خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: پرونده «معرفی عقابان آسمان ایران» آذرماه سال ۱۴۰۰ برای مرور کتابهای خاطرات خلبانان نیروی هوایی در خبرگزاری مهر باز شد که تا بهحال خاطرات خلبانانی چون فضلالله جاویدنیا، منوچهر شیرآقایی، صمدعلی بالازاده، محمد عتیقهچی، محمد غلامحسینی، علیاکبر صیاد بورانی، عبدالحمید نجفی، حسینعلی ذوالفقاری، یدالله شریفی راد، غلامعلی شیرازی، فرجالله براتپور و محمدصدیق قادری در قالب آن بررسی و مرور شدهاند.
کتاب بعدی که در اینپرونده بررسی میکنیم، «روز چهارم مهر» شامل زندگینامه و تاریخ شفاهی سرتیپ دو خلبان آزاده محمدرضا صلواتی است که بهقلم سرتیپ خلبان آزاده جانباز محمدعلی اعظمی نویسنده کتاب «نقشه فرار از اسارت» نوشته شده و پاییز سال ۱۳۹۷ توسط مرکز انتشارات راهبردی نهاجا منتشر شد.
در ادامه زندگی امیرْ صلواتی را بهطور مختصر مرور میکنیم؛
* از ابتدا تا اعزام به آمریکا
محمدرضا صلواتی متولد ۲۶ دی ۱۳۲۹ در گرمسار است. چون امکانات تحصیلی در اینشهر ضعیف بود، برای کلاس ششم به تهران آمد و در مدرسه دارالفنون تحصیل کرد. پس از پایان تحصیل ابتدایی، همزمان با دیپلم طبیعی و ادبی، دیپلم زبان انگلیسی نیز گرفت و سپس وارد دانشگاه پلیس شد. صلواتی سال ۱۳۴۸ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پرواز را با هواپیمای پایپ در فرودگاه قلعهمرغی شروع کرد. از زمان ورودش به نیروی هوایی و دانشکده خلبانی تا اعزامش به آمریکا هم ۹ ماه طول کشید.
اینخلبان ۷ آبان ۱۳۴۹ به آمریکا اعزام شد و مانند خیلی از خلبانهای دیگر اعزامی از ایران و دیگر کشورها، در بدو ورود به پایگاه لکلند در سنآنتونیو رفت. او از شهیدان عباس دوران، علیرضا یاسینی، چنگیز سپهر و دیگر امیرانی چون رضا سعیدی و جعفر عمادی بهعنوان همدورهایهای آمریکای خود نام میبرد. با گذشت ۳ ماه از ورود به آمریکا و پایگاه لکلند که موجب تکمیل دوره زبان شد، صلواتی به پایگاه ریس در ایالت تگزاس منتقل شده و دورههای آموزشی پرواز با هواپیمای T41 و T37 و T38 را در این پایگاه دید.
صلواتی ۲۴ اسفند ۱۳۵۰ به ایران بازگشت و اتاق خود را به شهید عباس بابایی واگذار کرد که بهتازگی برای گذراندن دوره آموزشی پرواز به پایگاه ریس آمده بود.
* بازگشت به ایران و پرواز با F5 تایگر
با ورود به ایران، صلواتی به پایگاه یکم شکاری رفت و دوره یکهفتهای توجیهی هواپیمای شکاری F5 را شروع کرد. سپس به پایگاه شکاری دزفول اعزام شد و آموزش نظری اینهواپیما را در گردان ۴۱ شروع کرد. او در شهریور ۵۱ به عنوان خلبان شکاری تاکتیکی در اختیار گردان ۴۲ همین پایگاه قرار گرفت. اتفاق بعدی در زندگی او این بود که در طرح تقسیم خلبانها برای پایگاه ششم شکاری بوشهر در نظر گرفته شد. اما چون یکی از دوستانش در گردان ۴۲ برای پایگاه همدان در نظر گرفته شده بود، این دو تلاش کردند جای خود را به یکدیگر بدهند. به این ترتیب صلواتی به پایگاه همدان و دوستش به پایگاه بوشهر اعزام شد.
* انتخاب برای پرواز با فانتوم
پس از مدتی خدمت در پایگاه همدان، صلواتی برای پرواز با هواپیمای F4 فانتوم در نظر گرفته و برای دیدن آموزش به تهران اعزام شد. او سال ۵۳ بهعنوان خلبان تاکتیکی F4 به پایگاه سوم شکاری بازگشت و در گردان ۳۱ شکاری اینپایگاه مشغول خدمت شد. سال ۵۶ هم که پایگاه چابهار عملیاتی شد و ۱۲ فروند فانتوم برای افتتاح از همدان به اینپایگاه رفتند، صلواتی هم یکی از خلبانهای اعزامی بود و پس از پروازهای لازم به همدان بازگشت.
* روایت ناآرامیهای انقلاب در پایگاه همدان
پایگاه سوم شکاری شاهرخی که پس از شهادت شهید محمد نوژه بهنام او نامگذاری شد، پایگاه مادر نیروی هوایی محسوب میشد و در جریان ناآرامیهای انقلاب اسلامی هم تعدادی از خلبانهایش در جریانات مبارزات انقلاب شرکت داشتند. اما آنچه در خاطرات صلواتی اهمیت دارد، بحث سوءاستفادهها و بهرهبرداریهای جریان نفوذ در روزهای ابتدای انقلاب در پایگاه همدان است. او ضمن بیان اینکه در آنروزها سلاحهای پایگاه به دست افراد غیرمسئول افتاده بود، از تیراندازیهای بیهدف، آتشسوزیهای مشکوک، تعرض بعضی از افراد به فرماندهان، عقدهگشاییهای افراد بیانضباط و دیگر مسائل دور از شئونات نظامی گفته است.
در مقابل، ضدانقلاب هم برای جبران ضرباتی که از نیروی هوایی خورده بود، اسامی خلبانهایی چون محمدرضا صلواتی، محمود اسکندری، حسینعلی ذوالفقاری و بسیاری از خلبانهای پایگاه همدان را بهعنوان مزدورهای انقلاب اسلامی در اعلامیههایی بر سر در دانشگاههای کشور نصب کرده و برایشان خط و نشان میکشید با گذشت چندروز از تاختوتازهای نیروهای آشوبطلب و نفوذی، فضای پایگاه همدان آرامتر شد اما اعتصاب همافرها برای جایگاه شغلی و حقوق باعث شعلهورشدن دوباره آتش بینظمی و هرجومرج در پایگاه شد. صلواتی هم در خاطرات خود میگوید تعداد معدودی از افراد فرصتطلب و مغرض بین قشر دلسوز و انقلابی نفوذ کرده بودند و بعضی از درجهداران هم مانند سازمان مجاهدین خلق، درخواست اعلام ارتش بیطبقه توحیدی را داشتند. اینخلبان پیشکسوت معتقد است نباید نقش ضدانقلاب و گروهکها را در آنشلوغیها نادیده گرفت. در همانحال بیشتر خلبانان که دغدغههای ملی و مذهبی داشتند، تلاش میکردند هواپیماهای پایگاه را بهعنوان سرمایههای ملی از آسیب و خرابکاری حفظ کنند.
* کودتای نقاب
یکی از اتفاقاتی که باعث شد نگاهها نسبت به پایگاه همدان و خلبانهایش منفی شود، وقوع کودتای ناکام نقاب برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران بود. صلواتی میگوید در جریان اینکودتا، گردانهای پروازی و عموم خلبانان پایگاه همدان از اتهام مبرا هستند. چون از تعداد تقریبی ۸۰ نفر خلبان پایگاه سوم، فقط ۶ نفر در طرحریزی کودتا دست داشتند و برنامههایشان هم هیچوقت در گردانهای پروازی مطرح نشد. بنابراین اکثریت خلبانهای همدان تا لحظه اجرای طرح کودتا و یا چند روز پس از آن، از ماجرا بیخبر بودند.
* پروازهای کردستان
ناآرامیهای کردستان پیش از وقوع جنگ، یکی از مقاطع مهم تاریخ انقلاب اسلامی است. نیروی هوایی سهم زیادی در سرکوب اینناآرامیها و اقدامات ضدانقلاب داشت. صلواتی در پروازهای کردستان پروازهای گشت رزمی مختلفی داشت که در یکی از آنها ۸ ساعت و ۴۰ دقیقه در آسمان بود و رکورد یکی از طولانیترین گشت رزمی را در اینماموریتها ثبت کرد.
پروازهای کردستان از زمان هجوم ضدانقلاب به کردستان و مرزهای غربی کشور، بهمرور از مأموریتهای شناسایی به پروازهای پشتیبانی تبدیل شدند و خلبانها در آنها از راکت و مسلسل استفاده میکردند. به اینترتیب در اینپروازها بهدلیل مخفیشدن ضدانقلاب در مواضعی که ممکن بود به مردم آسیب برسد، از بمب استفاده نشد. در مقابل، ضدانقلاب هم برای جبران ضرباتی که از نیروی هوایی خورده بود، اسامی خلبانهایی چون محمدرضا صلواتی، محمود اسکندری، حسینعلی ذوالفقاری و بسیاری از خلبانهای پایگاه همدان را بهعنوان مزدورهای انقلاب اسلامی در اعلامیههایی بر سر در دانشگاههای کشور نصب کرده و برایشان خط و نشان میکشید.
ساعت ۸ و ۳۰ دقیقه صبح روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ که صلواتی از یکپرواز برگشته بود، خود را برای پرواز بعدی آماده میکرد که ساعت ۱۰ خبر رسید در کردستان آتشبس شده است.
* آتشبس کردستان و شروع جنگ
یکی از موارد جالب و قابل توجه در خاطرات محمدرضا صلواتی مربوط به روز آتشبس کردستان و شروع جنگ تحمیلی توسط عراق است. همانطور که اشاره شد، ساعت ۱۰ صبح ۳۱ شهریور در کردستان اعلام آتشبس شد و مأموریتی که صلواتی بنا بود به آن برود، لغو شد. نکته مهم در خاطره صلواتی از آنروز این است که با وجود اینکه تازه اعلام آتشبس شده بود، پرسنل فنی پایگاه همدان، مشغول پیادهکردن راکت و تسلیحات هواپیماها شدند؛ چیزی که از نظر نظامی اقدامی کاملاً اشتباه اما ظاهراً توسط نفوذیها به مصلحت بوده است. صلواتی هم اینسوال را مطرح میکند با اعلام آتشبس چهطور ممکن است امنیتی آنبالا در منطقه حکمفرما شده باشد که هواپیما باید به اینسرعت غیرمسلح شوند.
بههرحال لغو مأموریت باعث شد صلواتی پس از چندماه برای صرف ناهار به منزل برود و هنوز لباس پرواز خود را عوض نکرده بود که سر سفره ناهار، با بمباران پایگاه همدان توسط هواپیماهای عراقی، متوجه شروع جنگ شد.
* اسارت در سومینروز جنگ
صلواتی طی روزهای اول و دوم مهر ۵۹ در ماموریتهایی شرکت کرد و روز سوم بود که در مأموریت بمباران پایگاه هوایی کوت سقوط کرد و به اسارت دشمن درآمد. مثل بسیاری دیگر از خلبانهای پایگاه همدان، یکی از خاطرات صلواتی از روز اول مهر ۵۹، شهادت بهزاد عشقیپور و برخوردش به ساختمان نیمهکاره خانههای مسکونی پایگاه همدان است.
مأموریت روز سوم، دو فروندی بود که لیدر دسته پروازی سرگرد هوشنگ شیروین در کابین جلو و محمدرضا صلواتی در کابین عقب بود. هواپیمای شماره دوی مأموریت نیز با فرماندهی خلبان یعقوب رجبی مقدم پرواز میکرد. پایگاه کوت توسط دو فروند فانتوم ایرانی با موفقیت بمباران شد اما هواپیمای شیروین و صلواتی که باند پایگاه را بمباران کرده بود در دام موشکهای زمین به هوا و دو فروند میگ ۲۳ رهگیر عراقی افتاد و مورد اصابت موشک قرار گرفت.
در اینمجادله هر دو خلبان مدعی بودند وطنپرستاند و برای ایران کار میکنند؛ اما یکطرف ایندعوا محمدرضا صلواتی بود که حین بمباران مواضع دشمن اسیر شده بود و طرف دیگر حمید نعمتی بود که یکی از مهرههای اصلی کودتای نقاب بود که با شکست طرح کودتا به عراق فرار کرده و در بازجویی خلبانهای ایران به دشمن یاری میرساند اصابت موشک به بدنه هواپیما باعث شد از کمر به دو نیم شود. در نتیجه دو خلبان اقدام به اجکت و خروج اضطراری از هواپیما کردند و صلواتی تا پایان دوران ۱۰ ساله اسارت خود هوشنگ شیروین را ندید.
با فرود با چتر و رسیدن به زمین، صلواتی مورد تهاجم مردم خشمگین عراقی قرار گرفت. اما یکوانت نظامی به منطقه درگیری او و مردم رسید و خلبان اسیر را به پایگاه کوت منتقل کردند. او سپس به بغداد منتقل شد که اینانتقال عقب یکدستگاه ون با دست و چشم بسته انجام شد. پشت اینون بود که صلواتی صدای همرزم خود اکبر صیاد بورانی را شنید که او هم همانروز سقوط کرده و به اسارت دشمن درآمده بود. خلبانهای اسیر پشت ون به بغداد برده و طبق خاطرات صلواتی وارد اتاقی شدند که حدود ۱۰ خلبان دیگر در آن بودند. یکی از آنها امیر آزاده خلبان زندهیاد رضا احمدی بود.
خلبانهای درون اتاق سپس از یکدیگر جدا و به سلولهای انفرادی منتقل شدند تا از روز بعد مورد بازجویی قرار بگیرند. صلواتی در اولینجلسه بازجویی خود با سرلشکر وفیق السامرایی روبرو شد که پیش از انقلاب با درجه سرهنگی برای مدتی مهمان صلواتی بوده و اینبازه زمانی باعث شکلگیری دوستی بینشان شده بود. سامرایی از بازجویی از صلواتی انصراف داد که در نتیجه، عصر همانروز او را به اتاق دیگری بردند. در اینجلسه بازجویی شش تا هفت افسر عراقی حضور داشتند که دو تن از آنها لباس پرواز به تن داشتند. حمید نعمتی خلبان خائن ایرانی نیز در اینجمع حضور داشت که غیرواقعیبودن اطلاعات صلواتی را بهعراقیها خبر داد و همینمساله باعث بروز درگیری شدید لفظی بین دو خلبان ایرانی شد. در اینمجادله هر دو خلبان مدعی بودند وطنپرستاند و برای ایران کار میکنند؛ اما یکطرف ایندعوا محمدرضا صلواتی بود که حین بمباران مواضع دشمن اسیر شده بود و طرف دیگر حمید نعمتی بود که یکی از مهرههای اصلی کودتای نقاب بود که با شکست طرح کودتا به عراق فرار کرده و در بازجویی خلبانهای ایران به دشمن یاری میرساند.
* انتقال به الرمادی و شروع مبارزه با افسردگی اسارت
پس از اتمام بازجوییها، صلواتی به سلول انفرادی زندان استخبارات بغداد منتقل شد. سپس ۳۵ روز را در محل دیگری گذراند و پس از حدود یکسال به اردوگاه الرمادی برده شد. اینخلبان از بدو ورود به اردوگاه برای مترجمی و گفتگو با نیروهای صلیب سرخ در نظر گرفته شد. او در ایناردوگاه زنان اسیر ایرانی ازجمله معصومه آباد را دیده و در گفتگوها و مذاکرات مربوط به آزادی آنها مطالب را برای صلیب سرخ ترجمه کرده است.
با ورود ۱۰ خلبان دیگر به اردوگاه، محل نگهداری خلبانان از دیگر اسرا جدا و یکآسایشگاه برای آنان در نظر گرفته شد. صلواتی نیز برای مبارزه با ناامیدی و افسردگی اسارت، کلاسهای آموزش زبان انگلیسی تشکیل داد و خود نیز مبادرت به یادگیری زبان فرانسه کرد. او در ایناردوگاه بهعنوان مسئول گروه خلبانان و امین آنها فعالیت میکرد.
خاطره دزدیدن رادیو از عراقیها و شنیدن خبر آزادی خرمشهر در سال ۱۳۶۱ یکی از خاطرات مشترک خلبانانی چون محمدرضا صلواتی و اکبر صیاد بورانی است. غذای کم و روزهداری در شرایط سخت هم از دیگر مواردی است که صلواتی و دیگر همراهانش در اسارت روایت کردهاند.
* انتقال به صلاحالدین ۵ و آزادی
پنجمینسال اسارت صلواتی بود که همراه با دیگر خلبانها به اردوگاه صلاحالدین ۵ منتقل شد. در ایناردوگاه ۲۴ خلبان اسیر ایرانی حضور داشتند که بهصورت مجزا در یکآسایشگاه مستقر شده بودند.
خاطره شاخص صلواتی از روزهای حضور در صلاحالدین ۵، تأثیر باورهای دینی در تقویت روحیه و تابآوری اسارت است. او میگوید باورهای دینی انسان را مقابل سختیها مقاوم میکنند و در دوران اسارت بهشدت به کار او و دیگر خلبانان اسیر آمدهاند.
۲۴ مرداد ۱۳۶۹ فضا و شرایط اردوگاه صلاحالدین ۵ تغییر کرد و اسرا متوجه شدند بناست به میهن بازگردند. ساعت ۵ صبح روز بعد اردوگاه تخلیه شد و فقط خلبانها در آسایشگاه خود باقی ماندند. ایناقامت سخت و فرساینده تا یکماه دیگر ادامه پیدا کرد و در نهایت خلبانها با اتوبوس به مرز ایران منتقل و وارد وطن شدند. به اینترتیب دوران اسارت حدوداً ۱۰ ساله محمدرضا صلواتی از مهرماه ۱۳۵۹ تا مرداد ۱۳۶۹ به پایان رسید.
نظر شما