به گزارش خبرنگار مهر، رمان «کلاغ سفید» نوشته مارکوس سجویک بهتازگی با ترجمه شوکا کریمی توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب یکی از عناوین مجموعه «رمان نوجوان» و در گروه «ادبیات وحشت» است که اینناشر چاپ میکند.
مارکوس سدویک نویسنده اینکتاب، متولد انگلستان و سال ۱۹۶۸ است. او نویسنده، تصویرگر و موسیقیدان است و نقد ادبی هم مینویسد. انتشارات پیدایش پیشتر ترجمه مجموعه ششجلدی «اِلف دختر و زاغ پسر»، رمانهای «ایندختر نامرئی نیست»، «سقوط سیاه»، «سرخی خون سفیدی برف»، «ششلول» و «کتاب روزهای مرده» را منتشر کرده است. سدویک همچنین، چند کتاب مصور نوشته و تولید کرده و تصویرسازی مجموعهای از افسانهها و داستانهای عامیانه را برای بزرگسالان انجام داده است.
رمان «سیلستان» و «اسب تاریک» هم از آثار مهم سدویک هستند که اولی برنده جایزه برنفورد بوز و دومی نامزد جایزه داستان کودک گاردین شد. کتاب «ششلول» او هم رمانی ماجراجویانه و هیجانی است که او بهخاطرش نامزد جایزه مایکل.ال.پرینتز شد.
«کلاغ سفید» ایننویسنده درباره زندگی پس از مرگ و رستاخیز مردگان است. داستانش هم از اینقرار است که دختری بهنام ربهکا و پدرش، با فرار از لندن به شهر کوچک و دورافتادهای بهنام وینترفولد میروند. اینمکان، جایی است که هرسال، بخشی از آن در دریا فرو میرود و احتمالا تا صدسال دیگر، همهجای آن زیر آب فرو میرود و چیزی از آن باقی نمیماند. ربهکا با ورود به وینترفولد با دختری بهنام فرهلیت آشنا و سپس دوست میشود. مادر ایندختر در آسایشگاه روانی بستری و مرده است. پدرش نیز ترکش کرده است. پس از شروع دوستی، فرهلیت سوال مهمی را از ربهکا میپرسد؛ اینکه آیا پس از مرگ، زندگی وجود دارد؟
در ادامه قصه، کارها و رفتاری که فرهلیت دارد، ربهکا را به وحشت میاندازد و دوستیشان پر از حادثههای عجیب و غریب و ترسناک میشود...
سدویک میگوید برای نوشتن اینرمان سه منبع الهام داشته است؛ اول مکان داستان؛ وینترفولد که با تغییرات فراوان براساس شهر تاریخی دانویچ در ساحل سافک آن را ساخته است؛ دوم، داستان حقیقی دانشمند به اسم دکتر بغیو که سعی کرد با سر تازهبریدهشده و گرم یک اعدامی با گیوتین ارتباط برقرار کند و سوم، خود عنوان «کلاغ سفید» است که به نقل قولی از ویلیام جیم، روانشناس و فیلسوف آمریکایی (برادر هنری جیمز رماننویس) در اواخر قرن نوزدهم، شیفته احتمال وجود حیات پس از مرگ شده بود و میگفت: اگر بخواهید با این قاعده مخالفت کنید که همه کلاغها سیاهاند، نباید دنبال آن باشید که اثبات کنید هیچ کلاغی سیاه نیست، کافی است ثابت کنید تنها یک کلاغ سفید وجود دارد.
نسخه اصلی «کلاغ سفید» سال ۲۰۱۰ چاپ شد.
در قسمتی از اینرمان میخوانیم:
آنقدر صبر کرد تا خوابش برد و وقتی بیدار شد پاسی از شب گذشته و همهجا بسیار تاریک بود. از پشت همان پرده فالگوش ایستاد، زیرا در همان لحظه باروی جادوگر داشت مهمان جدیدی را در هال میپذیرفت.
بارو گفت: «اطمینان داری؟» و مهمان که به صدایش میخورد پیرمردی باشد اعلام کرد که مطمئن است.
اما بارو راضی نشد و سوالش را نه یکبار بلکه دو بار دیگر تکرار کرد.
«اطمینان داری؟ اطمینان داری؟»
و پیرمرد هر دفعه گفت که مطمئن است.
بارو گفت: «بسیار خب،من سه بار از تو پرسیدهام.» و مهمان را به داخل خانه هدایت کرد. پسر کوچک به شکلی مخفیانه آنها را دنبال کرد و درست لحظه کوتاهی پیش از آنکه بارو و پیرمرد وارد اتاق کوچکی درست در مرکز خانه بشوند یک نظر دیدشان. بارو شمعدانی پنج شاخهای با پنج شمع فروزان بر آن در دست داشت. تنها چیزی که پسر توانست هنگام ورود آن دو به اتاق ببیند صندلی بزرگی بود که تک و تنها در وسط اتاق قرار گرفته بود و بقیه اتاق خالی به نظر میرسید. اما چند دقیقه بعد، بارو اتاق را ترک کرد، بدون شمعدانی.
اینکتاب با ۳۲۰ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۶۴ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما