به گزارش خبرنگار مهر، فریبا کلهر در کتاب «همان کفشدوزک همیشگی» مینویسد: خاله عنکبوت، تور بزرگ و محکم و قشنگی بافت. تور بزرگ، همه حشرهها را به دام میانداخت. قویترین بادها هم نمیتوانست تور محکم خاله عنکبوت را پاره کند. هر کسی، تور عنکبوت را میدید، میگفت: «به به چهقدر هنرمندی خاله خانم! هیچکس نمیتواند مثل تو، تور قشنگی ببافد.»
خلاصه اینکه همه خاله عنکبوت را دوست داشتند و او هم حواسش به همه بود. «روزی، باد تندی وزید. باد، برگها را این طرف و آن طرف برد و گرد و غبار بلند کرد...»
باد برای خاله عنکبوت، هدیه آورده بود. سوغات باد، خالهای سیاهی بود که تور خاله عنکبوت را زیباتر کرده بود؛ قشنگتر از پیش. حالا همه از تور خاله، بیشتر از قبل تعریف میکردند و «خاله عنکبوت از این همه تعریف، از خوشحالی، سر از پا نمیشناخت و خاله آنقدر، سرش به این حرفها گرم بود که متوجه نشد آن روز هیچ شکاری به دامش نیفتاده است.»
اما باد، خالها را از کجا آورده و در تور خاله عنکبوت انداخته بود؟ «روز بعد، خاله عنکبوت با صدای گریهای از خواب بیدار شد... خاله چشمانش را باز کرد و کفشدوزک را دید...کفشدوزک، بالهای بدون خالش را نشان داد و گفت:«ببین، خالهایم نیستند. کفشدوزک که بیخال نمیشود! دیروز باد، خالهای مرا برداشت و و روی تورهای تو گذاشت.»
«اما حرفهای کفشدوزک فایدهای نداشت. چون خاله عنکبوت راضی نشد خالهای او را پس بدهد.»
چند روزی میشد که خاله عنکبوت، شکار نکرده و غذا نخورده بود. دقیقا از همان روزکه باد، خالها را با خود آورده و بر تور خاله پهن کرده بود. این گرسنگی، باعث شد تا خاله از حال برود. وقتی خاله عنکبوت، چشمانش را باز کرد به کفشدوزک گفت: «خالهایت را بردار و برو»
انگار خاله عنکبوت تازه فهمیده بود خالها باعث میشوند حشرهها تور را ببینند و به دام نیفتند. به همین خاطر است که تور باید ساده باشد و نامرئی.
حالا خاله عنکبوت، آنقدر حشره شکار میکند که نمیداند اول کدام را بخورد. حالا دیگر کفشدوزک، همان کفشدوزک همیشگی است و تور خاله عنکبوت هم همان تور همیشه؛ بزرگ و محکم و قشنگ.
«همان کفشدوزک همیشگی» را فریبا کلهر نوشته و فرید آمالی تصویر کرده است. انتشارات نگارینه، این کتاب را در 2000 نسخه و به قیمت 3000 تومان برای گروه سنی الف و ب منتشر کرده است.
نظر شما