به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه، رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، شب گذشته 16 تیرماه در مراسم جشن هشتاد سالگی دکتر رضا داوری اردکانی با بیان اینکه این جلسه تکریم حکمت و فلسفه است و تکریم حکمت و فلسفه، تکریم انسانیت است، لذا گاهی اوقات استادی بهانه می شود برای اینکه از حکمت سخن گفته شود مخصوصا اینکه حکمتی که کارایی برای امروز ما داشته باشد.
وی افزود: استحضار دارید که اهل فلسفه در کشور ما به چهار دسته تقسیم می شوند: برخی مورخ فلسفه هستند. عدهای فیلسوفشناس هستند. به تعبیر استاد داوری تعلیمات یک صاحب نظر را تکرار می کند. بعضی فلسفه شناس هستند. فلسفه مشاء و اشراق و حکمت متعالیه یا فلسفه پوزیتیویسم و یا تحلیل زبانی را می شناسند. دسته چهارمی هستند که اهل تفکر فلسفی هستند، به معنای دقیق کلمه فیلسوف هستند. دغدغه فلسفی دارند.
وی تصریح کرد: بدون اغراق عرض می کنم با آشنایی که از آثار استاد دکتر داوری دارم و توفیق داشتم بعضی از آثار این مرد بزرگ را بخوانم، اگر توفیق فهم آنها را داشته باشم. ایشان را جزء دسته چهارم می دانم. متفکر، فیلسوف است و دغدغه فلسفی دارد، آن هم مسائل امروز را با نگرش فلسفی بررسی می کند. نگرش فلسفی به اخلاق در عصر مدرن، نگرش فلسفی به فرهنگ، تجدد، به علم مجدد و مدرن، اینها مسائلی مهمی است و از جمله دغدغه هایی که استاد داوری دارند دانش فلسفی و علوم انسانی است که یکی از نیازهای جدی روزگار ماست.
خسروپناه در ادامه سخنانش اظهار داشت: اگر ایشان این تعبیر را بپسندند باید گفت که یکی از دغدغه های مهم ایشان فلسفه های مضاف است. فلسفه های مضاف با علوم و فلسفه های مضاف بیشتر با امور انسانی. پس علوم انسانی از دغدغه های اصلی دکتر داوری با نگرش فلسفی است نه نگرش سیاسی. یکی از دغدغه هایی که در بعضی از نوشته های ایشان هست این است که کاش می توانستیم به حرفهای سیاسی که در لباس فلسفه و بنام فلسفه زده می شود اهمیت ندهیم. بعضی ممکن است با ادبیات فلسفی سخن بگویند و یا لباس فلسفی بر سخنان سیاسی خود بپوشانند اما این جامعه را به پیش نمی برد، البته ایشان نگرش فلسفی به سیاست هم دارند و این خیلی مهم است که سیاست را با نگاه فلسفی تحلیل کرد. پس علوم انسانی و اجتماعی از دغدغه های ایشان است.
رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران تصریح کرد: براساس اندیشه های دکتر داوری اولا علوم انسانی و اجتماعی مخصوص جهان تجدد است. یعنی جامعه دینی و جهان دینی به جامعه شناسی، روانشناسی اجتماعی و علوم اجتماعی نیازی نداشت. سؤالی که جدی این است چرا در گذشته در جامعه دینی، جامعه شناس، روانشناس اجتماعی نداشتیم. این نیاز در جهان متجدد شکل گرفته است. اگر بتوانیم به تعبیر ایشان نیازهای جهان متجدد را کنار بگذاریم و ارزشهای تجدد را کنار بگذاریم شاید اصلا به علوم انسانی آن نیازی نداشته باشیم. اینکه می توان این تفکیک را انجام داد سخن دیگری است.
وی با بیان اینکه برخلاف آنچه که گفته می شود استاد نگاه تجددستیزی دارد من اعتقادم این است که ایشان بیشتر نگاه تجددنگری و نگرش فلسفی به تجدد دارند، اذعان کرد: تجدد را چگونه می توان با نگاه فلسفی ارزیابی کرد. متجدد شدن به خودی خود عیب نیست، عیبی که امروز در جامعه داریم این است که زندگی متجددانه ما زندگی پریشان است. با یک معقولیت و نگرش فلسفی نیامدیم تجدد را بپذیریم. اول باید جامعه و جهان دینی را تعریف می کردیم و سازمان می دادیم و بعد بعضی از شئون جهان متجدد را در آن معین می کردیم.
وی افزود: بعضی می گویند که دکتر داوری، تنها پرسش مطرح می کند. بله! یکی از مهمترین کارهای فیلسوف طرح پرسش است. خیلی از اوقات چون سؤال را نمی دانیم نمیتوانیم جواب را پیدا کنیم یا جوابهای غیردقیق داده می شود. اما در آثار ایشان پاسخ به سؤالهای دقیق هم داده شده است. ایشان دغدغه سنت و جامعه دینی هم دارند البته دغدغه تجدد را هم دارند.
خسروپناه با اشاره به اینکه علوم انسانی محض و خالص از نظر دکتر داوری نداریم، علوم انسانی و اجتماعی مدرن از فرهنگ و جهان مدرن و متجدد جدا نیست. بیان کرد: این نکته ظریفی است که باید توجه کنیم. اینکه گمان شود یک نگاه پوزیتیویستی تجربی محض بر این علوم حاکم است فرق نمی کند مسلمان و یا غیر مسلمان، شرقی یا غربی، نظریات جهان شمول هستند. خیلی از این نظریات متأثر از فرهنگ و جهان متجدد است. یکی از مسائل مهمی که در بحث علوم انسانی قبل از اینکه به فکر تحول علوم انسانی باشیم به تعبیر استاد این است که اول خود علوم انسانی را خوب بشناسیم که علوم انسانی موجود چه هستند و برای چه هستند.
وی تأکید کرد: اینها سؤالاتی است که هنوز جواب دقیقی به آنها داده نشده است: علوم انسانی را برای چه چیزی می خواهیم؟ آیا همه علوم انسانی لازم است یا بخشی از آنها لازم است برای چه چیزی لازم است؟ این پرسشها، استفهام انکاری نیست. پرسشهای فلسفی است، وقتی می گوئیم علوم انسانی را بومی کنیم. علوم انسانی بومی غیرسکولار معنایش چیست؟ این معنا چگونه میتواند تحقق پیدا می کند؟ چه نیازهای با علوم بومی غیرسکولار برآورده می شوند. قبل از اینکه اصلا وارد تولید علوم انسانی بومی غیر سکولار شویم باید به این پرسشها جواب دهیم. نسبتی که علوم انسانی و اسلامی با دیگر علوم دارد چیست؟ اصلا نسبت قدرت و علوم انسانی چیست؟ اصلا این پرسشهای دقیق فلسفه علوم انسانی است که استاد با دقت به اینها پرداخته است.
نظر شما