نویسندگان دیگر نیز تلقی میگردند. کسب جایزه نوبل ادبیات توسط این نویسنده، ارزش و اهمیت دو چندانی به هنر نوشتن داستان کوتاه بخشید و او سیزدهمین زنی بود که در طول تاریخ توانست به چنین افتخاری دست یابد. به همین دلیل کانادا به داشتن یک چنین نویسنده توانایی افتخار میکند.
خوشبختانه بسیاری از آثار این نویسنده کانادایی به زبان فارسی ترجمه شده است. رویاهای مادرم، میخواهم چیزی بهت بگم، فرار، دست مایهها، دورنمای کاسل راک، خوشبختی در راه است و زندگی عزیز. بنابراین به تمام ایرانیان ساکن کانادا و داخل کشورمان توصیه میکنم آثار این نویسنده را بخوانند که کتابهای او قطعا نقش مثبتی در زندگیشان ایجاد میکند.
نظر شما