به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «مرگ و معنای زندگی در تجربه مسیحیان و مسلمانان» نوشته مهراب صادق نیا به تازگی توسط انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب منتشر و روانه بازار نشر شده است. اینکتاب با مقایسه دو گروه مسلمان و مسیحی کارکرد معنابخشی مرگ را بیان میکند.
صادقنیا بهعنوان نویسنده اثر میگوید مرگ سادهترین واقعیت زندگی ماست. ما متولد میشویم، رشد و زندگی میکنیم و میمیریم، از این سادهتر نمیشود. با این حال، هیچکدام از این رخدادها چندان که گمان میرود ساده نیستند. هر کدام از این رخدادها، اتفاقات معناداری هستند که انسانها تلاش میکنند آنها را بفهمند. در این چرخه زندگی انسان-ها روابط خود را بر اساس معنای این مفاهیم سامان میدهند. مرگِ یک انسان صرفاً یک پایان نیست، بلکه فرآیندی با معناست. انسانها در زندگی اجتماعی خود تماسهای معناداری را بر سر مرگ با یکدیگر شکل میدهند.
مولف کتاب پیشرو معتقد است از میان فیلسوفان قدیم و جدید، بسیارند کسانی که هیچ پیوندی میان مرگ و زندگی نمیبینند؛ اما حتی صاحب شاعرانه ترین اندیشهها، مانند تولستوی، و یا خشکترین فلسفهها، مانند شوپنهاور، هم معتقدند که اگر آگاهی از مرگ نبود حداقل سوال از معناداری زندگی، بی وجه و پایه بود. مردن همواره برای انسان مسئله است؛ چه خداباور باشد و چه نباشد. مرگ برای انسانها نه یک حادثه، که یک پیش بینی قطعی و به عنوان بخشی از «بودن» آنهاست. فقط آدمیان هستند که میتوانند پایان زندگی خویش را پیشبینی کرده و در انتظار فرارسیدنش باشند. فقط آنان هستند که احتیاطهای خاصی را در مقام فرد و گروه برای در امان ماندن از مرگ در نظر بگیرند. آنان که در پی تفسیر و معنابخشی به زندگی هستند، هیچ راه و چارهای ندارند جز آنکه زندگی را در سایه مرگ ببینند و تفسیر کنند.
انسان بر اساس مرگ است که برای زندگی خود برنامه ریزی میکند. به همین دلیل است که همه لحظههای ما، حتی آن لحظهای که بر روی یک صندلی نشسته و از احساس زندگی سرشاریم، یا به ستارهای دور دست نگاه میکنیم و یا در شادمانی یک مجلس پیوندیم، در خود نشانی از مرگ داریم. همین ارتباط با مرگ است که ما را قادر میسازد تا با چیزها ارتباط داشته باشیم و امکانات جهان ما، همه مبتنی بر رابطه ویژه ای قرار میگیرند، که موجود انسانی، در ذهن خود با مرگ دارد.
کتاب «مرگ و معنای زندگی در تجربه مسیحیان و مسلمانان» بهگفته نگارندهاش، تلاش میکند رابطه جوهری مرگ و زندگی را نشان دهد تا کارکردی از مرگ را نشان دهد که در پشتِ ترس از مردن و نمایشهای ترسناک آن پنهان شده است. انگلیسیها میگویند «نگاه کردن به مرگ مثل خیره شدن به خورشید است» چشم را اذیت میکند؛ با این حال، این کتاب بنا دارد کمی جسورانه به مرگ نگاه کند و نشان دهد که خورشیدی که به سختی میتوان به آن نگریست، زندگی ما را میسازد.
نظر شما